چطور دوقطبی میسازیم؟ چطور نسازیم؟
محسن مهدیان؛ مدیرمسئول
اخیرا یک سخنران مشهور در ذم دوقطبی نکاتی داشتند که محل اختلاف شده است.
اختلاف سر چیست؟ یعنی عدهای موافق و عدهای مخالف دوقطبیاند؟ خیر؛ یعنی ظاهرا بله. ولی اساسا محل اختلاف اینجا نیست.
اجازه دهید صریح بنویسم. خیلی بعید است کسی موافق دوقطبی باشد. در غیراینصورت یا جاهل تودرتو است یا دارای خباثت درونی است. دوقطبی آنقدر شنیع است که شاید کمتر نهی و انذار سیاسی در کلام رهبرانقلاب این میزان بسامد داشته باشد. دوقطبی آنقدر زیانده است که حتی افزایش مشارکت انتخاباتی از طریق دوقطبی نیز مذموم است.
پس اختلاف کجاست؟
اختلاف در مرز انتقاد و رقابت با دوقطبیسازی است. مصداق امروزش تعامل با دولت است. خیلیها نمیدانند چطور میشود هم منتقد و مطالبهکننده از دولت باشیم و هم اهل وفاق و همدلی. مرز ایندو کجاست؟
اولا اجازه دهید این جمله را بنویسم. این اختلاف بین کسانی است که این روزها دغدغه انقلاب اسلامی دارند؛ چهآنکه فراموش نکردهایم آنها که اهل کاسبی و مکر و دغلکاری بودند با دولت شهید رئیسی چه کردند و چه دلها از این حقد و کینهها سوزاندند. بگذریم. اما این اختلاف اصلش ارزشمند است. نشان میدهد در جبهه انقلاب هردو دغدغه وجود دارد؛ هم نقد و هم وفاق. اما دوقطبی؛ اگر قدر و اندازه دوقطبی دقیق شود و از یک مفهوم کلی و بدون مرز خارج شود، بسیاری از مشکلات رفع میشود.
دوقطبی چه نیست؟ هر دویی و دوگانهای دوقطبی نیست. هر اختلاف و رقابتی هم.
دوقطبی چیست؟ دوقطبی زمانی شکل میگیرد که یک سوی ماجرا را حق مطلق و سوی دیگر را باطل محض بدانیم. چنین جبههبندیای رقابت را حیثیتی و یک تعصب ایدئولوژیک درست میکند.
کسی که دوقطبی میسازد دنبال چیست؟
پروژه اهریمنسازی برای قطب مقابل، بهنحوی که کاملا حذف شود. رقابت نه؛ حذف.
این تعاریف کافی نیست؟ بسیار خب. باید به نتیجه و ثمره دوقطبی نزدیکتر شویم تا روشنتر شود.
دوقطبی از کجا شناخته میشود؟
یکم، نزاعساز است. دوقطبیها تا پایینترین سطح نهاد اجتماعی یعنی خانواده امتداد دارد. در میان شخصیتهای سیاسی و رسانهها متوقف نمیشود و تا سرسفره مردم کشیده میشود.
دوم، رخوتساز است. افراد یا در نزاعند یا ساکت و گوشهنشین در سیاست. هرکس خود را در دوقطبیها نبیند دچار مارپیچ سکوت و خودبهخود حذف میشود.
با مخاطب چه میکند؟ ذهن در دوقطبیها قالببندی میشود بین این و آن؛ صفر یا یک؛ سیاه یا سفید؛ استقلال یا پرسپولیس. نتیجه اینکه ذهن نمیتواند طیفی تحلیل کند. مخاطب هرنوع فرد یا فکری را تنها در این دو دسته تحلیل میکند؛ یا با منی یا با او؛ یا اهل جنگ یا سازش؛ یا وفاق یا نفاق؛ یا مرگ یا زندگی؛ یا اصلاحطلب یا اصولگرا. درنهایت اینکه ذهن هیچکس و هیچ موضوعی را بدون برچسب نمیتواند تحلیل کند؛ کوررنگی تحلیلی ایجاد میشود. در نهایت اینکه قضاوتها حدی و هیجانی میشود و اراده و رفتارها و واکنشها عصبی و نابخردانه میشود. تا حدی اثر دوقطبی روشن شد. حالا یک قاعده؛ هرکس به اثر کلام و نقد و مطالبه و کامنت و توییت و متنش توجه کند. اگر نقطه پایان را گذاشتیم و به جای رشد قوه تحلیلی و استدلالی مخاطب، عصبیت او را بیشتر کردیم، یعنی خطا رفتیم.
روشنتر؟
اگر در پایان متن، مخاطب نتوانست گزارههای ظاهرا متعارض را باهم جمع کند، یعنی خطا کردیم؛ ولو با هر نیتی. مثلا بین نقد و وفاق؛ بین همدلی و مطالبهگری؛ بین رقابت با دوستی؛ بین آرمان با واقعیت؛ بین اصلاحطلبی با اصولگرایی؛ بین جلیلی با قالیباف؛ بین اخلاق و عقلانیت با مصلحت؛ بین عدالت با قانون و اخلاق؛ بین دفاع از ارزشها با مدارای تربیتی و....
یک نکته هم در انتها؛
آیا دوقطبی مقدس هم داریم؟ بله. به تعبیر رهبرانقلاب تنها دوقطبی واقعی، دوقطبی انقلابی و ضدانقلابی است. این دوقطبی مقدس در داخل وحدت میسازد و کل جامعه را با همه اختلافات رنگینکمانی مقابل دشمن به وحدت میبرد. چه باید کرد؟
این دو گزاره را بهخاطر بسپاریم.
یکم؛ هر کس با هر نوع گرایش در جبهه انقلاب تعریف میشود. قطب مقابل تنها و تنها ضدانقلاب است نه حتی غیرانقلابی؛ یعنی کسی که مقابل انقلاب شمشیر کشیده است. جبهه انقلاب طیف است. یک سویش مجاهدین و یکسو قاعدین؛ اما همه در سایه انقلابند.
دوم؛ هیچ موضوع یا راهحلی حیثیتی نیست و قابل بحث و گفتوگو است. هر کس ممکن است یک موضوع را از زوایای مختلف ببیند، بنابراین رقیب نباید حذف شود. به روشنگری اندیشه نیاز داریم و نه حذف اندیشه.