پشت دیوار قلعه معروف یوسفآباد چه خبر بود؟
موضوع: قلعه قدیمی
ویژگی: قدیمیترین عمارت یوسفآباد که تخریب شد
***
دیگر اثری از آن عمارت بزرگ که اهالی قدیمی یوسفآباد به نام قلعه آن را میشناختند، وجود ندارد و تنها خاطراتش باقیمانده است؛ خاطره دیوارهای کاهگلی و در بزرگی که رأس ساعت ۹شب بسته میشد. ساخت عمارتهای بزرگ در باغهایی که بعد از شکستن حصار صفوی در دوران ناصرالدینشاه در محدوده حصار ناصری قرار گرفتند، مرسوم بود. در آن روزگار زمینهای بایر و مواتی(اراضی مرده و بیجان) اغلب موردتوجه رجال سیاسی قاجار قرار میگرفت؛ ازجمله زمینهای یوسفآباد. علیرضا زمانی، تهرانپژوه دراینباره میگوید: «در این باغها عمارتهای بزرگی ساخته میشد که دورتادورشان حجرههای کوچکی بود. خانواده های کشاورزانی که در باغها کار میکردند در این حجرهها ساکن میشدند. این عمارتها محصور بود و خانه اربابی در نزدیکی آنها قرار داشت.» قلعه یا همان عمارت بزرگ یوسفآباد هم از این قاعده مستثنا نبود. ۲۰ تا ۳۰خانوار در آنجا ساکن بودند. عمارت با دیوارهای بلند و در بزرگی محصور شده بود و این برای امنیت ساکنانش بود تا در آن بیابان در امان باشند. محسن شاعری، پیرمرد ۸۰سالهای است که تا ۷سالگی در قلعه یوسفآباد زندگی کرده. او هنوز خاطرات قلعه را به یاد دارد. خاطره دیوارهای بلند و حوضهای آب، خاطره قهوهخانه بیرون قلعه و تنها دکتر آنجا. او میگوید: «بیشتر اهالی قلعه کارکنان، پرستاران و خدمه بیمارستانی بودند که در باغهای یوسفآباد حضور داشتند. پدرم بهعنوان پزشکیار در همین بیمارستان که الان به نام ۵۰۱ ارتش میشناسیم، کار میکرد. برای همین ما ساکن قلعه شدیم. قلعه هیچگونه امکانات رفاهی نداشت. در این حد که یادم میآید در گوشهای از آن تنها یک مستراح وجود داشت و همه ساکنان از آن استفاده میکردند. از حمام هم خبری نبود. یک دکتر بهزادی نامی هم در قلعه بود که در هر شرایطی فقط آسپیرین تجویز میکرد و بین اهالی به دکتر گردی معروف بود. درهای قلعه ساعت ۹ شب بسته میشد. بیرون آن قهوهخانهای وجود داشت که اگر کسی پشت در میماند شب را در قهوهخانه سپری میکرد.» از حدود سالهای ۱۳۴۵ اداره ثبت طی اعلامیهای به ساکنان قلعه دستور تخلیه داد. محسنشاعری میگوید: «طبق آن اعلامیه زمینها به قطعههای ۴۰۰متری تقسیم شدند و کسانی که توانایی مالی داشتند میتوانستند بمانند و صاحب ملک شوند و به کسانی که پول زمین را نداشتند، زمینهای رایگان در نازیآباد تعلق گرفت. پدرم وضع مالی خوبی داشت و با ۱۴هزار تومان زمینی در قلعه خرید و ما ماندگار شدیم، اما کمکم دیوارهای قلعه را خراب کردند و زمینهای قلعه جزو املاک یوسفآباد شد و خیابانبندیها شکل گرفت و وضعیت تغییر کرد.»