• پنج شنبه 10 آبان 1403
  • الْخَمِيس 27 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 31
دو شنبه 8 مرداد 1403
کد مطلب : 231147
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lO106
+
-

اوستاهای قدونیم‌قد

گزارشی درباره نوجوان‌هایی که در تابستان مشغول فراگیری حرفه‌ای درآمدزا برای آینده‌اند

روزگار
اوستاهای قدونیم‌قد

فاطمه عسگری‌نیا  - روزنامه نگار

قدیم‌ها همین که تابستان از راه می‌رسید و درس و مدرسه بچه‌ها تعطیل می‌شد، کسی منتظر برنامه‌ریزی دولت برای برگزاری کلاس‌های تابستانی و... نمی‌ماند. پسرها اغلب در همان رشته کاری پدر خانواده مشغول وردستی و آموختن حرفه می‌شدند و دخترها در کنار مادران‌شان کارهای مربوط به خانه را یاد می‌گرفتند. خلاصه اینکه تابستان فرصتی بود برای یادگیری، اما از جنس زندگی و آنقدر این تابستان‌ها تکرار می‌شدند که وقتی بچه‌ها قد می‌کشیدند و پا به سن جوانی می‌گذاشتند، معمولا در یک حرفه نسبتا ماهر شده بودند. درست است؛ حالا تابستان‌ها تبدیل شده به زمان استراحت و تفریح بچه‌ها در کلاس‌های ورزشی و تفریحینیازی که کسی نمی تواند منکر آن شود؛ اما هنوز که هنوز است در گوشه و کنار شهرمان خانواده‌هایی هستند که مانند گذشته پایبند رابطه اوستا-شاگردی‌اند و سعی می‌کنند با برنامه‌ریزی دقیق برای بچه‌ها آنها را به سمت یک آینده تضمین‌شده هدایت کنند. برای تهیه گزارش درباره این موضوع سراغ بچه‌های قدونیم‌قدی رفتیم که این روزها در مکانیکی‌های شهر یا کنار دست پدران‌شان مشغول کارند، یا کنار اوستاهای خفن‌شان حسابی سرگرم حرفه‌آموزی هستند و علاوه بر آموزش‌هایی که می‌بینند، حال جیب‌شان را هم حسابی خوب کرده‌اند.

از ساعتی که آفتاب شروع روز را نوید می‌دهد، چندساعتی گذشته است و مهدی با لباس‌های روغنی و سیاه مشغول آب‌وجاروکردن جلوی مغازه است. درست است که کار هنوز شروع نشده اما به‌خاطر تمیزکاری‌های مغازه و شستن ابزار کار، دست‌وبالش روغنی و سیاه است؛ اصلا انگار رنگ گرفته است؛ اما نه از آن خجالت‌زده است نه پنهانش می‌کند؛ بلکه با افتخار نشان می‌دهد و می‌گوید: «بابام می‌گه مرد باید دستاش روغنی و سیاه باشه. حکمش اینه که تازه از چال دراومده و دنبال رزق حلاله!» تک‌تک کلمات را با یک صدای بمی که در گلو می‌اندازد از دهان خارج می‌کند. هنوز پشت لبش سبز نشده؛ اما خوب راه‌ورسم پول‌درآوردن از دل ماشین‌های خراب را بلد است. نامش مهدی است و از 12سالگی در مکانیکی پدر دست‌به‌آچار شده است. نه وقت می‌کند شبکه‌های مجازی را مانند هم‌سن‌وسالانش بالا و پایین کند و نه می‌داند آخرین ورژن بازی‌های کامپیوتری چیست؛ اما تا دل‌تان بخواهد از دل‌وروده ماشین‌های سبک و شخصی خبر دارد؛ «3سال است که تابستان‌ها را در مکانیکی پدرم می‌گذرانم. 2برادر دیگرم هم همین کار را كرده‌اند. اصلا رسم است در خانه ما که پسر باید در کنار تمام هنرهایش حتما مکانیکی را هم بلد باشد.» پدرش، اوستا اکبر، حرف‌های مهدی را که می‌شنود خنده‌ای شیرین گوشه لبش می‌نشیند و می‌گوید: «ما رسم قدیم را کنار نگذاشته‌ایم. تابستان‌ها بچه‌ها باید کنار پدرهایشان فوت‌وفن کارهای مردانه را یاد بگیرند. کاری ندارم در آینده چه رشته تحصیلی ای را انتخاب می‌کنند و دنبال چه علاقه‌ای می‌روند؛ همین که بدانم این حرفه را آموخته‌اند، خیالم راحت است که هیچ‌وقت محتاج نمی‌مانند.»

2ساله حرفه‌ای شدم
بچه‌های هم‌سن‌وسال مهدی کم نیستند؛ کسانی که تابستان‌های متفاوتی با هم‌سن‌وسالان‌شان دارند. کیانوش هم مانند مهدی در یک مکانیکی مشغول کار است؛ اما کارفرما پدرش نیست بلکه از اوستاهای برادرش است؛ «برادرم در رشته برق ماشین مشغول است؛ اما به من گفت باید تابستان‌ها پیش اوستا حسین بروم. اولش کمی برایم سخت بود چون من دوست داشتم با هم‌سن‌وسال‌هایم تابستان را در گیم‌نت‌ها یا زمین‌های فوتبال محله بازی کنم؛ اما برادرم اصرار کرد که باید تابستان یک حرفه یاد بگیرم. حالا 2سال است که در این مکانیکی مشغول کارم و الحق که اوستاکارم از من یک مکانیک ساخته‌است. آدمی نبود که بخواهد فقط برای او آچار بیاورم. او کار را به‌صورت حرفه‌ای نشانم داده و حالا می‌توانم به‌عنوان یک مکانیک برای خودم به‌صورت مستقل کار کنم.»

کار کنار استاد بیکاری را کور می‌کند
اوستا حسین که چهار، پنج شاگرد مانند کیانوش دارد، معتقد است اگر همه خانواده‌ها بچه‌های خود را برای فراگیری حرفه‌ای تابستان‌ها به اوستاکار‌ها می‌سپردند، در جامعه نه از بیکاری خبری بود نه از آسیب‌های اجتماعی؛ «ما از ساعت 8ونیم صبح تا 9شب در مغازه هم بچه‌ها را آموزش می‌دهیم هم درنهایت دستمزدی به آنها پرداخت می‌کنیم. این درآمد کم اما دلچسب برای بچه‌ها انگیزه می‌شود که وقت خود را به بطالت سپری نکنند و آینده روشن‌تری داشته باشند. در گذشته هم همینطور بود؛ همه ما کنار اوستاهای خودمان بزرگ شدیم و کار را یاد گرفتیم. ما یک روز هم در عمرمان بیکار نبوده‌ایم و موفق شده‌ایم در زندگی گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم. واقعا یکی از دلایل بزرگ بیکاری در جامعه ما ازبین‌رفتن همین رابطه اوستا-شاگردی است.»  او که امروز 2پسرش در رشته مکانیک درس خوانده و برای خودشان مهندسان لایقی شده‌اند، می‌گوید: «هردو پسر خودم هم سال‌های سال در مغازه‌های مکانیکی دوستانم کار را اول به‌صورت حرفه‌ای یاد گرفتند، بعد درس‌شان را هم خواندند و برای خودشان کسی شدند. اجازه ندادم نزد خودم کار کنند؛ چون معتقد بودم اگر زیر دست غریبه کار کنند، قوی‌تر و کاربلدتر خواهند شد.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :