گزارش بعدی
خدمت در بهشت
به هر طرف حرم سر می چرخاند، خاطرات گذشته برایش زنده می شود؛ خاطرات روزهایی که کاروان های کوچک و بزرگ وقت و بی وقت بار و بنه می بستند و برای زیارت راهی ری می شدند. آن زمان وقتی باد و نسیمی می وزید، روی سنگفرش تیشه ای صحن ها از خاک و خُل کبره می بست و آقا مهدی با آن قد و قامت ریز و ترکه ای اش جاروی فراشی دسته بلند پدرش را آنقدر لابه لای سنگ های صخره ای می کشید تا صحن ها و رواق ها برق می افتادند.