جا پای استاد
وقتی زخمهزدن علیخان بر تارهای فلزی به دل عاشیق چنگیز نشست، به شاگردش رخصت داد که با کندههای قطور درخت توت آنقدر کلنجار برود تا نرمنرمک راه و رسم قوپوزساختن را یاد بگیرد.
دلبستن عاشیق چنگیز به شاگرد نوجوانش خیلی زود ثمر داد و او زمانی هم که از اره فلکه و دیگر دمودستگاههای بریدن و خماندن چوب و الوار خبری نبود، با سوهان و اره آنقدر چوبهای چغر را میسابید که شیطانکهای بازیگوش بیحرکت و بیجنبش روی آنها مینشستند و نواهای پرسوز عاشیقها از اعماق خمرههای گلابیشکل چوبی به زیبایی به آسمان میرسیدند. اوستا علیخان برای اینکه رسم عاشیقشدن را تمام و کمال بیاموزد و با همان سواد نیمبندش بتواند قافیه و ردیف اشعار عاشیقی را به استادی و بیغلط کنار هم بنشاند، چند سراینده صاحبنام اشعار عاشیقی را به کارگاه دنجش دعوت کرد تا در آنجا به او راه و رسم شعرسرایی را بیاموزند، اما اگر این استادان فن هم اشعارش را دلنشین و بیعیب میدانستند، تا وقتی سرودههایش به دل همسر وفادارش نمینشست، آنها را در هیچ محفل و جمعی واگویه نمیکرد.