• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 29 خرداد 1403
کد مطلب : 227657
+
-

رسم عاشیق شدن

یک روز گرم در کارگاه عاشیق علیخان که بی‌صدا، ‌ساز می‌سازد

زندگی
رسم عاشیق شدن

رابعه تیموری- روزنامه نگار

باید هم کاسه گلابی‌شکلی که سیم‌های فلزی روی آن سوار می‌شوند خوش‌تراش  باشد و هم آن دسته بلند چوبی خوب صیقل بخورد تا گوشی‌های قاشقک‌مانند روی آن تاب بیاورند. اما تراشیدن شیطانک‌های استخوانی اوج هنر عاشیق علیخان است و اگر فاصله آنها به اندازه تار مویی بیشتر از 75سانتی‌متر باشد، نه از «چاناق» صدایی درمی‌آید و نه «قول» نواخته می‌شود. عاشیق علیخان این شیطانک‌ها را از استخوان می‌سازد تا به قول خودش کلاس آنها از شیطانک‌های پلاستیکی دست‌ساز عاشیق‌های ترکیه یک سر و گردن بالاتر باشد. وقتی سرانگشتان زحمتکش و ناسور عاشیق علیخان روی سیم‌های فولادی دست‌سازه‌هایش زخمه می‌زنند، مرغ خیال او از کارگاه تنگ و تاریکش در جنوب پایتخت تا کوچه‌پس‌کوچه‌های روستای آغ‌قشلاق اوج می‌گیرد و می‌تواند ساعت‌ها با سوز بخواند و بنوازد.

بدون گذاشتن خط‌کش و چوب‌خط می‌تواند تیغه‌های تیز اره فلکه را طوری روی کنده‌های درخت توت فرود آورد که مساوی و بی‌خطا به چند قاچ تقسیم شوند. سابیدن و نازک‌کردن این کنده‌های ناسور آسان نیست، ولی وقتی 6روز توی آب می‌مانند و سیراب و سنگین ته ظرف می‌نشینند، خم‌کردن‌شان سخت و دشوار نیست. شعله گاز دستگاه کوچک خم‌کن هم به کمک اوستا علیخان می‌آید و صفحات چاناق گلابی‌شکل را آنقدری خم می‌کند که وقتی کنار هم می‌نشینند، راه‌راه‌های باریک روی‌شان از هم مو نمی‌زنند. اوستا علیخان زیر دستگاه قالب صفحه هم آتش روشن می‌کند تا تخته‌های نازک درخت توت مانند استخوان، خشک و بی‌نم و نا شوند. ساختن دسته بلند قوپوز برای عاشیق علیخان کهنه‌کار دشوار نیست و در چشم‌بر‌هم‌زدنی با هنر خراطی‌اش 9قاشق چوبی کوچک می‌تراشد و روی این دسته که عاشیق‌ها به آن قول می‌گویند، به نظم و ترتیب سوار می‌کند. اما وقتی نوبت تراشیدن خرک‌ها و شیطانک‌های بالا و پایین قول می‌رسد، باید همه هوش و حواسش را جمع کند تا ورجه وورجه میلی‌متری این شیطانک‌ها زخمه‌های تار را از سوز و نوا نیندازد‌. او آنها را از چوب گردو و پلاستیک‌های کریستالی نمی‌تراشد که با کش‌آمدن تارهای فلزی در هم بشکنند و فقط وقتی از شاخ بز و عاج فیل شیطانک درست می‌کند که استخوان‌هایی تردتر و محکم‌تر در بساطش نداشته باشد. بین خرک بالا و پایین باید فقط و فقط 75سانتی‌متر فاصله باشد و اگر به اندازه میلی‌متری در کار اوستا خطا باشد، صدای ناله تارهای فلزی در قول چوبی نمی‌پیچد.

به من نگویید علیخان
اوستا علیخان پیش از آنکه سازنده قوپوز شود، نوازنده آن بوده و نوای ‌ساز و سوز صدای عاشیق احمد، علیخان را دمخور و عاشق قوپوز کرده است. او تعریف می‌کند: «تا 12-10سالگی من در روستای آغ‌قشلاق گذشت. آن زمان عاشیق احمد با کت و شلوار اطوکشیده و‌ سازی‌ که روی سینه داشت، گاهی به روستا می‌آمد. توی آغ‌قشلاق می‌چرخید و داستان‌های عاشقانه تعریف می‌کرد: داستان کرم غریب و شاه صنم، قصه بهرام و حیدر و ماجرای آرزو و قنبر. پدر من از خان‌های پارس‌آباد مغان بود و چون بعد از درگیری‌هایی که غلام یحیی دانشیان به راه انداخت جانش در خطر بود، زار و زندگی‌اش را برداشت و به میانه و روستای آغ‌قشلاق آمد. در آنجا پدرم با سنگ‌تراشی از کوه و کشت‌و‌کار روی زمین کشاورزی زندگی ما را می‌چرخاند، ولی من این کارهای سخت را دوست نداشتم و دلم می‌خواست مثل عاشیق احمد باشم.» ‌ساز دست‌ساز عاشیق علیخان خردسال از جنس پلاستیک بود و رشته‌های باریک طناب را هم بی‌هیچ قانون و قاعده‌ای روی آن سوار کرده بود، اما با آن هر روز روستا را دور می‌زد و به همه می‌گفت: «به من نگویید علیخان. من عاشیق احمدم...»

تقدیر من را عاشیق کرد
انگار همان دست تقدیر که عاشیق احمد را گاه و بی‌گاه راهی آغ‌قشلاق می‌کرد، در تهران هم اوستا علیخان را رها نکرد و وقتی خانواده‌اش برای زندگی روبه‌راه‌تر راهی پایتخت شدند، کارگاه عاشیق چنگیز مهدی‌پور چند پلاک بعد از خانه اجاره‌ای آنها قرار گرفته بود. پدر علیخان پسر نوجوانش را به آشنایی سپرد تا در کارخانه تولید چراغ خودرو دستش را بند کند و نان سفره‌اش رو‌به‌راه باشد، اما علیخان به جای یادگیری قلق و فوت و فن کار ساخت ادوات خودرو، با دستگاه پرس ‌ساز درست می‌کرد و پنهان از چشم سرکارگر خود را به کارگاه عاشیق چنگیز می‌رساند تا به همخوانی او و عاشیق حسین اسدی دل و گوش بسپارد. اگر‌چه در میان عاشیق‌ها رسم نبود که نوجوانان را پای قوپوز بنشانند، ‌عاشیق چنگیز نمی‌توانست از میخ‌شدن نگاه عاشقانه علیخان روی زخمه‌های قوپوز بگذرد و او را در حسرت چنگ‌زدن بر تارهای فلزی آن وابگذارد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید