![شبکه خانوادگی جیببرها](/img/newspaper_pages/1403/03-khordad/13/rooyi/05-02.jpg)
نقشه جدید 3مجرم سابقهدار پس از باجناقشدن
شبکه خانوادگی جیببرها
![شبکه خانوادگی جیببرها](/img/newspaper_pages/1403/03-khordad/13/rooyi/05-02.jpg)
سارق حرفهای پس از دوستی عمیق با 2همبندی خود در زندان، تصمیم گرفت با آنها فامیل شود. به همین دلیل پیشنهاد ازدواج با 2خواهرزنش را به آنها داد و به این ترتیب هرسه نفر پس از آزادی از زندان باجناق شدند؛ اما این شروع نقشهای بود که سارق حرفهای در سر داشت.
بهگزارش همشهری، چند روز قبل زنی جوان که بهعنوان مسافر سوار اتوبوس بیآرتی شده بود، متوجه رفتار مرموز 3زن شد. 2نفر از آنها کودکی در آغوش داشتند و مدام به مسافران دیگر تنه میزدند و در همین هنگام نفر سوم گوشی موبایل یکی از زنان مسافر را از داخل جیبش به سرقت برد. همان موقع بود که اتوبوس در ایستگاه توقف کرد و هرسه زن سارق از آن پیاده شدند. مسافر جوان که شاهد همه این اتفاقات بود، بهسرعت از اتوبوس پیاده شد تا مانع فرار زنان سارق شود. او فریاد میزد: «دزد، دزد» و از بقیه میخواست مانع فرار سارقان شوند. همین کافی بود تا مسافران دستبهکار شوند و با محاصره زنان سارق، آنها را دستگیر کنند.
با دستگیری سه زن جیببر، ماجرا به پلیس گزارش شد و مأموران با حضور در ایستگاه اتوبوس سارقان را بازداشت کردند. هرچند 3زن سارق میخواستند نمایش اجرا کنند و به بهانه اینکه فرزندانشان بیمارند از مخمصهای که در آن گرفتار شده بودند فرار کنند، وقتی مأموران در بازرسی جیبهای آنها چند گوشی تلفن همراه سرقتی کشف کردند، چارهای جز اقرار به سرقت ندیدند. دزدان که دستشان رو شده بود به سرقتهای سریالی از مسافران اتوبوس، مترو و مراکز شلوغ اعتراف کردند. نکته عجیب ماجرا این بود که آنها میگفتند سرقتهایشان را به خواسته شوهرانشان انجام میدهند و پس از سرقت، اموال مسروقه را بهدست باجناقها میرسانند تا آنها را بفروشند. با اعتراف این سه خواهر، شوهران آنها نیز دستگیر شدند و تحقیقات تکمیلی از اعضای این باند زیر نظر بازپرس شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد.
گفتوگو
تصمیم عجیب در زندان
3خواهر به همراه همسرانشان و 2کودک، اعضای این باند خانوادگیاند که 6ماهی از شروع سرقتهای سریالیشان میگذرد. زنان به سفارش شوهرانشان دست به سرقت میزدند و حالا میگویند که پشیماناند و بهاجبار تبدیل به سارق شدهاند. گفتوگو با یکی از خواهران سارق را بخوانید.
چه شد که حاضر شدی کودکت را در آغوش بگیری و با او راهی سرقت شوی؟
به خاطر تهدیدهای شوهرم و ترس ازدستدادن کودکم. من هربار که راهی سرقت میشدم تا چند ساعت حالم بد بود. صدقه میدادم و توبه میکردم؛ اما روز بعد از ترسم ناچار میشدم دوباره بروم.
چرا اینقدر میترسیدی؟
چون شوهرم میگفت طلاقم میدهد و بچهام را میگیرد. او یک خلافکار حرفهای است و میدانستم اگر حرفش را گوش ندهم، حتما تهدیدش را عملی میکند.
چرا با یک خلافکار حرفهای ازدواج کردی؟
فکر میکردم اگر خانواده تشکیل بدهد، دور خلاف را خط خواهد کشید. درواقع فریب حرفهای قشنگ او را خوردم؛ اما بعد از ازدواجمان زد زیر قولش.
چطور با او آشنا شدی؟
ماجرایش مفصل است. شوهر خواهربزرگم چند سال پیش به جرم سرقت لوازم منزل دستگیر شد و افتاد زندان. راستش او آدم بدی نبود اما نشستوبرخاست با دوستان ناباب باعث شد سارق شود. آخرین بار که افتاد زندان با 2جوان به نامهای رسول و شایان دوست شد. آنها با شوهرخواهرم همبند بودند و زمانی که در زندان بودند، تصمیم گرفته بودند بعد از آزادی تشکیل خانواده بدهند و دور خلاف را خط بکشند. شوهر خواهرم عکس من و خواهر دیگرم را که هردویمان مجرد بودیم به همبندیهایش نشان داد و آنها از ما خواستگاری کردند. ما هم قبول کردیم؛ اما اشتباه کردیم. وقتی آزاد شدند ازدواج کردیم؛ اما چند سال بعد از ازدواجمان آنها توبهشان را شکستند و با نقشه شوهر خواهربزرگم باند سرقت تشکیل دادند و ما را هم وارد این بازی خطرناک کردند.
خب شما چرا در برابر خواسته آنها مقاومت نکردید؟
من و خواهرانم ناچار شدیم که وارد این بازی شویم. شوهرانمان میگفتند که این بهترین شگرد است و دستگیر نمیشویم. آنها سابقهدار بودند و میدانستند اگر راهی سرقت شوند، گیر میافتند. از ما میخواستند سرقت کنیم و میگفتند موقع دزدی هوای ما را خواهند داشت و قول داده بودند گیر نمیافتیم. از طرفی آنها تهدید کرده بودند که اگر به خواستهشان تن ندهیم، طلاقمان میدهند و بچهها را هم با خودشان میبرند. باور کنید آنها خیلی ترسناکند، چون کلی خلافکار و قاچاقچی میشناسند و هر کاری از دستشان برمیآید.
تو و بقیه خواهرانت چطور یکشبه تبدیل به سارق حرفهای شدید؟ مگر جیببری بلد بودید؟
شوهرانمان به ما آموزش دادند. وقتی دیدند دستمان راه افتاده و حرفهای شدهایم، گفتند که حالا دیگر وقت انجام سرقت است.
از شیوه و شگرد سرقتهایتان بگو.
با 2خواهرم میرفتیم به ایستگاههای اتوبوس، مترو یا جاهای شلوغ مانند مراکز خرید. من و خواهر دیگرم که همزمان بچهدار شده بودیم، بچههایمان را هم با خودمان میبردیم تا کسی به ما مشکوک نشود. همسرانمان هم از دور هوای ما را داشتند. ما هم با آموزشهایی که دیده بودیم، نقشه سرقت و جیببری را اجرا میکردیم.
نقش شوهرهایتان چه بود؟
اموال مسروقه را به آنها میدادیم و چون آنها مالخران زیادی را میشناختند، به سراغشان میرفتند و اموال مسروقه را میفروختند. ما حتی پولها را هم تحویل شوهرانمان میدادیم و یک ریال از سرقتها برنمیداشتیم. درواقع جرأت چنین کاری را هم نداشتیم تا اینکه در آخرین سرقت مرتکب اشتباه شدیم و با هوشیاری یکی از مسافران دستمان رو شد و دستگیر شدیم.