• پنج شنبه 31 خرداد 1403
  • الْخَمِيس 13 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 20
چهار شنبه 9 خرداد 1403
کد مطلب : 226285
+
-

در مرکز توانبخشی« ارمغان عصر» کم‌توانان ذهنی بزرگ می‌شوند و کار می‌آموزند

حوض نقاشی بچه‌های پلاک 9

زندگی
حوض نقاشی بچه‌های پلاک 9

رابعه تیموری- روزنامه‌نگار

هیچ‌یک از بچه‌های پلاک 9 بن‌بست شمس، فیلم سینمایی «حوض نقاشی» را ندیده‌اند و نمی‌دانند نگار جواهریان و شهاب حسینی برای به تصویر کشیدن غصه‌ها و شادی‌های مریم و رضا چه هنری به خرج داده‌اند. حتی کیارش که عشق فیلم است، نمی‌داند مریم و رضا که به قلم حامد محمدی خلق شده‌اند، کمی شبیه آنها هستند، اما اگر کیارش و دوستانش این فیلم را می‌دیدند شاید دلشان می‌خواست ته قصه زندگی آنها هم مثل مریم و رضا نوشته شود، ولی به قول منتقدان حوض نقاشی، سرنوشت مریم و رضا برای همیشه یک قصه می‌ماند و واقعیت زندگی مریم‌ها و رضاها در این پلاک جریان دارد. مربیان مرکز توانبخشی ارمغان عصر، پشت در بسته این پلاک، برای پیدا کردن توانمندی‌های بچه‌های این خانه مادرانه تلاش می‌کنند تا در دفتر زندگی آنها هم طرح‌ها و نقش‌های خوش‌رنگ‌تری خلق شود.
مرکز توانبخشی ارمغان عصرته بن‌بست شمس جا خوش کرده، در اواسط خیابان ولیعصر(عج)، اما وقتی به حیاط پر دار و درخت آن پا می‌گذارید، هیاهو و بروبیای خیابان یکباره تمام می‌شود و آرامشی دلپذیر در راهرو و کلاس‌های مرکز جریان دارد. حبوبات و سبزی‌هایی که دخترها کاشته‌اند سبز شده‌اند و گلدان‌های سفالی را که آنها با روبان، صدف، کاشی شکسته و کاموا تزئین کرده‌اند دور باغچه چیده‌اند. دخترها در طبقه دوم ساختمان هستند و طبقه اول مخصوص پسران بازیگوش کارگاه‌های کاشی شکسته و پیش‌حرفه‌ای است.

راز مصطفی
بچه‌ها ساکت و آرام سر جایشان نشسته‌اند تا خانم مربی دفترهای مشق و نقاشی را چک کند، اختلاط‌هایشان هم درگوشی و بی‌صداست و مراقبند مربی صبور و خوش‌اخلاق‌شان از هیاهوی آنها دلگیر نشود. درس‌شان به خواندن و نوشتن دو رقمی‌ها رسیده و باید امشب هم درخت کاغذی را که خانم مربی برش زده توی دفتر بچسبانند و هم 3سؤال ریاضی را پاسخ دهند.کیارش بهتر از همه همکلاسی‌هایش می‌تواند اعداد را بنویسد و حسین قلی با آنکه با الهام گرفتن از داستان‌های مختلف انشاهای محشری می‌نویسد، برای نوشتن اعداد باید از بزرگترها کمک بگیرد. علیرضا هم که از شاگردان اوتیسم کلاس است، رنگ‌های مختلف را خوب می‌شناسد و دستخط خوبی دارد، ولی میانه‌اش با اعداد و ارقام خوب نیست و شاید فردا بدون نوشتن تکالیفش سر کلاس بنشیند. مصطفی قرآن کوچکش را باز کرده و درحالی‌که انگشت اشاره‌اش را آرام و با دقت زیر خطوط و کلمات سوره انفال می‌کشد، سوره ناس را بلند می‌خواند. هنوز مزه اردوی رامسر که سال 1391با بچه‌ها و مربیان رفتند زیر زبان مصطفی مانده و منتظر است که خانم مدیر به وعده‌اش عمل کند و او و دوستانش را که پسرهای خوب و آقایی هستند دوباره به شمال ببرد. مصطفی برای نمازخواندن منتظر اذان نمی‌ماند و هر وقت دلش بگیرد چند رکعتی نماز می‌خواند و برای خانم مربی دعا می‌کند، ولی هنوز هیچ‌کس نفهمیده دعای او در حق مربی‌اش چیست.

داماد خانم مربی
سهیل هم خانم مربی کلاسش را با هیچ‌کس عوض نمی‌کند، ولی دلتنگ خانم مربی قدیمی‌اش است که برای درمان بیماری به مرخصی رفته. سهیل نمی‌داند خانم مربی او فرزند دختر دارد یا نه، ولی آرزو دارد سهیل را به غلامی قبول کند و اجازه دهد دامادش شود. حتی برای مراسم عروسی‌اش هم نقشه کشیده و فکر می‌کند از آنجا که در دوره ساخت پاکت‌های کاغذی جزو شاگرد اول‌های کلاس بوده، با داشتن این مهارت می‌تواند برای خودش شغلی دست و پا کند. کیارش نمی‌تواند سر جایش بند شود و گاهی به کلاس آموزش کاشی‌کاری سر می‌زند تا فیلم‌های تازه پژمان جمشیدی را برای آنها تعریف کند. البته حامد پی برده که کیارش فقط تکرار فیلم سینمایی پژمان را هر روز می‌بیند، ولی به روی او نمی‌آورد.

کاشی‌کاران ماهر
سال گذشته حامد و دیگر بچه‌های کلاس حرفه‌ای‌ها،سنگ‌کاری می‌کردند و با آنکه کاشی‌کاری، نقاشی روی سفال، ویترای و دیگر کارهایی که حالا انجام می‌دهند به دم و دستگاه تهویه هوا نیاز ندارد، اما هنوز دستگاه‌های هودمانندی را که برای تهویه هوای کارگاه سنگ کاری روی میزها نصب شده جمع نکرده‌اند. در میان دست‌سازه‌های مختلفی که زیر کلاهک‌های مکعبی هودها به چشم می‌خورد، آینه‌ها، قاب‌های عکس و تابلوهای سنگ‌کاری‌شده جلوه بیشتری دارند و دقت و مهارتی که در تهیه آنها به‌کار رفته نشان می‌دهد بچه‌ها راهنمایی‌های ابوالفضل را خوب به‌کار می‌بندند. ابوالفضل خندان و کم‌رو در کاشی‌کاری حرف اول و آخر را می‌زند و به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین اعضای کلاس فوت و فن و قلق‌های این هنر را به همکلاسی‌هایش هم آموزش می‌دهد.حامد شیطان و بازیگوش مبصر کلاس است، اما خانم مربی فقط از او خواسته نظم کلاس را رعایت کند تا بقیه بچه‌ها از او الگو بگیرند. در عوض آقا مهران که لااقل 40سال را رد کرده و بچه‌ها حرمت موی سفیدش را نگه می‌دارند وظایف بچه‌ها را تعیین و تقسیم می‌کند و با میانجیگری او بگومگوهای بچه‌ها زود و سریع ختم به خیر می‌شود.

خط تولیدی منظم
طبقه دوم در قرق شاگردان کلاس‌های خیاطی و پیش‌حرفه‌ای است که مانند خط تولید یک کارگاه با هم کار می‌کنند. ساک‌های متقال تکه‌دوزی شده، سرویس خواب و سرویس‌های آشپزخانه‌ای که شاگردان کارگاه خیاطی می‌دوزند به هنر دست خیاطان کهنه‌کار پهلو می‌زند، اما در میان دختران هنرمند کلاسش سمیه برای یادگرفتن ریزه‌کاری‌های خیاطی سماجت بیشتری دارد. سمیه فقط برای خوشحال کردن مادرش راضی شده این هنر خیلی سخت را یاد بگیرد. او می‌داند حسرت زیارت حرم امام رضا(ع) به دل مادرش مانده و با گریه می‌گوید: «باید بودجه مملکت زیاد شود تا نخ و پارچه ارزان شود. آن وقت من خیلی زیاد کار می‌کنم تا مامانم را ببرم مشهد، یک شب توی هتل نگین بماند و برود زیارت...» فرنوش هم مثل سمیه آرزو دارد دستش توی جیب خودش باشد و بهزیستی آنها را استخدام کند. او و همکلاسی‌هایش باسوادند و تا کلاس نهم مدارس استثنایی درس خوانده‌اند و بعضی از آنها هم بعد از گرفتن دیپلم برای یادگرفتن هنر خیاطی و گلدوزی به اینجا آمده‌اند. خانم مربی خوب می‌داند حتی فرنوش و سمیه که می‌توانند ساعت‌ها پای چرخ خیاطی بنشینند و دوخت و دوز کنند، موقع دلتنگی حال کوک زدن و تکه‌دوزی هم ندارند و باید  لحظاتی طولانی دل به دلشان بدهد و غصه‌های دل گنجشکی‌شان را بشنود تا دوباره سردماغ شوند. دخترانی که دوره پیش‌حرفه‌ای را می‌گذرانند، بزک و دوزک و زیرسازی تولیدات حرفه‌ای‌ها را انجام می‌دهند و با کوک‌زنی، نقاشی و طراحی روی پارچه‌ها محصولات آنها را زیباتر و کارشان را آسان‌تر می‌کنند.

توانیابانی که توانمند شدند
 شهرزاد توانست با توانمندی‌هایی که در ارمغان عصر به‌دست آورده وارد دانشگاه شود و در رشته طراحی دوخت تحصیل کند. مارال هم دیگر برای خودش خیاط قابلی شده و می‌تواند به تنهایی سفارش دوخت سرویس آشپزخانه را انجام دهد. تعداد زیادی از پسرها هم وارد بازار کار شده‌اند و کم و بیش درآمد دارند. این اتفاقات قشنگ خستگی 12سال مادری کردن برای توانخواهان را از تن خانم مدیر در می‌آورد. کریمی می‌گوید:«خانواده‌هایی که عضو کم‌توان ذهنی دارند نگرانند که عزیزان‌شان چگونه می‌توانند به تنهایی و بدون سرپرست به زندگی خود ادامه دهند. توانیابان با وجود محدودیت در آموزش‌پذیری، از توانایی‌هایی هم برخوردارند که کشف و پرورش آنها به تخصص و تلاش زیادی نیاز دارد و جزو اهداف این مؤسسه به شمار می‌آید. آموزش انجام امور شخصی نخستین قدمی است که برای توانمندشدن توانخواهان انجام می‌شود و مهارت‌آموزی اقدام مکملی است که زمینه استقلال نسبی آنها را به‌وجود می‌آورد.» بازاریابی برای محصولات سرانگشتان هنرمند دخترها از دغدغه‌های کریمی و همکارانش است و بسیاری از تولیدات آنها در مراکز فروش معتبر شهر عرضه می‌شود.


مکث
در جست‌وجوی توانیابان مستعد

یکی از مهم‌ترین مشکلات توانیابان مجتمع ارمغان عصر کمبود تعداد سرویس رفت‌وآمد است و 10 نفر از آنها که محل سکونتشان در محدوده خدمات‌رسانی 8سرویس رایگان مجموعه نیست، به‌دلیل مشکلات رفت‌وآمد خانه‌نشین شده‌اند. کریمی می‌گوید: «ما در حال شناسایی توانیابانی هستیم که در زمینه‌های مختلف مهارت دارند، اما با چنین مراکزی ارتباطی ندارند و زمینه بروز توانمندی آنها فراهم نشده است. ما می‌توانیم در تأمین مواداولیه رشته‌های هنری مختلف و فروش دست‌سازه‌های این توانیابان به آنها کمک کنیم.» مرکز حرفه‌آموزی ارمغان عصر یکی از 7شعبه مجتمع توانبخشی ولیعصر(ع) است که از سال 1384با هدف توانمندسازی و کمک به اشتغال توانیابان ذهنی 14تا 35سال پا گرفته و 39توانیاب پسر و 40دختر در آن مهارت می‌آموزند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید