قاضی و جلادش
علیالله سلیمی، روزنامهنگار
کتاب «قاضی و جلادش» نوشته فریدریش دورنمات، نمایشنامه و رماننویس مشهور سوئیسی است که به همراه کتاب دیگر او در بخش داستانهای جنایی و معمایی با عنوان«سوءظن» در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲ نوشته شده است. نیاز مالی، بهدلیل بیماری دورنمات و همسرش، باعث خلق این دو اثر شد و شروع آثار بعدی او در زمینه ادبیات پلیسی هم بعد از خلق این دو اثر جنایی و معمایی کلید خورد. رمان قاضی و جلادش، داستانی پلیسی و پرتعلیق دارد که با قتل افسر پلیسی به نام اشمید که از منظمترین و ماهرترین افسرهای جوان اداره پلیس است شروع میشود. بعد از این اتفاق، تحقیقات آغاز میشود و قهرمان داستان که به هیچ وجه شبیه قهرمان داستانهای پلیسی نیست وارد میشود؛ بازرس پیر و بیماری به اسم برلاخ که در روزهای آخر عمر خود است. با وجود اینکه برلاخ، ظاهری قهرمانانه ندارد اما ماموری کارکشته است که در ضمن، رئیس مأمور کشته شده، یعنی اشمید هم است. در بخش دیگری از داستان کتاب متوجه میشویم که بازرس در گذشته، روزی در محلی با یک مرد شرط بندی عجیبی میکند که سرگذشت هر دوی آنها را تغییر میدهد. کسی که بازرس با او شرط بندی کرده بود، فردی به اسم گاستمان است. شخصی که در پوشش سیاست و دیپلماسی جنایتهای سیاه و پلیدی انجام میدهد و در زمان شرط بندی بازرس برلاخ با گفتن این جمله که «انسان مهره شطرنج نیست که جنایتکارها به دلخواه، حرکتش بدهند؛ هر جنایتکاری زمانی دستش رو میشود.» با او شرط میبندد که روزی او را به سزای اعمالش برساند. در ادامه کتاب، قاضی و جلادش بازرس متوجه اتفاق عجیبی میشود و حوادث داستان یکی پس از دیگری اتفاق میافتد. دورنمات در ساخت بنای رمانهای پلیسی خود، از اصل مهم مبارزه بین خیر و شر، بین نیک و بد استفاده میکند و معمولا هم فردی علیه فردی دیگر یا فردی علیه جمعی. معمولا کارآگاهی و پلیسی در مقابل تبهکاری و تبهکارانی قرار میگیرند و داستان پیش میرود.