• جمعه 7 دی 1403
  • الْجُمْعَة 25 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 27
سه شنبه 25 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 225133
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Z4BpQ
+
-

مأمور پلیس پس از مرگ مغزی تنها فرزندش تصمیم بزرگی گرفت

پسر یک‌ساله‌ فرشته نجات 5کودک شد

اهدای عضو
پسر یک‌ساله‌ فرشته نجات 5کودک شد

«ما یک بچه دادیم، 5بچه گرفتیم. مهدی من جان 5بچه را خرید»؛ با صدای گرفته و بغض‌آلودش این را می‌گوید و سکوت می‌کند. انگار که هنوز باورش نمی‌شود پسر یک‌ساله‌اش به خاطر مرگ مغزی، اعضایش اهدا شده است. این، وضعیت غمبار این روزهای ستوان‌دوم ابوالفضل خادمعلی، از مأموران انتظامی شهرستان جاسک است. او و همسرش چند روز قبل در تصمیمی بزرگ اعضای بدن مهدی، فرزند یک‌ساله‌شان را به بیماران نیازمند اهدا کردند و جان 5کودک را که مدت‌ها در صف دریافت اعضای پیوندی بودند، نجات دادند. ستوان خادمعلی در گفت‌وگو با همشهری جزئیات بیشتری از این حادثه را بازگو می‌کند.

درباره فرزندتان صحبت کنید. او چند ساله بود و چه شرایطی داشت؟
پسرم مهدی روز 18اردیبهشت‌ماه سال1402 به دنیا آمد و با تولدش زندگی‌مان شیرین‌تر شد. من در انتظامی شهرستان جاسک خدمت می‌کنم و در این یک‌سال وقتی از محل کار به خانه برمی‌گشتم با دیدن مهدی همه خستگی‌هایم را فراموش می‌کردم.
چطور شد که مهدی دچار حادثه شد؟
این حادثه 14اردیبهشت اتفاق افتاد. آن شب من خانه بودم. ساعت حدود یک بامداد بود که بچه گریه کرد. او شیر خشک می‌خورد و هر شب تقریبا 60سی‌سی شیر خشک به او می‌دادیم. من و همسرم فکر کردیم پسرمان گرسنه است و شیرخشک می‌خواهد. مهدی کنارمان خوابیده بود. خانمم سراغ بچه رفت و او را آرام کرد. چند لحظه بعد پسرم دوباره گریه کرد. این بار گریه‌اش شدیدتر بود؛ طوری که بچه بی‌حال شد، فکش قفل شد و باز نشد. فورا خودم را به او رساندم. سعی کردم با دست‌هایم فکش را باز کنم. در ادامه چون شرایط سخت‌تر شده بود با 2 انگشت تلاش کردم او را سی‌پی‌آر و احیا کنم، اما فایده‌ای نداشت و او را به مرکز بیمارستان جاسک رساندیم.
در آنجا چه اقدامات درمانی برای مهدی انجام شد؟
او دچار تب و تشنج شده بود. کادر درمان همه تلاش‌شان را انجام دادند، اما در ادامه گفتند که باید به بیمارستان کودکان اعزام شود. آنجا هم اقدامات زیادی برای نجات پسرم انجام شد، اما در نهایت گفتند که مهدی دچار مرگ مغزی شده است.
شما و همسرتان بعد از شنیدن این خبر چه واکنشی داشتید؟ چطور توانستید این غم را تحمل کنید؟
ما شوکه شده بودیم و باورمان نمی‌شد مهدی دیگر به خانه برنمی‌گردد. نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم. خداوند لحظاتی را که بر من و همسرم گذشت برای هیچ‌کس تکرار نکند.
در آن لحظات سخت چطور شد که به فکر اهدای عضو افتادید؟
وقتی مرگ مغزی پسرم قطعی شد، چند نفر از مسئولان بیمارستان سراغ من آمدند و موضوع اهدای عضو را مطرح کردند. من به خاطر کاری که دارم متأسفانه چنین مسائلی را زیاد دیده و به خوبی درک کرده‌ام. من گفتم درست است که پدر کودک هستم، اما تصمیم اصلی را باید مادرش بگیرد. بالاخره هرچه باشد من روزها سرکار می‌روم و شاید در شبانه‌روز فقط چند ساعت پسرم را می‌دیدم، اما مادرش همیشه با مهدی بود و با او انس و الفت زیادی گرفته بود. با همسرم در این‌باره صحبت کردم. برایش سخت بود، اما وقتی فهمید با اهدای اعضای بدن پسرمان چند کودک دیگر زنده می‌مانند، موافقت کرد و هر دو رضایت‌نامه را امضا کردیم.
اعضای بدن مهدی جان چند بیمار را نجات داد؟
بعد از آنکه پزشکان متخصص دیگری هم پسرم را معاینه کردند و مطئمن شدند که دیگر به زندگی برنمی‌گردد، عمل جداسازی اعضا انجام شد. این اتفاق دقیقا روز 18اردیبهشت و در روز تولد پسرم رخ داد و ما فقط یک‌سال او را داشتیم. نمی‌دانم شاید ما لیاقت چنین فرزندی را نداشتیم، اما باز هم راضی به رضای خدا هستیم. آنطور که به ما گفتند 5عضو حیاتی مهدی جداسازی و به 5کودک دیگر که مدت‌ها در صف دریافت اعضای پیوندی بودند اهدا شد.
حالا که چند روز از این اتفاق و اهدای عضو می‌گذرد شما و همسرتان چه احساسی دارید؟ آیا از تصمیم بزرگی که گرفته‌اید راضی هستید؟
مهدی من جان 5نفر را خرید. ما خوشحالیم که 5بچه با اعضای بدن فرزندمان زنده می‌مانند. با این کار ما یک بچه دادیم، اما 5بچه گرفتیم. هرچند به خاطر از دست دادن فرشته یک‌ساله‌مان تا همیشه غمگین هستیم، اما خوشحالیم که او با بدن کوچکش به 5کودک دیگر زندگی بخشید. خدا کند هیچ وقت هیچ‌کس در این شرایط قرار نگیرد. ولی اگر خدای نکرده قرار گرفت اهدای عضو بهترین تصمیم است. به جای اینکه اعضای بدن عزیزان زیر خاک برود آن را به بیماران نیازمند اهدا کنید.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید