• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 8 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 223499
+
-

تجربه‌ای دیگر در سینمای ایران برای به تصویرکشیدن فیلمی براساس ماجرایی واقعی است

چشمان منتظر مادر

چشمان منتظر مادر

حمید همایون

یکی از فیلم‌های پرسروصدای جشنواره فجر سال گذشته «بیبدن» ساخته مرتضی علیزاده بود که پیش از اینکه پایش به جشنواره برسد، جنجال‌هایش شروع شد. این فیلم در بخش «نگاه نو» جشنواره که مختص فیلم‌اولی‌هاست پذیرفته و جرقه نخستین جنجال از همین‌جا زده شد. دست‌اندرکاران فیلم معتقد بودند که جای فیلم‌شان در بخش «سودای سیمرغ» است، نه بخش تازه‌کارها؛ خصوصا که با شروع جشنواره معلوم شد کیفیت بخشی از فیلم‌های «سودای سیمرغ» آنقدر نازل است که نبود «بیبدن» در این بخش به یکی از ضعف‌های جشنواره و هیأت انتخاب تعبیر شد. جنجال بعدی با انتشار گزارش‌هایی درباره مضمون این فیلم کلید خورد. هنوز فیلم تدوینش تمام نشده بود و کسی از داستان و مضمون آن خبر نداشت که برخی رسانه‌ها در برابر آن موضع گرفتند و از مسئولان خواستار توقف روند تولید این فیلم شدند. ظاهرا این رسانه‌ها از اینکه جریانی در سینما راه افتاده که پرونده‌های جنایی واقعی را دستمایه کار خود قرار می‌دهد، ناراضی بودند و این وضع را ضربه به اقتدار دستگاه قضا می‌دانستند. اینکه این رسانه‌ها با چه تحلیل و چه دیدگاهی به این نتیجه رسیده بودند، بسیار قابل تأمل است، اما به هر حال حتی فیلم‌هایی که برای سال‌های طولانی در محاق توقیف مانده‌اند، اول ساخته شده‌اند و بعد به‌اصطلاح  رسیدند به تأدیب و تنبیه. فیلم نساخته و تمام‌نشده را با چه توجیهی می‌شود زیرسؤال برد و برای آن ضرر و زیان متصور شد؟ خلاصه بعد از نخستین نمایش فیلم در جشنواره که معلوم شد داستان فیلم چیست و چه نگاهی به روند یک پرونده جنایی از ابتدا تا فرجام دارد، دیگر صدای اعتراضی از جایی به گوش نرسید. حاشیه بعدی فیلم که خیلی زود، پیش از اینکه به جنجال تبدیل شود، جمع‌وجور شد، به اظهارنظر خانواده غزاله شکور برمی‌گشت که بعد از نمایش فیلم در جشنواره اعلام کردند قصد شکایت از سازندگان فیلم به‌دلیل ورود به حریم خصوصی زندگی‌شان را دارند که بعدا هم دیگر خبری در این‌باره منتشر نشد و احتمالا برداشت مثبتی که فیلم از پدر و مادر دختر مقتول ارائه می‌دهد، در اینکه دنباله ماجرا را نگیرند مؤثر بود. البته مرتضی علیزاده، کارگردان فیلم، بارها در گفت‌وگو با رسانه‌ها اعلام کرد که این فیلم براساس پرونده مشهور «غزاله و آرمان» نیست و ترکیبی از چند پرونده مشابه است. با این حال شباهت میان خط اصلی داستان فیلم و پرونده غزاله و آرمان بیشتر از آن است که بتوان منکر آن شد. فیلم از 23اسفند به‌عنوان یکی از 7فیلم نوروزی روی پرده رفته و دومین فیلم موفق اکران نوروزی شده.

نسخه بصری اخبار حوادث
«بیبدن» درامی اجتماعی است، نه درامی جنایی یا قضایی. چیزی که در کانون روایی فیلم قرار گرفته نه رازها و معماهای یک پرونده جنایی است و نه روند تحقیقات. فیلم خیلی سریع تکلیفش را با مخاطب روشن می‌کند که نمی‌خواهد روند کشف حقیقت را محور داستانش قرار دهد یا حول پیداکردن قاتل و ارائه ادله و شواهد و رد آنها دور بزند. در همان چند دقیقه نخست فیلم معلوم می‌شود قاتل کیست و چه بلایی سر دختر آمده؛ هرچند نه انگیزه قاتل و نه چگونگی قتل توضیح داده نمی‌شود و همین نشان می‌دهد که فیلم به‌رغم ادعای سازندگانش که بر مبنای پرونده‌ای خاص ساخته نشده، بسیار روی ذهنیت تماشاگر از پرونده غزاله و آرمان حساب کرده که از نظر روایی خود را ملزم به مطلع‌کردن تماشاگر از جزئیات قتل نمی‌داند. قاتل پسر جوانی است و دختری که دوستش بوده، مقتول.
تا زمان مشخص‌شدن قاتل همه‌چیز به سرعت اتفاق می‌افتد؛ آنقدر سریع که تماشاگر با اینکه با شخصیت‌ها آشنا شده و از کلیت داستان سر درآورده، اما جریان پرشتاب حوادث اجازه نزدیک‌شدن به شخصیت‌ها را به او نمی‌دهد. از اینجا به بعد روایت پیش نمی‌رود، تعمدا درجا می‌زند، به تکرار می‌افتد، دست به دامن کلیشه‌ها می‌شود، تحریک عاطفی تماشاگر را به سیر دراماتیک ترجیح می‌دهد و مدام سعی می‌کند تماشاگر را از نظر احساسی به سمت‌وسوی خانواده مقتول نزدیک و نزدیک‌تر کند. در این استراتژی احساسی طبعا نیاز است یکی از طرفین نماینده شر و طرف دیگر نماینده خیر باشد تا قطب‌نمای احساسی‌ تماشاگر راحت‌تر طرف خیر را نشان دهد. براساس چنین نگاهی است که پدر مقتول، در چرخشی ناگهانی، از جایی به بعد در نقش بدمن ظاهر می‌شود و حتی از پسرش که مرتکب قتل شده، شرورتر نمایانده می‌شود. طبعا مادر مقتول که هم دخترش را از دست داده، هم به‌دلیل خونخواهی‌اش از سوی جامعه طرد شده و هم اساسا به‌دلیل جایگاه مادری‌اش، باید در برابر سویه شر ایستادگی کند. در این تقابل، پیشاپیش مشخص است که در سینمای کنونی ایران بازنده کیست. بر مبنای همین برداشت است که شخصیت‌ها عمق پیدا نمی‌کنند و داستان از لمس قلب مخاطب ناتوان است.
با وجود زمان تقریبا 2ساعته‌اش، فیلم از حد همان اخبار پرونده غزاله و آرمان درباره قتل دختر به‌دست پسر و گم‌ شدن جنازه دختر و اصرار خانواده دختر بر قصاص و استفاده خانواده پسر از فضای مجازی و رسانه‌ها برای فشار بر خانواده دختر فراتر نمی‌رود. مضمون، جای داستان نشسته و قاضی جای داستانگو.  بیبدن  نه واقعیت یک پرونده جنایی که «واقعیت رسانه‌ای» آن را به فیلم تبدیل کرده. فیلم با سوژه‌اش همان رفتاری را دارد که صفحه حوادث مطبوعات با اخبارش. خبر حوادث بخشی از سرگرمی آدم امروزی است، خبر قتل، خبر دزدی، خبر دسیسه، خبر توطئه، خبر آدم‌ربایی، خبر دادگاه و.... این اخبار دیگر صرفا کارکرد اطلاع‌رسانی ندارد، بلکه نیاز مخاطب به سرگرمی با اطلاعات را تامین می‌کند. اطلاعات (Information) در صفحات حوادث به سرگرمی (Entertainment) استحاله می‌یابد و شِق جدیدی به نام اطلاعات‌سرگرمی (Infotainment) را پدید می‌آورد که با اینکه به‌نظر می‌رسد مردم از طریق رسانه‌ها در امور مداخله می‌کنند، اما اتفاقا به انفعال دچار شده‌اند. بیبدن هم با اینکه در نگاه اول روایتی از یک کشمکش اخلاقی عرضه می‌کند که قصد درگیرکردن مخاطب را دارد، اما در عمل با شیوه روایتگری‌ای که اختیار می‌کند، هم تصویرگر انفعال است و هم تماشاگر را به انفعال وامی‌دارد. قتل و کنش اخلاقی در اینجا از سرگرمی محض فراتر نمی‌رود و تماشاگرِ خوکرده به اخبار حوادث فقط نسخه بصری آن اخبار را در سالن سینما می‌بیند.



نتیجه‌گیری:
1 رویکرد ملودراماتیک فیلم را چه آنها که دوستش داشتند و چه آنها که نداشتند، دریافته‌اند؛ حجم بالای موسیقی، بازی‌های اورکت، وفور لحظات احساسی و تزریق هیجان به فیلمنامه نه از طریق پیرنگ که با اتفاقات و حوادث ناگهانی مجموعه‌ای از رویکرد ملودرام وطنی در قبال سوژه است.
2 فیلم جــــدی و غیرکمدی برای تماشاگران مترادف با پیام و آموزش و درس‌گرفتن است. ذهنیتی رسوب‌کرده از دهه‌1360که در آن برهه در سینما بسیار رواج داشت و در دهه‌های 3 بعدی هم از طریق تلویزیون و فیلم‌های عموما منتسب به جریان معناگرا تداوم یافت.
بازی‌ها و انتخاب بازیگران به دل برخی از تماشاگران ننشسته. سینمای ایران با بحران بازیگر روبه‌رو است و در سال‌های بعد بیشتر از این مشکل ضربه خواهد خورد.

حرف‌های کارگردان «بیبدن»
متفاوت از نمونه‌های آمریکایی و کره‌ای


پرونده‌های جنایی را که بررسی می‌کنید، در مجموع به یکسری رفتارهای مشابه می‌رسید، چه از سمت دستگاه قضا و چگونگی در رسیدگی به یک پرونده که روندی ثابت است و تغییرناپذیر و چه از سمت رفتار جرم‌شناسانه مجرمان که در آنها هم اشتراک‌های زیادی وجود دارد. مثالی بزنم. مثلا در روانشناسی می‌گوییم ۳۰ـ۲۰ تیپ شخصیتی داریم که این ۸ میلیارد نفر جمعیت زمین با تقریبی در این دسته‌ها می‌گنجند. حالا در رفتارهای جرم‌شناسانه هم مشابهت‌هایی وجود دارد که نمی‌شود گفت این رفتار فقط خاص فلان پرونده است و در پرونده‌های دیگر وجود ندارد و هر فیلمی که راجع به این رفتار ساخته شود، فقط به آن پرونده اشاره دارد. از سوی دیگر، رسانه برای مدت زمانی طولانی به پرونده‌ای پرداخته و ذهن‌ها به آن پرونده نزدیک شده. مثلا وقتی صحبت از پرونده‌های جنایی می‌شود، یکی از پرونده‌هایی که به ذهن می‌آید خفاش شب است. یکی دیگر بیجه است. ما فقط گفتیم پرونده جنایی، اما چون این پرونده‌ها شهرت بیشتری دارند، فورا به ذهن می‌آیند. اینکه رسانه‌ها و مردم فیلم ما را به پرونده خاصی ربط می‌دهند به این دلیل است که خواه ناخواه سعی می‌کنند فیلم‌های جنایی را به پرونده‌های مشهور منتسب کنند، وگرنه ما معدل‌گیری‌ای کردیم از رفتار جرم‌شناسانه افرادی که دست به قتل زده‌اند.

ما دوستی دورادور 8ـ7 ساله‌ای با آقای دانشی داشتیم. من فیلم کوتاه «خوانا بنویسید» را که ساخته بودم، بردم و به آقای دانشی نشان دادم و او خیلی خوشش آمد. خوانا بنویسید، فضایی داشت که هم به من نزدیک بود و هم به آقای دانشی. منظورم فضای تصویری و فضای روایتی‌اش است. حس کردیم می‌توانیم با هم کار کنیم. من فیلم «علف‌زار» ایشان را دیده بودم و دوستش داشتم و حس می‌کردم می‌توانم با آقای دانشی همکاری کنم. سر چند تا ایده با هم صحبت کردیم. چند تا ایده من داشتم، چند تا ایده ایشان داشت و در نهایت روی ایده «بیبدن» به توافق رسیدیم و شروع کردیم به تحقیق. از همان اول هم می‌دانستیم که می‌خواهیم یک درام جنایی بسازیم که در زمینه‌‌ای اجتماعی قصه‌اش را تعریف می‌کند. با همدیگر شروع به تحقیق کردیم و به دادسراهای جنایی مختلف در تهران و کرج و شهرهای دیگر رفتیم. یک پژوهش خیلی خوب میدانی درباره پرونده‌های مختلف جنایی انجام دادیم که مختومه شده یا هنوز مفتوحه است و جلسات دادگاه‌شان در حال برگزاری است. در این رفت‌وآمدها، 5 ـ 4‌ماه طول کشید که طرح «بیبدن» را با هم کامل کردیم و در نهایت فیلمنامه را آقای دانشی تکمیل کرد و فرستادیم برای شورای پروانه ساخت. هر چه هم این همکاری جلوتر رفت، دیدیم نقاط اشتراک زیادی داریم، چه از لحاظ قصه‌گویی و چه از لحاظ دیدمان به وقایع جنایی.

همشهری در زمان جشنواره گفت‌وگوی مفصلی با مرتضی علیزاده داشت و از چندوچون ساخت نخستین فیلم بلندش با او حرف زد. تکه‌هایی از این گفت‌وگو را در اینجا می‌خوانید:

  فضای جنایی فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی یا حتی کره‌ای خیلی با ایران تفاوت دارد. اگر به آن سبک فیلم بسازید، مردم پس می‌زنند چون فضای واقعی پیگیری مسائل حقوقی و قضایی در ایران و حتی رفتار مجرمان متفاوت با فیلم‌ها و سریال‌های خارجی است. این هم به بوم ما برمی‌گردد. نمی‌گویم آن فیلم‌ها بد هستند یا ما خوبیم. بحث دو زیست متفاوت است که اگر ما به سمت آنها برویم، بیننده ما که بومش ایران است، اصلا باور نمی‌کند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید