• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 223254
+
-

خاطره‌گویی در جمع دوستان اسرار جنایت یک‌ساله را فاش کرد

وقتی قاتل خودش را لو داد

گزارش
وقتی قاتل خودش را لو داد

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

مردی که یک سال قبل دوستش را در جریان یک درگیری به قتل رسانده بود، وقتی به یک جشن تولد دعوت شد و مشروبات الکلی مصرف کرد، برای خودنمایی به تعریف‌کردن جنایتی پرداخت که مرتکب شده بود و همین‌خاطره اسرار جنایت را فاش کرد.
به گزارش همشهری، یکی از روزهای اردیبهشت سال گذشته مردی نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و خبر از ناپدیدشدن پسر 20ساله‌اش داد. او گفت: پسرم نادر آخرین بار برای دیدن دوستش از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. در این مدت همه‌جا را به‌دنبال او گشتیم اما هیچ ردی از وی به‌دست نیاوردیم و حدس می‌زنیم اتفاق شومی برایش رخ داده است. با اظهارات این مرد تحقیقات پلیس برای یافتن ردی از جوان گمشده آغاز شد؛ اما هیچ خبری از او نبود.

یک سال بعد
پرونده گم‌شدن نادر در اداره چهارم پلیس آگاهی تهران و زیر نظر قاضی عظیم سهرابی، بازپرس جنایی تحت بررسی بود تا اینکه چند روز قبل یکی از دوستان جوان گمشده با پدر او تماس گرفت و مدعی شد که نادر به قتل رسیده و قاتلش‌ فردی به نام سهیل است.
او توضیح داد: در جشن تولد یکی از دوستانم شرکت کرده بودم که جوانی به نام سهیل پس از مصرف مشروبات الکلی شروع به خاطره‌گویی کرد. او مدعی شد که یک سال قبل جوانی به نام نادر را از ارتفاعات اشتهارد به پایین پرت کرده و کشته است. من و نادر دوست بودیم و می‌دانستم که از یک سال پیش ناپدید شده است. وقتی حرف‌های سهیل را شنیدم، فهمیدم که او به قتل رسیده است.

اعتراف
پدر نادر همه آنچه را شنیده بود نزد پلیس تعریف کرد و به این ترتیب دستور بازداشت سهیل صادر شد. وی در ابتدا مدعی شد که بی‌گناه است و همه حرف‌هایش دروغ بوده؛ اما درنهایت به پرت‌کردن نادر از کوه اعتراف کرد و تیمی از مأموران راهی اشتهارد شدند تا شاید ردی از جسد جوان گمشده پیدا کنند.

گفت و گو
عصبانیت، کار دستم داد

سهیل می‌گوید از وقتی دوستش را به قتل رسانده است عذاب وجدان دارد و هرگز قصد کشتن او را نداشته است. گفت‌وگو با او را بخوانید.

انگیزه‌ات از قتل چه بود؟
عصبانیت. ‌ای کاش خشمم را کنترل می‌کردم. اشتباه بزرگی کردم.
چرا عصبانی بودی؟
از دست نادر. او از دوستان من بود اما چند وقتی می‌شد که با افراد ناباب معاشرت می‌کرد. او اصرار می‌کرد که من هم وارد گعده آنها شوم اما نمی‌خواستم. راستش همه آنهایی را که دور نادر بودند می‌شناختم. آنها سارق و خلافکار بودند و من نمی‌خواستم در زندگی‌ام مرتکب خلاف شوم. این را به نادر هم گفته بودم، اما نادر بی‌خیال نمی‌شد. روز حادثه هم سر این موضوع با هم درگیر شدیم که آن حادثه رخ داد.
چه شد که او را به قتل رساندی؟
آن‌ روز با موتور رفتیم به سمت اشتهارد کرج. دوباره حرف‌هایش را تکرار کرد و وقتی گفتم نمی‌خواهم وارد گعده دوستانش شوم، مرا مسخره کرد. حرف‌هایش بدجوری عصبانی‌ام کرد. سر همین با هم درگیر شدیم و او چاقویی از جیبش بیرون آورد و به سمتم گرفت. من هم از شدت عصبانیت او را از کوه به پایین هل دادم.
چرا خودت را معرفی نکردی؟
از مجازات می‌ترسیدم، اما باور کنید در همه این مدت به‌شدت ناراحت بودم و عذاب وجدان داشتم. خیلی از شب‌ها کابوس‌های وحشتناک می‌دیدم و سراسیمه از خواب می‌پریدم. مدام نادر را در خواب‌هایم می‌دیدم اما جرأت نداشتم به کسی حرفی بزنم، تا اینکه آن شب به جشن تولد یکی از دوستانم دعوت شدم و به‌خاطر مصرف زیاد مشروبات الکلی کنترل حرف‌هایم را از دست دادم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید