اولین مواجهه فوتبال ایران با پدیدهای به نام خداداد عزیزی در نخستین روز از لیگ آزادگان سال71بود. در نخستین هفته آن رقابتها تیم ابومسلم در ورزشگاه آزادی مهمان پرسپولیس بود و فقط چند دقیقه کفایت میکرد تا یک جوان تازهوارد با چهرهای عجیب خودش را به خط دفاعی پرسپولیس تحمیل کند؛ جوانکی با صورت آفتابسوخته و چشمهای بادامی که آن وقتها هنوز شبیه جکیچان نشده بود و چهرهاش بیشتر به بازیگران فیلمهای پرویز کیمیاوی شباهت داشت! خداداد در آن بازی بارها خط دفاع پرسپولیس را به هم ریخت و حاضران در ورزشگاه را وادار کرد نامش را از همدیگر بپرسند. او در دقیقه آخر با فرار تندوتیزش یک پنالتی هم از مدافعان پرسپولیس گرفت اما خودش این پنالتی را هدر داد تا نتیجه بازی در نهایت 2بر صفر به سود پرسپولیس باشد. همین اتفاقی که در نخستین بازی برای او رخ داد را میتوان چکیدهای از هر آنچه در 15سال بعدی برایش اتفاق افتاده، محسوب کرد. او همیشه با نبوغ ذاتی و تکنیک مثالزدنیاش برای خود فرصت رشد میساخت و همیشه خودش با بازیگوشی و سهلانگاری این فرصتها را هدر میداد. البته همین امروز هم از ستارهای به نام خداداد عزیزی خاطره فتح و پیروزی کم نیست. او ستاره ایران در جام ملتهای1996 امارات بود و بهترین بازیکن آن رقابتها لقب گرفت، گل صعود ایران به جامجهانی1998 را به استرالیا زد و نامش را با این گل در تاریخ ماندگار کرد، در لیگ داخلی یکی از ستارههای تیم پاس در راه رسیدن به قهرمانی لیگ سوم بود و در زمینه جوایز فردی هم یکی از 4بازیکن ایرانی شد که جایزه بهترین بازیکن سال آسیا را از AFC دریافت میکند. اما این موفقیتها برای آن همه استعداد کم بود. او فقط 47بازی ملی برای ایران انجام داد؛ درحالیکه بهراحتی میتوانست یکی از اعضای باشگاه صدتاییها باشد.در سال2001و درحالیکه تازه 30ساله شده بود شماره پیراهنش را در یک بازی تدارکاتی بهانه کرد و دست بلاژویچ را پس زد تا خودش و تیمملی را از حضور در جامجهانی2002محروم کند. خداداد بالاخره فوتبالش را در عقاب و راهآهن تمام کرد. آیا نام همین 2 مقصد برای آنکه بفهمیم او مسیرش را اشتباه انتخاب کرده بود، کافی نیست؟
خودش ساخت خودش خراب کرد
در همینه زمینه :