• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
یکشنبه 26 فروردین 1403
کد مطلب : 222252
+
-

صندوق‌سازی در صندوقِ خاطرات

درباره پیشه صندوق‌سازی که از آن چند حجره قدیمی در شهر باقی‌مانده

روزگار
صندوق‌سازی در صندوقِ خاطرات

سحر جعفریان- روزنامه نگار

حالا که زمانه صفر و یک است شاید کمتر کسی انتظار روشن ماندن چراغ حجره‌ای را داشته باشد که استادکاری چیره‌دست و سپیدموی زیر سقفِ فرسوده‌اش به صندوق‌سازی آن هم به سبک و سیاق سنتی و دیرینه، مشغول باشد؛ حجره‌ای در پیچ و خم کوچه‌ای تنگ از محله مولوی که این روزها در ازدحامِ ناجوانمردانه خانه‌های کلنگی، قدیمی و تغییر کاربری‌ یافته اغلب به انباری و تولیدی‌های پوشاک، محصور مانده. 70سال پیش که «حاج محمود کربلایی» کلید حجره‌اش (صندوق‌سازی) را گذاشت کف دست فرزند خلفش یعنی «عباس»، خیالش راحت بود چراغ حجره روشن می‌ماند و پیشه صندوق‌سازی در ‌گذار صنایع و صنعتی شدن، وانخواهد ماند. خیالش درست بود و عباس کم نگذاشت برای این حجره و پیشه که پدرش از مهاجران هشترخان روس و تاجران قفقازی یاد گرفته بود و خودش نیز وردست همان پدر، صندوق‌سازی آموخت.

نوستالژی‌بازی پستوخانه
 آن حوالی به عباس صندوق‌ساز شهرت دارد و نشانی حجره‌اش را همه می‌دانند؛ چه آنها که در روزگار قدیم صندوق‌های بزرگ بولاکی، هشترخانی و یا روس را پر از جهیزیه، خلعتی و بقچه می‌کردند و بعد راهی خانه بخت می‌شدند و چه آنها که این روزها شیفته نوستالژینه و تزئینات دست‌سازِ سنتی‌اند. گَرد چوب‌های اره خورده، در هوای حجره پیچیده و آن انتها، الوار و تخته‌های چندلایی چوب طبیعی و صنعتی (چوب‌های ساخته شده از ضایعات و براده‌های به‌جامانده از درختان) به چشم می‌آید. سمت راست عباس صندوق‌ساز که به پیرانه سری رسیده، با چکش، میخ‌های نازکی بر ورقه حلبِ روکش داخلی صندوق یکی از مشتری‌ها، فرو می‌برد تا اتصالات به خوبی برقرار شود و صندوق تا ابدالدَهر محکم بماند. چکش‌کاری‌اش که تمام می‌شود، می‌رود سراغ سوهان‌کشی و صیقل‌کاری بیرون صندوق و بعد هم گل‌میخ‌کاری به رسم قدیم. از همان گل‌میخ‌ها که روی صندوق مادربزرگش بود؛ صندوقی به قد و قامت یک نفر بالغِ درازکشیده بر زمین که کنج پستوخانه جای داشت و اندرونش انباشته از انواع پوشیدنی‌های آغشته به نفتالین و خوردنی‌های فاسد نشدنی بود.

عمر صندوق، عمر آدم
هنوز هم نخستین صندوق روسی که در نوجوانی به تنهایی ساخته بود، گوشه حجره دیده می‌شود. چنان دلبسته آن است که داخلش را با تکه‌های فرش دستبافت پوشانده و احدی از کارگران و هنرآموزان اجازه دست زدن به آن را ندارد. سمت چپ حجره، پای دستگاه اره صنعتی، «امین» که کارش پادویی‌ است، ایستاده و تخته چوب‌های بلوط را با دقت برش می‌زند. آن طرف‌تر، «داود»، دیگر شاگرد صندوق‌سازی به مرتب کردن انواع چکش و ابزار و یراق‌آلات کارگاهی سرگرم است. اوس‌عباس، کلی سفارشش کرده که اول نظم، بعدا کار. داود هم که آرزو دارد روزی مانند اوستایش، صندوق‌های درست و حسابی بسازد و مشتری‌ها برایش صف بکشند از این سر تا آن سرِ ناپیدا، غلام حلقه‌گوش اوستا می‌شود. اصلا برای همین است که ‌تر و فرزتر از امین به استقبال همه مشتری‌ها می‌رود و می‌گوید:«اینکه جنس چوب و سایز صندوق چه باشد، قیمتش را تغییر می‌دهد؛ از 100هزار تومان صندوق برایتان می‌سازیم تا 10میلیون تومان! اما خیالتان راحت باشد که همه‌شان، چه آن 100هزارتومانی و چه آن 10میلیون تومانی، کار دستِ اوس‌عباسِ خودمان است که هر صندوقش به اندازه چند آدم، عمر می‌کند.» عباس صندوق‌ساز، کارش را با پرچ کردن دو گیره دسته در دو طرف صندوق، تسمه‌های آهنی و قفل صدادار معروف به «زاموک» روی صندوق یکی از مشتری‌ها که آن را برای تعمیر آورده بود، تمام می‌کند و می‌گوید:« افسوس دارد اگر حرفه‌هایی اینچنین که ریشه‌دار و اصیل هستند از بین بروند آن هم به بهانه صنعتی شدن یا تولید صندوق‌هایی با چوب نامرغوب و از سرِ بی‌هنری که به لعنت بنی‌بشری نمی‌ارزند. کاش تا دیر نشده کسی که دستش می‌رسد کاری کند برای این میراث.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید