پایان جهان تک قطبی به رهبری آمریکا
مهران کامروا/ رئیس مرکز مطالعات بینالمللی و منطقهای دانشگاه جورج تاون:
رای مثبت 128کشور جهان به قطعنامه پیشنهادی کشورهای مسلمان علیه تصمیم دونالد ترامپ درباره بیتالمقدس را باید در ادامه رویکرد مستقل کشورها از آمریکا طی یک سال گذشته دید. کشورهای جهان در ماجرای پیمان آبوهوایی پاریس و توافق هستهای با ایران هم نشان دادند که تصمیم گرفتهاند مستقل از واشنگتن رفتار کرده و مسیر درست را بدون توجه به خواسته دولت آمریکا دنبال کنند.
باید پذیرفت که دوره جهان تکقطبی که بعد از پایان جنگ سرد شاهد آن بودهایم دیگر به پایان رسیده است. برای چندین دهه، نام آمریکا بهعنوان تنها ابرقدرت جهان مطرح بود. همزمان، چین و روسیه درگیر مسائل داخلی خود بودند و نمیتوانستند مقابل آمریکا قد علم کنند؛ بهخصوص طی دهه 1990میلادی، آمریکا تنها کشوری بود که قدرت آن را داشت که بر رویدادهای جهانی تأثیرگذار باشد. چین و روسیه رفته رفته با ترمیم قدرت اقتصادی و نظامی خود به صحنه سیاست بینالملل قدم گذاشتند.
چین اکنون به یک ابرقدرت اقتصادی تبدیل شده و توانسته قدرت خود را چاشنی حضور دیپلماتیکش در جهان کند. روسیه نیز بعد از چندین دهه توانسته در منطقه خاورمیانه مؤثر و موفق ظاهر شود و این جایگاه منحصربه فرد را تبدیل به قدرت دیپلماتیک کند. روسها از زمان ناصر تلاش میکردند دیپلماسی موفقی در خاورمیانه داشته باشند اما هیچگاه نتوانستند به این هدف دست پیدا کنند. آنها اما اکنون به یک قدرت تأثیرگذار محور دیپلماسی خاورمیانه تبدیل شدهاند.
پایان دوره ریاستجمهوری جورج بوش و انتخاب باراک اوباما به ریاستجمهوری آمریکا را باید نقطه آغازی برای پایان جهان تکقطبی به رهبری آمریکا دانست. بوش اعلام کرد که کشورهای جهان یا با ما هستند یا بر ما (You're either with us, or against us). چنین تقسیمبندیای، ایدهآل بسیاری از کشورهای جهان نبود و از اینجا بود که اغلب بازیگران منطقهای و جهانی کمکم تصمیم گرفتند راه خود را از آمریکا جدا کنند. بعد از بوش، اوباما اعلام کرد که آمریکا قصد دارد فرماندهی را از پشت جبهه در دست بگیرد (leading behind). این جمله را در واقع یکی از مشاوران رئیسجمهور آمریکا مطرح کرد و به یکی از پایههای دکترین اوباما تبدیل شد.
اوباما معتقد بود آمریکا نباید همیشه در خط مقدم بحرانهای بینالمللی حضور داشته باشد و دیگر کشورهای جهان هم باید سهم خود را از مدیریت بحرانها بهعهده بگیرند. در جریان انقلاب لیبی طی سال 2011دولت اوباما تصمیم گرفت از دور فرماندهی بحران را در دست بگیرد و همزمان از کشورهای اروپایی و عربی بخواهد سهم خود را بهعهده بگیرند. پس از اوباما، با انتخاب دونالد ترامپ، دوریگزینی آمریکا از بحرانهای بینالمللی با شدت بیشتری دنبال شده است.
در دولت جدید آمریکا، منافع ملی این کشور بر حضور جهانی آن اولویت پیدا کرده است. این یکی از شعارهای اصلی ترامپ در رقابتهای انتخاباتی هم بود. ترامپ و گروهی که اکنون در آمریکا قدرت را بهدست گرفتهاند، جزو ملیگرایان آمریکایی هستند. اکنون احساس ملیگرایی در آمریکا بسیار رشد کرده است.
ظهور این پدیده در تاریخ معاصر این کشور بینظیر است. مشابه آن را میتوان در 100سال قبل دید اما در تاریخ معاصر آمریکا چنین فضای ملیگرایی بینظیر است. طی این سالها سیاستمداران آمریکایی منافع ملی خود را در سطح جهان جستوجو میکردند اما اکنون نگاه ملیگرایان به داخل مرزها معطوف شده است. آنها معتقدند ابتدا باید به کمبودها و مشکلات سیاسی و اقتصادی داخلی آمریکا توجه کرد و بعد از آن میتوان به دیگر نقاط جهان هم پرداخت.
به هر حال، ریشه روند دوریگزینی کنونی واشنگتن از تحولات جهانی را باید در پایان جهان تکقطبی به رهبری آمریکا جستوجو کرد؛ جریانی که در انتهای دوره بوش آغاز شد، در دوره اوباما شدت پیدا کرد و با انتخاب دونالد ترامپ به اوج خود رسید. واقعیت کنونی این است که آن قدرت آمریکا که میتوانست دیپلماسی جهانی را هدایت کند تمامشده است.
قدرتهای جهان اکنون بر این اعتقادند که دیگر نباید در موضوعهای مهم دیپلماتیک پیرو آمریکا باشند؛ چرا که ممکن است ناگهان یک قرارداد مهم بینالمللی که حاصل بیش از 10سال مذاکره با ایران بوده از بین برود، یا ممکن است دههها تلاش برای رسیدن به صلح در مناقشه فلسطین نابود شود یا حتی ممکن است ناگهان خود را در میانه یک جنگ اتمی با کرهشمالی ببینند.