• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
چهار شنبه 25 بهمن 1402
کد مطلب : 218268
+
-

چه سر سبز بود دره من

چرا هرگز عاشق سینه‌چاک سینمای آمریکا نبوده‌ام‌

شاپور عظیمی

موج ستیزه با غرب و معاریف آن بعد از اشغال سفارت اتازونی یا همان آمریکا، بعد از تلویزیون بالاخره به سینما و جشنواره فیلم فجر نیز راه پیدا کرد. در نخستین دوره حتی بخشی با نام «سیمای سرخپوستان و سیاهپوستان در سینما» در ضدیت با سینمای آمریکا، در برنامه جشنواره گنجانیده شد. به‌تدریج در سال‌های بعد پای سینماگران شرقی به جشنواره باز شد. بعد‌ها تارکوفسکی و پاراجانف وجه معنوی سینمای شرق را در جشنواره به نمایش گذاشتند. کوروساوا به‌عنوان سینماگری از شرق نیز در جشنواره به نمایش گذاشته شد. در دوره‌های بعد به‌تدریج آثار معاصر سینمای غیرآمریکایی در جشنواره نمایش داده‌شدند که باید به آخرین امپراتور اثر برتولوچی، سیگار کشیدن/سیگار نکشیدن آلن‌رنه، ترز اثر آلن کاوالیه و فرانچسکو ساخته لیلیانا کاوانی اشاره کنم که آثار قابل بحثی بودند.
این همه را نوشتم تا اذعان کنم برخلاف تصویری که دوستان و آشنایان از بنده در ذهن دارند، هرگز عاشق سینه‌چاک سینمای آمریکا نبوده‌ام‌ حتی به بسیاری از وجوه آن نقد جدی دارم اما از آنجا که در زمینه نقد تمرکزم بیشتر بر تحلیل سینمای مؤلف و تاریخ سینما براساس ژانر‌های سینمایی و «فیلم ‌نوآر» و سینمای گنگستری بود و همه اینها در سینمای آمریکا یافتنی هستند، این شائبه برجای ماند که علایق و سلایق فلانی در سینما، این است ولاغیر! البته این شائبه و یا بهتر بگویم این اتهام را جدی نگرفتم تا آن روز خاص مقابل نشر مولی، روبه‌روی فروشگاه این نشر، یک نیمکت هست. روزی برای رفع خستگی روی آن نیمکت نشسته بودم. جوان موجهی آمد. کنارم نشست. به من زل زد. با خلوص هر‌چه تمام‌تر و بی‌آنکه ذره‌ای حس ‌کنم دارد بهتان می‌زند یا قصد بدی از این حرفش دارد، تیر خلاص را خیلی راحت بر قلب نگارنده نشاند و رفت... او مرا به‌جا آورده بود. بی‌مقدمه و بسیار صادقانه گفت آه، بله، شما را می‌شناسم، شما جزو منتقدان غرب‌زده سینما هستید.

این خبر را به اشتراک بگذارید