شلیک به سنتهای ایرانی
در دوره پهلوی،هویت ایرانی با حمله به مصادیق هویتساز تحقیر شد؛ از جشن و شادی در محرم تا کشتار خونین در گوهرشاد
محمدمهدی اسکندری- روزنامهنگار
«باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.» آنچه خواندید، بخشی از سخنان سیدحسنتقیزاده بود که یکی از روشنفکران مقبول و مطلوب پهلویهاست. این عبارت جمله عجیبی بهنظر میرسدو نوعی زنندگی را برای خواننده ایرانی بهوجودمیآورد. اما تعجب نباید کرد، زیرا آنچه خواندید، مانیفست حقیقی چه از بعد عمل و چه در بعد نظر نزد پهلویها بود؛ یعنی مدرنیزاسیون کشور به هر قیمتی، حتی با نتیجه قربانیشدن فرهنگ، سنت، تاریخ و هویت اصیل و هزارانساله ایرانی!
باستانگرایی افراطی رقیب اسلامگرایی
ایدئولوژی و نظرگاه اصلی در بین پهلویها ناسیونالیسم ایرانی آنهم با گرایش باستانگرایی بود تا بتواند از این طریق برای باورهای اسلامی در جامعه رقیبی دستوپا کرده و ناسیونالیسم را جایگزین دین اسلام کند! البته این ایدئولوژی برای بسط و گسترش، یک تسریعکننده و کاتالیزور نیز نیاز داشت که در تاریخ معاصر ایران مدرنیزاسیون نام دارد تا بین مردم چنین القا کند که اگر به مظاهر مدرن دنیا رو کنیم، به پیشرفت خواهیم رسید و برعکس کشورهای اسلامی که در بدبختی و فلاکت دستوپا میزنند ما باید راه غرب متجدد را در پیش بگیریم. اساسا بنا به همین دلیل بود که در عصر پهلویها بر ایرانگرایی پیشااسلام تأکید میشد. هدف اصلی از این قبیل اقدامات این بود تا مردم چنین دریافتی داشته باشند که اگر ضعف و عقبافتادگی در این ایران وجود دارد، ریشهاش به باورهای اسلامی برمیگردد و راه نجات،عدول و عبور از دین و فرهنگ و هویتی است که با ارزشهای اسلامی درآمیخته است.
با نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران، درخواهیم یافت که پدر و پسر پهلوی تا چه اندازه به بهانه پیشرفت به دیده حقارت به سنت و هویت اصیل ایرانی نگاه کردند و روشنفکران ایرانی نظیر تقیزادهها وسیلهای برای این سیاست بودند تا هرچه بیشتر مردم را از این هویت دور سازند. با ظهور رضاخان و تثبیت قدرتش و پس از آن جانشینی فرزندش محمدرضا، بخشی از روشنفکران غربگرا، فرصتی پیدا کردند که در بستر قدرت پهلوی، میتوان آرمانهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را در آن محقق ساخت. همین تجددخواهان ملیگرا بودند که ارکان رژیم رضاخان را تشکیل دادند و برنامههای تجددخواهانه را بهزور قدرت او اجرا کردند. این برنامهها غالبا 2هدف اصلی را پیگیری میکردند؛ اول عدول و عبور هرچه سریعتر از گذشته اسلامی با عنوان عامل بدبختی و عقبافتادگی کشور، دوم نوسازی اجتماعی یا تقلید روشهای پیشرفت اجتماعی به سبک غرب. برای بررسی بهتر این موضوع به برخی از اقداماتی که در دوران پهلویها در راستای این سیاست رخ داد، اشاره خواهیم کرد.
کارناوال شادی در عزای سیدالشهدا ع
اگر تاریخ اجتماع و فرهنگ ایران را تورق کنیم، بیشک عزاداری برای امام حسین(ع) را باید از برجستهترین عناصر و اساسا تعیینکنندهترین محورهای فرهنگی ایران دانست. اما با این حال، خاندان ایرانسوز پهلوی به سنت عزاداری بر نوه پیامبر هم رحم نکرده و آن را ممنوع کردند؛ سنتی که نهتنها شیعیان بلکه سایر مسلمانان و حتی مسیحیان ایرانی نیز آن را گرامی میداشتند و در برپایی آن همت میگماشتند. رضاخان قبل از رسیدن به قدرت، سعی کرد با عوامفریبی مراسم عزاداری ماه محرم، برای گسترش نفوذ خود و فریب مردم استفاده کند. راهاندازی دسته، هیئت و رفتوآمد به منزل علما و روحانیون، ازجمله ترفندهای او بود. اما رفتهرفته رضاخان مواجهه دیگری با مقوله عزاداری داشت و آن را بعدها ممنوع اعلام کرد و کار به جایی رسید که حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله در مورد محرم سال1319 مینویسد: « خواسته میشد که کارناوال شادی به راه بیندازند و در سال1319، جشن با ایام تاسوعا و عاشورا مصادف بود. در آن شب، عدهای عمله طرب و فواحش، سوار بر کامیونهای روباز، به رقص و پایکوبی در خیابانها پرداختند.»
هویتزدایی به بهانه مدرنیزاسیون
باستانگرایی، مدرنیسم استبدادی و افراطی، همچنین دیگر سیاستهای فرهنگی دربار پهلوی در آخر به بروز تعارضات، گسستها و تنشهای فرهنگی در جامعه ایران منجر شد. هویت ایرانی در طول تاریخ باوجود تعامل فرهنگی و تمدنی متعدد و نیز تحمل فرازونشیبها، بهویژه قرارگرفتن در معرض تهاجمات اقوام دور و نزدیک، همچنان توانسته بود بر یک محور و اساس واحد، تداوم خود را در بستر تاریخ تثبیت کند.
اما اینبار جامعهسازی بهاصطلاح مدرن پهلویها اجبار و اکراه را برای مردم ایرانی به ارمغان آورده بود و موجب تنش و نزاع جدی بین ملت ایران و دربار غربگرای پهلوی شده بود. روند مدرنیزاسیون قرار بود که جلوه شهر را بههم بریزد و طرح جدیدی از هویت اجتماعی مردم را به جهانیان نشان دهد، لذا طبیعی است که یکی از سیاستهای فرهنگی در عصر پهلوی، مورد هدف قراردادن ظواهر اجتماع و فرهنگ ایران باشد. فرهنگ ایرانی که تا آن زمان به پشتوانه دین اسلام و سنت تاریخی ایرانی جلو آمده و توانسته بود در برابر توفان اتفاقات با استحکام زیادی خود را حفظ کند، به یکباره به سد سرسخت مدرنیزاسیون اجباری پهلویها برخورد کرد که قرار بود به هوای پیشرفت به حاشیه رود و رفتهرفته محو شود.
تغییر لباس و به حاشیه بردن سنت پوشش ایرانی
سال۱۳۰۸ به بهانه آنکه مردم ایران باید لباس ملی خود را داشته باشند، لباس متحدالشکل، جانشین لباسهای سنتی اقوام و اصناف مختلف شد که بعضا سابقه چندصدساله داشتند. این لباس متحدالشکل برای آقایان کت و شلوار به علاوه کلاه بود، حال آنکه حکومت بهاصطلاح ایرانگرای پهلوی ملتفت نبود که کت و شلوار البسه ایرانی نیست و این اقدام از سوی آنان نوعی تشبه اجباری به ظواهر غربیان اروپایی بود.5سال بعد یکباره این شعار و تبلیغات ملیگرایانه راجع به لباس ملی، به بهانه آنکه باید با ملل متمدن جهان همرنگ بود، به نفع کلاهشاپو تغییر جهت داد! طی دستورالعملی که از طرف محمدعلی فروغی نخستوزیر صادر شد، پوشیدن آن برای همه مأموران و کارمندان دولت اجباری اعلام شد و تخلف از آن، منتظر خدمت شدن(منتظر تعیین تکلیف) را در پی داشت. دستورالعمل دیگری نیز در 7بند صادر شد که در آن آداب پوشیدن کلاه تشریح شد و میبایست کاملا رعایت میشد!
بدلسازی توخالی از کشورهای غربی
پهلویها که با شعار ایرانگرایی و احیای مظاهر باستانی روی کار آمده بودند و در مجامع فرهنگ و هنر دائما از اصالت تاریخی ایران، آن هم ایران پیش از اسلام سخن میگفتند، در عمل تیشه تیز هویتزدایی را در دست گرفتند تا به جان ریشه هویت تاریخی و دینی این مردم بیفتند و به بهانه تجدد و مدرنیته، ایران را بدلی از کشورهای غربی بسازند که به تعبیر رهبری معظم، آیتالله خامنهای این بدلسازی تنها محدود به ظواهر و صورت بود و پیشرفت و توسعه چندانی در آن دیده نمیشد.
لگدمالکردن سنت هزارانساله حجاب ایرانی
پس از ماجرای کلاه لگنی و وقایع پس از آن، رضاخان فرصت را برای اعلام و اجرای کشف حجاب در این کشور اسلامی مناسب دید و در روز ۱۷ دی سال۱۳۱۴ با حضور خود، همسران و دخترانش که بدون حجاب در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی دختران تهران شرکت کردند، به آن رسمیت بخشید!
چند روز بعد نیز رضاخان دستور داد تا وزارتخانهها، هر یک جشنی برگزار کرده و کارمندان به همراه زنان بدون حجاب خود در آن شرکت کنند. سپس به حکام ولایات و استاندارها دستور صادر شد که ترک حجاب را با تشویق و زور، ترویج و به هر بهانه که ممکن است، ترتیب مجالس عمومی را فراهم و طبقات درجه اول مردم را دعوت کنند که با خانمهای خودشان در آن مجالس حاضر شوند تا بهتدریج این امر متعارف شود.دختران دانشآموز باحجاب از ورود به مدارس منع شدند و از سوارشدن زنان محجبه به اتوبوس جلوگیری کردند. مأموران نیز به محض مشاهده زن یا دختر باحجاب در معابر، او را تعقیب میکردند و چادر و روسری او را از سرش میکشیدند،پاره میکردند و حتی آنها را تا داخل منزل دنبال کرده و صندوق وکمد لباس آنها را تفتیش میکردند!
برگزاری جشن شیراز با حضور علیاصغر حکمت، وزیر معارف، در ۱۳فروردین۱۳۱۴ش، مقدمه قیام مسجد گوهرشاد شد.در پایان این جشن، عدهای از دوشیزگان روی صحنه نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برگرفتند و ارکستر، آهنگ رقص نواخت و دختران به پایکوبی پرداختند. روز بعد، این خبر مانند بمبی در شهر پیچید و عدهای از مردم در مسجد وکیل اجتماع کردند. در نخستین اقدام، حسامالدین فالاسیری، یکی از عالمان شیراز، به برگزاری چنین مراسمی اعتراض کرد. در تیرماه ۱۳۱۴ و بهدنبال تصویب قانون اجباریشدن استعمال کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی، روحانیان مشهد در منزل سیدیونس اردبیلی جلسهای برگزار کردند تا علیه سیاستهای رضاشاه اعتراض کنند. سیدحسین طباطبایی قمی برای گفتوگوی مستقیم با رضاشاه انتخاب شد و به تهران رفت. او پس از ورود به تهران، در حرم حضرت عبدالعظیم محصور و ممنوعالملاقات شد. بخشی از روحانیت مشهد در مسجد گوهرشاد گرد آمده، مردم را به اعتراض علیه این عملکرد رژیم فراخواندند. سربازان نیز این حرکت را بهسختی سرکوب کردند و چندی از عالمان حوزه علمیه مشهد دستگیر شدند.به تعبیری، حجاب که در تاریخ ایران ربطی به اسلام نداشته و حتی زنان سلطنتی دربار هخامنشیان و ساسانیان نیز حجاب را نوعی افتخار و شرافت قلمداد میکردند، به هوای تجددخواهی مضحکانه پهلوی اینچنین مورد هجوم قرار گرفت.