عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد:
«گل»، زندگیام را ویران کرد
الهه فراهانی- روزنامهنگار
عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد مدعی است وقتی توبهاش را شکست و دوباره به مصرف گل روی آورد، ناخواسته دست به جنایت زد.
به گزارش همشهری، چندی قبل گزارش مرگ مردی جوان به بازپرس جنایی تهران اعلام شد. تحقیقات حاکی از آن بود که مقتول فرید نام داشته و با توجه به اعتیاد شدیدش به شیشه و گل، در یکی از کمپهای غیرمجاز ترک اعتیاد در پایتخت بستری شده بود. بررسیها نشان میداد که مقتول از سوی افرادی که در کمپ کار میکردند شکنجه شده و آثار ضرب و شتم روی بدن وی
به وضوح دیده میشد. به این ترتیب دستور بازداشت افرادی که در کمپ کار میکردند صادر شد. تحقیق از افراد دستگیر شده دست عامل جنایت را رو کرد. او پسر جوانی به نام باربد بود که به تازگی در کمپ مشغول بهکار شده بود. پسر جوان وقتی شواهد و مدارک را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و به جنایت اعتراف کرد. او گفت که نتوانسته خشم خود را کنترل کند و در درگیری با مقتول ناخواسته مرتکب قتل شده است. وی پس از اقرار به جنایت، با قرار قانونی بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی از وی توسط مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
گفت و گو
خودکرده را تدبیر نیست
باربد 27ساله است و لیسانس روانشناسی دارد. او میگوید ناخواسته تبدیل به قاتل شده و اگر بخواهد انگیزهاش را از قتل بیان کند، آن را کنترل نکردن خشمش میداند. او میگوید ماده مخدر «گل» زندگی او را به تباهی کشاند و موجب شد تا تبدیل به قاتل شود. گفتوگوی همشهری با این متهم را در ادامه میخوانید.
چند وقت است که گل مصرف میکنی؟
از 2سال قبل معتاد شدم. اما چند ماهی بود که مصرف نمیکردم تا روز حادثه که دوباره روی آوردم به مصرف. توبه کرده بودم که دیگر سمت مواد نروم اما خب توبه گرگ مرگ است.
پرونده ات نشان میدهد که تحصیلکردهای و سابقهای هم نداری؟
درست است. من کارشناسی روانشناسی دارم. البته یک سالی هم در رشته تربیت بدنی درس خواندم و ورزشکارم. تنیس را بهصورت حرفهای بازی میکردم و حتی مسابقات هم شرکت کردم اما خب با دستان خودم زندگیام را نابود کردم. من تا حالا پایم به اداره پلیس و دادسرا باز نشده بود اما حالا سنگینترین جرم در پروندهام ثبت شده است.
چرا باید یک فرد تحصیلکرده و ورزشکار به مصرف مواد مخدر روی بیاورد؟
از کجا شروع کنم از سرنوشت تلخی که در کودکی داشتم از خلأهای زندگیام یا از روزهایی که حسرت داشتم مادرم کنارم میبود اما نبود. جای خالی مادرم همیشه عذابم میداد و فکر میکنم همین موجب شد تا به مصرف مواد مخدر روی بیاورم.
بیشتر توضیح بده. چرا از مادرت دور بودی؟
وقتی 5سالم بود پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. خیلی با هم اختلاف و درگیری داشتند. پس از طلاق هم هردویشان مجددا ازدواج کردند. حضانت من با پدرم بود و مادرم چون در شهر دیگری زندگی میکرد کمتر به دیدنم میآمد. یادم است بیشتر شبها تا صبح گریه میکردم چون دلم مادرم را میخواست اما او نبود. تا یک سال اول زیاد به دیدنم میآمد اما بعد خودش بچهدار شد و کمتر سراغی از من گرفت. پدرم هم از صبح تا شب کار میکرد و من کمتر او را میدیدم. بزرگتر که شدم عاشق چند دختر شدم اما پشت سر هم شکست عشقی خوردم. تا اینکه 2 سال قبل وقتی به یک مهمانی دعوت شدم تصمیم گرفتم گل مصرف کنم تا به آرامش برسم اما تصورم از آرامش اشتباه بود و تبدیل به یک معتاد شدم.
برگردیم به روز جنایت. چه شد که جان جوان معتاد را گرفتی؟
چند روزی بود که فرید را به کمپ آورده بودند. او معتاد به شیشه و گل بود. خیلی اذیت میکرد. داروهایش را نمیخورد. من مسئول این بودم که داروهایش را بدهم اما او مقاومت میکرد. من یاد گرفته بودم که در اینجور مواقع آرامش خودم را حفظ کنم اما آن روز حالم خیلی بد بود. چند ساعت قبل از قتل زنگ زدم به مادرم تا او را ببینم.
شنیده بودم به تهران آمده است چون همانطور که گفتم در یک شهر دیگر زندگی میکرد اما مادرم در اوج ناباوری به من گفت که کار برایش پیش آمده و تهران را ترک کرده است. این جمله را که از مادرم شنیدم، شکستم. چطور میتوانست بیتفاوت باشد. یعنی برای دیدن من شوق و اشتیاقی نداشت. مغزم کار نمیکرد و رفتم سراغ موادفروشی که همیشه از او گل میخریدم. مقداری مواد خریدم و مصرف کردم. بعد برگشتم کمپ و دوباره با جوان معتاد درگیر شدم. کتکش میزدم و میگفتم چرا با زندگیات بازی کردی. اصلا در حال خودم نبودم. وجودم پر از خشم بود و ناخواسته مرتکب قتل شدم.
چند وقت بود که در کمپ کار میکردی؟
حدود یکی دو ماهی میشد که مشغول کار شده بودم. باور کنید ماهها بود که ترک کرده بودم و مواد نمیکشیدم.
آن روز رفتار مادرم موجب شد تا پس از چند ماه، دوباره به مواد روی آورم و توبهام را بشکنم. نمیدانید چقدر پشیمانم، امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند و حلالم کنند چون واقعا قصد گرفتن جان او را نداشتم و میدانم تا آخر عمر باید با این عذاب وجدان زندگی کنم.