گپی با هاینریش بل
دیدن سلینجر کار حضرت فیل است
هاینریش بل نه تنها به عنوان یک نویسنده برجسته در کشورهای آلمانی زبان و ادبیات جهان شناخته میشود بلکه وجه دیگری دارد که کمتر برای مخاطبانش در دنیا شناخته شده است. او مترجم آثار جی. دی. سلینجر به زبان آلمانی بوده است. بل در این گفتوگو بیشتر درباره نویسنده محبوبش و دشواریهای ترجمه آثار او به آلمانی و نیز درباره ترجمه آثار خودش به زبانهای دیگر به ویژه روسی حرف زده است.
شما و همسرتان در موفقیت «ناتور دشت» در آلمان خیلی تأثیر داشتید.
خب، «ناتور دشت» قبلا به آلمانی و خیلی خوب ترجمه شده بود، اما موفقیتی در کار نبود. یعنی برایش تره هم خرد نکردند. یک ناشر سوئیسی چاپش کرده بود. من و همسرم آن ترجمه را با اصلِ انگلیسیاش تطبیق دادیم و فهمیدیم که بهخاطر انواع و اقسامِ سانسور، بعضی قسمتها حذف شدهاند. سوئیسیها خیلی دستبهسانسورشان خوب است. برای همین دنبال یک ناشر جدید گشتیم، درواقع ناشر خودمان و بعد از اینکه متقاعدش کردیم –تازه با کلی زحمت، چون اصلا و ابدا نمیخواست چاپش کند- دومرتبه «ناتور دشت» را ترجمه کردیم، با دقت بررسیاش کردیم، کمی اصلاحش کردیم و قسمتهای حذفشده را هم اضافه کردیم. ما کتابهای دیگرِ سلینجر را هم ترجمه کردهایم؛ «فرانی و زویی» و «تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران».
سلینجر را از نزدیک دیدهاید؟
نه، کار حضرت فیل است.
میتوانید مثل سلینجر خودتان را از دست مردم، گوشه خانه قایم کنید؟
نه، فکر کنم این به تاریخ آلمان مربوط باشد. تصور میکنم اگر نازیها، جنگ و پیشرفتهای سیاسیِ بعد از جنگ نداشتند، احتمالا من هم زندگی مرموزی پیش میگرفتم. اما بهعنوان یک آلمانی و شهروند جمهوریِ فدرال نمیتوانم این کار را بکنم. بعضی وقتها تلاشم را میکنم اما نمیشود. البته عمیقا گوشهگیری سلینجر را درک میکنم و کاملا به آن احترام میگذارم.
یک زمانی کتابهای شما در تیراژ گسترده در روسیه چاپ شد، حتی گستردهتر از آمریکا. چیزی از ترجمههای روسی آثارتان میدانید؟
هنری گلید، دانشمند آمریکایی-اسلاوی، در این زمینه کتابی دارد که در آن مفصل درباره استقبال از آثار من در اتحاد جماهیر شوروی نوشته است. گلید بخشهایی از ترجمههای روسی را با یک پژوهشگر و مترجم روس-آلمانی بررسی کرده و نتیجهاش افتضاح بوده است. وقتی به این فکر میکنم که در روسیه چطور معرفی شدهام، خونم به جوش میآید. تازه حالا بدتر هم شده است. حتما خوانندههای روس تا حدی گیج و ویج میزنند، نمیفهمند چیبهچی است: «خدای من! چی توی کله هاینریش بل میگذرد؟» خلاصه که داستانِ پر آب چشمی است.
الآن هم به اندازه قبل در روسیه خواننده دارید؟
خب، از ۱۹۷۲ به این طرف کتابهایم در روسیه چاپ نشدهاند. دلیل اصلیاش این است که در ماجرای اشغال چکسلواکی، عقایدم را خیلی سفتوسخت اعلام کردم.
کتابهای شما تقریبا خیلی ترجمه شدهاند. چه چیزِ مترجم برای نویسنده مهم است؟ در مورد ترجمههایتان حرف انتقادآمیزی نشنیدهاید؟
تنها ترجمههایی که میتوانم دربارهشان قضاوت کنم، ترجمههای انگلیسیاند. حتی در مورد همانها هم نمیتوانم دقیق نظر بدهم. هیجانانگیزترین نامهنگاریهای من، با مترجمهایم بوده است.
میزان حساسیتشان در مورد بعضی بخشهای متن شگفتزدهام میکند، بخشهایی که هیچکس –حتی کسی که آلمانی را خوب بلد باشد- متوجه ارزششان نمیشود. البته مترجمهای روس هیچوقت بهخودشان زحمت ندادهاند که از من چیزی بپرسند اما مترجمهای فرانسوی، ایتالیایی و انگلیسی بارها با من نامهنگاری کردهاند تا بعضی جملههای خاص یا بعضی موقعیتهای خاص را برایشان رفع ابهام کنم که البته خیلی هم کار لذتبخشی است. واقعا از این کار خوشم میآید.
فکر کنم خودتان هم با این کار موضوعات جدیدی یاد میگیرید.
بله، البته. این موقعها آدم مجبور است نکات تاریخی را توضیح بدهد؛ بهخصوص جزئیات ریز و نکتههای میکروسکوپی. خب، واقعا این کار برایم لذتبخش است.