• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
شنبه 9 تیر 1397
کد مطلب : 21464
+
-

قصه‌های کهن

پابرهنه

پابرهنه

هرگز از دور زمان ننالیده و روی از گردش آسمان در هم نکشیده بودم، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پاپوشی نداشتم. به جامع کوفه در‌آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت.

برگرفته از کتاب گلستان

 

این خبر را به اشتراک بگذارید