فیلمساز خود ویرانگر
با امید عبدالهی که اکران مستندش درباره کارگردان فقید ایرانی آغاز شده است
مسعود میر/ روزنامه نگار
درست 20سال پیش سینمای ایران فیلمسازی را در سحرگاهی غریب از دست داد که حالا یک مستند پرتره از احوالاتش هم میتواند مهمترین کار کارنامه یک مستندساز جوان باشد. مستندی که امید عبدالهی ساخته «سفر سهراب» نام دارد. این فیلمساز جوان با این مستند که از روز پنجشنبه هفتم تیرماه به سینماهای گروه هنر و تجربه آمده، درباره چند و چون ساخت مستندش با همشهری گفتوگو کردهاست.
ایده اولیه ساخت فیلمی درباره سهراب شهید ثالث دغدغه شخصی خودتان بود یا به توصیه مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی این کار را بر عهده گرفتید؟
من این شانس را داشتهام که تا به امروز به توصیه کسی یا جایی فیلم نسازم و ایده این فیلم را هم خودم به تهیهکننده پیشنهاد کردم. ماجرای شکلگیری آن هم بر میگردد به روزهای نخست دوره فیلمسازیام که مصادف شده بود با درگذشت ناگهانی سهراب شهید ثالث و این اتفاق تلخ برای من بهعنوان هنرجوی سینما، بهانهای شد برای جستوجوی دقیقتر در دنیای منحصر به فرد این هنرمند. طی این سالها متوجه شدم دانستهها و داشتههای ما از این فیلمسازِ مهم، هیچ تناسبی با تأثیر او در شکلگیری سینمای نوین ایران ندارد. ولی شگفت اینجاست که پس از گذشت سالها از سَفرش، همچنان حضور و اثرش در سینمای پیشروی ما پررنگتر از هر کارگردان دیگری است. انگیزه ساخت مستند «سفر سهراب» اندکی متعادلتر کردن همین ناهمگونی و نابرابری بود که در مورد او و تاریخ سینمای ایران اتفاق افتاده است.
مشکلات و موانع برسر ساخت فیلم با موضوعی مهجور درباره فیلمسازی مهجور قابل تصور نیست. لطفاً در اینباره توضیح دهید.
مهمترین چالش ما فقدان مواد آرشیوی کافی درباره سهراب شهید ثالث و آثارش بود؛ موضوعی که باعث طولانیشدن فرایند پژوهش و تولید این مستند شد و حتی گاهی ما را از ادامه کار دلسرد کرد. یکی دیگر از مشکلات جدی ما مربوط میشد به افرادی که اتفاقاً اطلاعات مهمی در اختیار داشتند، ولی هرگز با ما همکاری نکردند و من هنوز هم دلیل این رفتار را نفهمیدم! گویی نام سهراب بعد از مرگش هم قرار نیست سر زبان باشد. خب، بالاخره فیلم ساخته شد، شاید روزی در جایی از جزئیات این برخوردها حرف بزنم.
از چه چهرههایی برای کنکاش درباره دنیای خصوصی و فیلمسازی شهیدثالث کمک گرفتید؟ منابع و مراجع شما چه بود؟
مراحل ابتدایی پژوهش این مستند را شخصاً از ابتدای سال 1392شروع کردم و یک سال بعد، همزمان با قطعیشدن ساخت فیلم بهصورت جدیتر و با کمک دو همکار دیگرم کار را ادامه دادیم. ما تقریباً با هر کسی که کوچکترین ارتباط یا آگاهی از سهراب شهیدثالث داشت تماس برقرار کردیم اما مهمترین و موثقترین منبع ما حرفها و نامههای خود شهید ثالث و خانواده ایشان بود.
به گمان شما نقاط تاریک و مبهم زندگی این فیلمساز پیشروی ایرانی چه بود؟
زندگی شهید ثالث با فیلم ساختن معنا میگرفت. او هرگاه به هر دلیلی از فیلمسازی دور میشد به طرز عجیبی دست بهخودویرانگری میزد. در جایی هم گفته که هرگاه فیلم نمیسازد خودش را آدم بیمصرفی میداند. خب، با این طرز فکر طبیعی است که در جنبههای دیگر زندگی دچار مشکل بوده است.
چرا سینمای شهید ثالث و خود او در این سالها کم قدر دیدهاند؟
در ظاهر ممکن است فکر کنیم که مهاجرت و سپس مرگ زودهنگام شهیدثالث مسبب این درست دیده نشدن یا قدرنادیدگی است؛ موضوعی که اتفاقاً برخی بدشان نمیآید آن را پررنگ کنند. بله طبیعی است که این اتفاقها بیتأثیر نبودند. اما سهراب شهیدثالث حداقل تا قبل از مهاجرت به آمریکا هیچگاه آدم منفعل و کمکاری نبودهاست. او یکی از موفقترین فیلمسازان ایرانی است که توانسته بعد از مهاجرت، فیلمهای متعددی بسازد. پس بهنظرم باید سرچشمه ماجرای مهجور ماندن و دیده نشدن او و سینمای منحصر به فردش را در جای دیگری جستوجو کرد. شاید در حب و بغضهای رقبا یا نحوه برخورد جامعه ما با تفکر پیشرو و متفاوت.
سهراب؛ غریبه بزرگ
تیرماه برای سینمای ایران، یادآور نام بلندبالای سهراب شهید ثالث است. فیلمساز خلوتگزیدهای که هفتم تیرماه 1323پای به جهان ما گذاشت و دهم تیرماه 1377با «یک اتفاق ساده»، به «طبیعت بیجان» پیوست. حرف از سینماگری است که در غربت درگذشت؛ غربتی که برای او مانند وطنش سراسر دلنگرانی و حزن بود. شهید ثالث خیلی سال پیش از آنکه خیلیها به جرگه فیلمسازی متفاوت در سینمای ایران بپیوندند کارهای متفاوتی ساخت، خیلی زود از ایران مهاجرت کرد و در آلمان دیواردار دهه 70 و 80میلادی فیلمسازی را ادامه داد. «درغربت» و «اتوپیا» شاید دیدهشدهترین و آشناترین فیلمهای او در آن سالها باشند و البته او فیلمهای مهم دیگری هم ساخت که خوب بودنشان بیشتر اسیر دیده نشدنشان شد. حالا بعد از 2دهه از مرگ سهراب سینمای ایران و درحالیکه هنوز هم مانند دوران زیستش، غریب است چند فیلم مهجور او در کنار یک مستند با موضوع روزهای آغازین فیلمسازیاش در سینماهای گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده است.
سفر سهراب؛ سفری که بدون اشکال هم نیست
فیلم «سفر سهراب» بهرغم اشکالاتی که دارد فیلم قابل اعتنایی از آب درآمده است. این نگاه مثبت به فیلم شاید بیش از هر چیز مرهون خلأ یا لااقل کمبود آثار اینچنینی درباره کارگردان فقید سینمای ایران باشد. سهراب شهیدثالث آنقدر در مملکت خودش مهجور ماند که در یکی از مصاحبههایش با قاطعیت گفت: «من خودم را فیلمساز ایرانی نمیدانم؛ هر چند اگر اینچنین بود به آن افتخار میکردم اما من بعد از ساخت چند کار کوتاه برای وزارت فرهنگ و 2فیلم بلند دیگر برای همیشه از فیلمسازی در وطنم محروم شدم.» در چنین شرایطی است که یک مستند پر از عکسهای دیدهنشده و البته نامههایی خواندنی که سهراب شهید ثالث به عمویش احمد شهیدی(سردبیر روزنامه اطلاعات در اواخر دهه چهل خورشیدی) فرستاده برای مخاطب جذاب بهنظر میرسد. شهیدثالث در بعضی نامههایش از رفتار گروهی از منتقدان و اهالی مطبوعات آن روزها گلایه میکند و البته در برخی دیگر حرف از روزهای بیماری و بستری بودنهایش در بیمارستانهای پاریس را به میان میکشد. او بعد از درو کردن جوایز اصلی جشنواره برلین با فیلم «طبیعت بیجان» بهعنوان فیلمسازی ایرانی در همه جای دنیا به شهرتی بینظیر دست مییابد؛ الا در وطن خودش. او از رفتار اینچنینی ایرانیها گلایهمند است و بعد از کش و قوسهای فراوان و بهرغم اینکه با نخستین فیلمش «یک اتفاق ساده» در جشنواره فیلم تهران هم مورد تقدیر قرار گرفته ترجیح میدهد دور زندگی در وطن خط بکشد و بیمهریها بهخودش و فیلمهایش را با زندگی در غربت تاخت بزند. سفر سهراب راوی این روزهای تلخ کارگردان ایرانی است؛ روایتی که البته میتواند یکی از پاشنههای آشیل فیلم لقب بگیرد. بلاتکلیفی گفتار متن با صدای مهدی احمدی بین محاوره و لحن رسمی در بعضی دقایق فیلم آزاردهنده میشود. البته بیتفاوتی فیلمساز به ذکر منبع ارجاعهای تصویری گفتوگوها با سهراب شهید ثالث که به وفور در فیلم استفاده شده و همچنین بیدقتی در بعضی تطابقهای تاریخی در زیرنویس فیلم هم میتواند در فهرست دیگر اشکالات فیلم ثبت شود. با این همه، سفر سهراب یک تلاش است برای بیرون کشیدن یک نام از زیر آوار فراموشی...