درگیری دزدان در خانه مالباخته راز باند عجیب را فاش کرد
سرقت به سبک سریال خانه کاغذی
الهه فراهانی- روزنامهنگار
تبهکار سابقهدار که به پروفسور معروف بود، علاقه زیادی به سریال مانی هیست(خانه کاغذی) داشت. همین علاقهاش بود که باعث شد یک باند سرقت راه انداخته و اسامی بازیگران سریالی معروف اسپانیایی را روی آنها گذاشته و دست به سرقت از خانه بزند. به گزارش همشهری، دستبرد سریالی این باند به خانههای شمال، شمال غرب و شمال شرق پایتخت از اوایل خرداد امسال شروع شد. سارقان سوار بر خودروی پژو با پلاک مخدوش میشدند؛ ماشینشان را در نزدیکی خانهها پارک میکردند؛ 2 نفر از آنها وارد خانه میشدند و با کمک نفر سوم که بیرون از خانه مراقب اوضاع بود، نقشههای سرقت کلید میخورد. وقتی پلیس در جریان این سرقتها قرار گرفت و تحقیقات آغاز شد، مأموران در جریان بررسی دوربینهای مداربسته متوجه یک نکته عجیب شدند؛ سارقان در همه سرقتها از ماسک مخصوصی استفاده میکردند، ماسکی که در یکی از سریالهای مشهور اسپانیایی به نام خانه کاغذی از آن استفاده میشد. اعضای این باند معمولا نیمههای شب با ماسک و لباس مخصوص وارد خانهها میشدند و دست به سرقت پول، دلار و طلا میزدند.
خیانت به پروفسور
سرقتهای عجیب این باند در حال افزایش بود و هرچه تحقیقات ادامه پیدا میکرد تعداد شاکیان نیز بیشتر میشد. بررسیها نشان میداد که دزدان در بیشتر سرقتهایشان دستکم 5میلیارد تومان پول، دلار، طلا و جواهر، عتیقه، یورو و... سرقت کرده بودند. آنها در برخی از سرقتهای خود گاوصندوق را با خود میبردند. درحالیکه تحقیقات به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت برای شناسایی و دستگیری سارقان حرفهای ادامه داشت، اتفاق عجیبی رقم خورد که منجر به دستگیری اعضای این باند شد. ماجرا از این قرار بود که چند شب قبل یکی از اهالی ساختمانی در شمال تهران با شنیدن صدای درگیری 2 مرد از خواب پرید. صدا از خانه همسایه میآمد؛ درحالیکه همسایه و خانوادهاش به سفر رفته بودند و در خانه نبودند. مرد همسایه کنجکاو شد و به دقت به صدای مردان غریبه که از خانه بغلی میآمد، گوش داد و فهمید که آنها سارق هستند. او با پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد مأموران رسیدند و 2 سارق را در حال فرار دستگیر کردند. آنها همان لباسها و ماسکی را داشتند که در سریال خانه کاغذی استفاده میشد. با دستگیری 2سارق جوان، اسرار باند آنها فاش شد. یکی از سارقان گفت: ما مدتهاست که با هم کار میکنیم. رئیسمان مردی معروف به پروفسور است. من و دوستم جمال به دستور پروفسور وارد خانهها میشدیم و دست به سرقت میزدیم. امشب هم وارد خانه شدیم و با حجم زیادی از طلا مواجه شدیم. من گفتم برویم به پروفسور بگویم که چیزی در خانه نبوده و طلاها را برای خودمان برداریم. به دوستم گفتم که چرا ما باید این همه ریسک کنیم و پروفسور سودش را ببرد. اما جمال قبول نکرد و گفت حاضر نیست به پروفسور خیانت کند. همین موضوع موجب شد با هم درگیر شویم و مرد همسایه متوجه دعوای ما شده و پلیس را خبركرد. پس از اعتراف این دو سارق، مأموران سردسته باند و فردی که نقش راننده را بازی میکرد را هم دستگیر کردند و تحقیقات تکمیلی از اعضای این گروه 4نفره ادامه دارد.
گفت و گو
میخواستم قهرمان شوم!
مهرداد متولد سال 58است. او پیش از این بارها به جرم سرقت دستگیر و زندانی شده است. حتی اتهام کلاهبرداری آنهم داخل زندان در پروندهاش ثبت شده است. خودش میگوید نابغه است و به همین دلیل به پروفسور معروف شده است.
شاید به همین علت تصمیم گرفت به سبک سریال خانه کاغذی باندی تشکیل داده و دست به سرقتهای سریالی بزند. گفتوگو با او را بخوانید.
چه زمانی تصمیم گرفتی باند سرقت راهاندازی کنی؟
بهار امسال بود که از زندان آزاد شدم؛ فکر میکنم اواخر فروردین. بعد از آزادی تصمیم گرفتم یک کار عجیب و خارق العاده انجام بدهم. میخواستم تبدیل به قهرمان شوم. من علاقه خاصی به سریالهای خارجی و پلیسی دارم اما به طرز عجیبی سریال اسپانیایی خانه کاغذی را دوست دارم و بارها آن را تماشا کردهام. همیشه با شخصیت پروفسور همذات پنداری میکردم. با خودم میگفتم کاش جای آن فرد بودم و تبدیل به قهرمان میشدم.حتی گاهی ریش میگذاشتم از عینک استفاده میکردم تا چهرهام هم شبیه به او شود؛ درصورتیکه اصلا عینکی نیستم و چون علاقه شدیدی به این کاراکتر داشتم این کار را میکردم. شاید همین دلیلی شد که نقشه سرقت کشیدم. البته نقشه اولم این بود که به بانکی بزرگ یا صرافی دستبرد بزنم که ترسیدم.
چطور میخواستی با سرقت تبدیل به قهرمان شوی؟
مگر سریال خانه کاغذی را ندیدهاید. پروفسور را همه دوست دارند. درست مثل یک قهرمان، اما قهرمان خلافکاری.
چه شد که نقشه دستبرد به بانک تبدیل شد به دستبرد به خانهها؟
چندین بار شخصا رفتم بانکهای بزرگ را دیدم اما امنیتشان خیلی بالا بود. نقشه کشیدم که مثلا تونل بزنیم اما امکانش نبود. بعد رفتم چند صرافی را زیرنظر گرفتم، باز هم متوجه شدم امکان سرقت کم است و ریسکش بالاست. خلاصه دیگر بیخیال قهرمان بازی شدم. با خود گفتم بهترین راه دستبرد به خانههای اعیانی است چون معمولا افراد در خانه هایشان طلا و دلار نگه میدارند.
از شگرد سرقتهایتان بگو؟
من فقط دستور میدادم! 2 نفر از بچهها به نام جمال و مهران که البته معروف به دنور و مسکو بودند(با خنده میگوید: حتی اسم بچهها را هم از روی سریال مانی هیست یا همان خانه کاغذی انتخاب کرده بودم.) وظیفه سرقت را بهعهده داشتند. یکی از بچهها هم راننده بود که فقط دنور و مسکو را به خانهها میرساند و بیرون خانه مراقب اوضاع بود. دنور و مسکو از طریق بالکن یا توپی زنی و تخریب وارد خانههایی که من از قبل شناسایی کرده بودم میشدند و پس از سرقت به خانه من بر میگشتند. من هم شروع میکردم به تقسیم. همیشه هوایشان را داشتم و اگر مشکلی برایشان پیش میآمد نقش ناجی را بازی کرده و حل میکردم.
اما ظاهرا 2 سارق در خانه با هم دعوایشان شده و یکی از آنها از شرایط راضی نبوده است؟
بعضی از آدمها قدرشناس نیستند و ناسپاسند. هرقدر هم خوبی کنی باز نمیبینند. درحالیکه من همیشه هوای مسکو را داشتم!
آنها با تو زندگی میکردند؟
من برای آنها خانه اجاره کرده بودم اما برای اجرای نقشه سرقت به خانه من میآمدند.
چرا از تو حساب میبردند؟
نمیدانم. شاید بهخاطر جذبهام است. من اگر درس میخواندم مدیر موفقی میشدم.
چقدر درس خواندی؟
تا دیپلم. اما نابغه ریاضیام. از بچگی عاشق مسائل ریاضی بودم و به خوبی آنها را حل میکردم. همه میگفتند فلانی خیلی باهوش است و در آینده موفق خواهد شد. اما ازهوشم در جای درستی استفاده نکردم.
پروندهات نشان میدهد سابقهدار هم هستی؟
اغلب سابقه سرقت از خانهها را دارم. البته در زندان هم کلاهبرداری تلفنی انجام میدادم. از سر بیکاری و بیپولی بود تا پول بهدست آورم. رفته رفته زندان رفتنهایم باعث شد تجربه هایم بیشتر شود تا اینکه دیگر برای خودم باند تشکیل دادم و افراد را دور خودم جمع کردم.
مواد هم مصرف میکنی؟
گاهی گل میکشم و هروقت مواد مصرف میکنم احساس قدرت میکنم.
چند مورد سرقت در این مدت انجام دادهاید؟
از خرداد شروع کردیم تا آذرماه که دستگیر شدیم. در این 6ماه من همه سرقتها را در دفترم نوشتهام. دفترم پیشم نیست که بگویم چند سرقت بود.
بیشترین پولی که بهدست آوردید چقدر بود؟
فکر میکنم 2 مرتبه بود. بار اول بچهها گاوصندوقی را از یک خانه برداشتند. داخل آن پر بود از دلار و یورو. فکر میکنم بالای 10یا 15میلیاردتومان ارزش داشت. مورد بعدی فکر میکنم بچهها به خانه یک خانم استاد دانشگاه دستبرد زدند. انگار ارث به او رسیده و با پول آن طلا و دلار خریده بود. فکر میکنم بالای 3یا 4کیلو طلا، جواهر، برلیان و کلی دلار بود. تا جایی که یادم است همین 2 مورد بود که بالای 10میلیارد گیرمان آمد.
تا کی قرار بود این سرقتها را ادامه بدهی؟
آدمها طمعکار هستند و هیچکس از پول سیر نمیشود. پول به من قدرت بیشتر میدهد و دلم نمیخواهد هیچ وقت جیبم خالی باشد. اما خب توی این کار دستگیری و زندانی شدن هم اجتنابناپذیر است. زندگی در زندان خیلی سخت و غیرقابل تحمل است.