• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 20 آذر 1402
کد مطلب : 212092
+
-

روایت بی‌پناهان

گاهی فیلم بازی می‌کنیم

اغلب ساکنان گرمخانه‌ها‌ حکایت‌های تلخی از گذشته و حال خود دارند

گاهی فیلم بازی می‌کنیم

از پله‌های کوتاه گرم‌خانه که به‌تازگی نامش به مددسرا تغییرکرده، بالا بروی باید کفش‌هایت را دربیاوری و کنار نامت در دفتر پذیرش تیک بخورد یعنی که امشب هم آمده‌ای تا مهمان گرم‌خانه شوی و بشوی یکی از 200مددجویی که هر شب به این خانه برمی‌گردند. ساعت دیواری6بارکه بنوازد در گرم‌خانه بازمی‌شود و مددجویان و بی‌خانمان‌ها روی تخت‌ها دراز می‌کشند تا به گذشته دردناک خود و آینده مبهم خود بیندیشند. گرم‌خانه 120تخت دارد اما 80نفر دیگر هم هستند که مجبورند روی زمین بخوابند و نامشان بشود کف خواب.
گرم‌خانه به سرویس بهداشتی مجهز است اما با توجه به تعداد زیاد مددجویان همه نمی‌توانند در یک روز از حمام استفاده کنند و معمولا 2روز در میان استحمام‌شان می‌شود. یکی از بی‌خانمان‌ها اسمش فریدون است. شاید هم اسم دیگری دارد که دوست دارد در گرم‌خانه او را فریدون صدا بزنند. صدای خوبی هم دارد و آرزو می‌کند خواننده شود، البته از نوع مجاز آن‌که بتواند در مراسم دوستان و آشنایان بخواند. خاطره‌ای از دوران کودکی خود تعریف می‌کند و به یاد می‌آورد که در تصادفی پدر و مادرش را از دست داده است. می‌گوید:« تا مدت‌ها عمه‌ام از من نگهداری می‌کرد که بالاخره خسته و قصه آوارگی‌های من هم شروع شد.» فریدون بیکار است و این مهم‌ترین مشکل این بی‌خانمان و بقیه بی‌خانمان‌هاست. آنها می‌گویند اگر کاری با حداقل حقوق هم داشتیم دیگر نیازی نبود که در سطل‌های زباله به‌دنبال پسماند غذا بگردیم و نان‌های خشکی را که خانواده‌ها کنار سطل‌های زباله می‌گذارند به دندان بکشیم.» فریدون اهل خاطره تعریف کردن است. می‌گوید:«گاهی شاید 3-4ماه یک‌بار از شهرک سینمایی می‌آیند و عده‌ای از ما را برای بازی در فیلم‌های سینمایی به‌عنوان سیاهی لشکر می‌برند و دستمزدی مختصر به علاوه ناهار به ما می‌دهند.» فریدون و بقیه بی‌خانمان‌ها آرزو می‌کنند که تندتند فیلم‌های سینمایی ساخته شود و لااقل چند روزی سر کار بروند و بشوند سیاهی لشکر فیلم‌ها و شاید بعدها سرشان را بالا بگیرند و به خانواده‌ رویاهایشان بگویند که ما هم در این فیلم بازی کردیم. با این حال، فریدون زندگی درگرم‌خانه را دوست ندارد اما همین که سر پناهی دارد و به دور از آزار و اذیت و نگاه سنگین مردم سرش را روی بالش می‌گذارد و می‌خوابد خدا را بارها شکر می‌کند. او می‌گوید:« برای بودن در گرم‌خانه پولی نمی‌دهیم و از داشتن یک وعده غذای گرم و استفاده از سرویس بهداشتی و جای خوب راضی و خوشحالیم.» حرف‌ها و قصه‌های ساکنان گرم‌خانه که به‌طور موقت ساکن این مکان حمایتی شده‌اند بسیار است و اغلب آمیخته با حسی غمناک که بوی دلتنگی و غربت می‌دهد. آنها از سر اتفاق سر از این مکان درآورده‌اند و شاید روزی که خانه و کاشانه‌ای برای خود فراهم کردند از این روزها هم یادی بکنند. نه از سر دلخوشی بلکه برای یادآوری روزها و شب‌های سختی که در دوران بی‌خانمانی از سر گذرانده‌اند و آرزو می‌کنند هیچ‌کسی این تجربه‌های تلخ را حتی مزمزه نکند.

سرپناهی در دوران سالمندی
تخت‌های گرم‌خانه را جدا‌سازی‌ نکرده‌اند اما بالای سر 4-3 تخت تابلویی است که با عناوین سرای رهایی، سرای آرامش و... مشخص شده است. هر یک از تخت‌ها به یکی از مددجوها اختصاص یافته که آنها هم هر کدام سرگذشت تلخ خود را دارند. یکی از این افراد، کریم 62ساله است که روی یکی از تخت‌ها با گوشی همراهش بازی می‌کند. او مشاور املاک بوده و پس از جدا شدن همسرش همراه با مادر پیرش در خانه خواهرشان زندگی می‌کرده که اتفاقاتی باعث سکونت او در گرم‌خانه‌های شهر شده است.کریم می‌گوید: «مادر را به خانه سالمندان سپردم و در بازگشت به خانه دامادمان راهم نداد و گفت همه اسباب و اثاثیه را دور ریخته‌ام.»کریم از 6‌ماه پیش ساکن گرم‌خانه شده است و از ساعت 6صبح که مجبور است گرم‌خانه را ترک کند در خیابان‌ها آواره است و غذای خود را در سطل‌های زباله جست‌وجو می‌کند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید