چرا اسرائیل شکل گرفت و چگونه نابود خواهد شد؟
طرح ایران برای محو کردن اسرائیل
از حمایت و تقویت قدرت نظامی و امنیتی جبهه مقاومت تا نظرخواهی و همه پرسی از مردم فلسطین
ما برای فهم طرح راهبردی انقلاب اسلامی در ماجرای فلسطین و نظریه از بین رفتن اسرائیل نیاز داریم بدانیم که اسرائیل دقیقا به چه منظوری شکل گرفته است. فلسفه وجودی اسرائیل کمک میکند تا بدانیم که جبهه مقاومت دقیقا مشغول چه عملیاتی و در چه مرحلهای از نابودی این رژیم هستند.
سؤال این است که آمریکا برای پیشبرد طرحهای استعماریاش چه نیازی به یک کشور مستقل به نام اسرائیل دارد؟
آیا وجود کشورهای وابسته به آمریکا مثل ایران قبل از انقلاب و کرهجنوبی و ژاپن و... کافی نبود؟
آیا وجود نرمافزار آمریکایی اداره کشورها کافی نیست؟
سبک زندگی آمریکایی مردم کشورها دیگر برای استعمار کفایت نمیکند؟
دقیقا چه هدفی هنوز روی زمین باقیمانده است؟
بهخصوص که تاسیس یک کشور آن هم بهصورت غصب، بسیار هزینه دارد. هم هزینههای اقتصادی، هم نظامی و هم سیاسی. ولی آمریکا حاضر شده همه این هزینهها را متقبل شود ولی اسرائیل تاسیس شود و بماند.
ما برای توضیح ایده استعماری انگلیس و آمریکا باید به این نکتهها توجه کنیم؛ نکته اول.
وابستگی اسرائیل به دولتهای استکباری است، در ابتدای شکلگیری به انگلیس و در ادامه هم آمریکا، در واقع یک ایده استعماری است که اسرائیل را ایجاد کرده. باید دید نکات مدنظر انگلستان برای شکلگیری این کشور چه بوده:
تقاطع میان هدف یهودیان متنفذ و انگلیسیها برای تشکیل یک دولت در این منطقه
رهبر انقلاب به این تقاطع هدفی میان این دو جریان به روشنی اشاره دارند:
«اصل ماجرای فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است که یک عده از یهودیان متنفّذ در دنیا به فکر ایجاد یک کشور مستقل برای یهودیها افتادند. از فکر اینها دولت انگلیس استفاده کرد و خواست مشکل خود را حل کند. البته آنها قبلاً به فکر بودند به اوگاندا بروند و آنجا را کشور خودشان قرار دهند. مدتی به فکر افتادند به طرابلس، مرکز کشور لیبی بروند لذا رفتند با ایتالیاییها (که آن وقت طرابلس در دست آنها بود) صحبت کردند اما ایتالیاییها به اینها جواب رد دادند، بالاخره با انگلیسیها کنار آمدند. انگلیسیها آنوقت در خاورمیانه اغراض بسیار مهم استعماری داشتند؛ دیدند خوب است که اینها به این منطقه بیایند.»
ایشان در بررسی تاریخی شکلگیری این رژیم، به یک ایده تاریخی قابل تامل اشاره دارند و به فتنه صهیونیستها اشاره میکنند: «اشغال این سرزمین براساس یک طرح چندجانبه، پیچیده و با هدف جلوگیری از اتحاد و پیوستگی مسلمانان و پیشگیری از تأسیس مجدد حکومتهای قدرتمند مسلمان بود. دلایلی در دست است که نشان میدهد صهیونیستها با نازیهای آلمان روابط نزدیک داشتند و ارائه آمارهای اغراقآمیز از کشتار یهودیان، خود وسیلهای برای جلب ترحم افکارعمومی و زمینهسازی برای اشغال فلسطین و توجیه جنایات صهیونیستها بوده است. حتی دلایلی در دست است که عدهای از اراذل و اوباش غیریهودی شرق اروپا را به نام یهودی به فلسطین کوچانیدند تا با پوشش حمایت از بازماندگان قربانیان نژادپرستی، یک حکومت معاند اسلام را در قلب جهان اسلام نصب کنند و پس از 13قرن، یک گسستگی بین مشرق و مغرب اسلامی ایجاد نمایند.»
شکلگیری یک کانون قدرت آمریکایی در منطقه
اساسا جایگاه شکلگیری یک حاکمیت (تشکیل شده از دولت و ملت) در تحقق اهداف یک مکتب بسیار مهم است. تا زمانی که ارزشهای آمریکایی (بخوانید استعماری) در حد نرمافزار و سبک زندگی و جریانات سیاسی فرهنگی است، قدرت نفوذ او هنوز به حد اعلی نرسیده است. باید یک منطقه جدید با تعریف جدید آنها بر محور یک کشور شکل بگیرد. اسرائیل باید محور این منطقه باشد. باید ارتباط با اسرائیل افتخار دولتها شود. اسرائیل کشور موفق و قدرتمند منطقه باشد که شریانهای اقتصادی و سیاسی بهدست اوست.
این نکته هم در بیانات رهبر انقلاب مورد اشاره قرار گرفته است: «چندی است که صهیونیستهای حاکم بر فلسطین، تزی را به نام «تز خاورمیانه جدید» مطرح کردهاند. خاورمیانه جدید، یعنی چه؟ یعنی خاورمیانه بر محور کشور اسرائیل شکل بگیرد و اسرائیل بهتدریج بر کشورهای عربی و کشورهای منطقه و مناطق نفتی در خلیجفارس سیطره اقتصادی داشته باشد! این هدف اسرائیلیهاست. بعضی از دولتها غافلند. وقتی به آنها اعتراض میشود، میگویند ما که رابطه برقرار نکردیم ما به تجّارشان اجازه دادیم بیایند! اتّفاقاً آنها همین را میخواهند. آنها میخواهند اسرائیل با حمایت آمریکا و با پشتیبانی از زرادخانه خطرناک خودشان، از غفلت و ضعف بعضی از دولتها استفاده کند و به آنجا وارد شود و مراکز اقتصادی و منابع مالی را در دست گیرد. این خطر خیلی بزرگی برای منطقه است. بزرگتر از همه خطرها این است. نقشه آنها این است که با تکیه بر اقتصاد بتوانند همه مراکز قدرت را در این کشورها در دست گیرند.»
ایجاد تفرقه میان ملتهای اسلامی
استعمار در مطالعات دقیق خود از کشورهای اسلامی به این نتیجه رسید که یکی از جدیترین موانع برای چپاول ملتها، بیداری امتهای اسلامی براساس نظریه اسلام سیاسی است. مادامی که اسلام در میان ملتهای اسلامی، زنده باشد و محور روابط میان امت اسلامی، همین هویت اسلامی باشد، دیگر اهداف استعمارگران عملی نخواهد شد.
«مسئله این است که دنیای استکباری، به سرزمین فلسطین بهعنوان قلب جغرافیایی جهان اسلام احتیاج دارد، تا اسلام را بکوبد، ملتهای اسلامی را زیر فشار قرار بدهد و از حرکت اسلامی مانع بشود.»1
بهترین راهبرد برای اینکه این قیامهای عمومی ملتهای مسلمان شکل نگیرد، ایجاد تفرقه میان ملل و مذاهب مختلف است. طبعا در بستری که کشورهای منطقه دچار اختلاف و طبعا ضعف میشوند، اسرائیل قدرت خود را بهتر و بیشتر بازمییابد. دوری و نزدیکی به اسرائیل کانون اختلاف در منطقه میشود. به همین جهت است که عادیسازی روابط میان دولتها و اسرائیل در کانون توجه اسرائیلیها قرار میگیرد.
این نکته هم مورد توجه رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است: «رژیمی که بهوسیله قدرتمندان سیاسی و اقتصادی دنیا بهوجود آمده است، اصلاً برای این بهوجود آمده است که نگذارد دنیای اسلام، اتحادی بهخود ببیند؛ عزتی بهخود ببیند؛ نگذارد مسلمانها یک واحد عظیم تشکیل دهند که مبادا خطر بشوند. برای این اصلاً بهوجود آمده است. از او میشود انتظار انصاف و عدالت داشت!؟»
روشن است که این برنامههای راهبردی جز با تاسیس یک کشور با جغرافیا و ملت و حاکمیت و... شدنی نیست.
پس در یک جمعبندی از 2 سو، هویت و فلسفه وجودی اسرائیل روشن میشود:
سوی اصلی آن تشکیل یک کشور به نام اسرائیل که نماینده همه تمدن غرب است در دل کانون قدرت مقابل دنیای غرب و سوی نتیجه آن یعنی ایجاد شکن در هویتی به نام امت اسلامی است.
براساس این فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی، در این نزدیک به نیم قرن، جریان انقلاب اسلامی و پس از آن به شکل واضحتری جمهوری اسلامی در خطوط ذیل مشغول پروژه نابودی گامبهگام اسرائیل بوده است:
ایران قوی
تحقق انقلاب اسلامی و شکلگیری یک نظامی مبتنی بر اسلام و مردم، خود یکی از محورهای مبارزه و تضعیف اسرائیل بود. چرا؟ روشن است که یکی از جدیترین سیاستهای آمریکا از تاسیس این رژیم، ترویج این گفتمان است که جز با ارتباط و اتصال با آمریکا و اذنابش نمیتوان مسیر پیشرفت را طی کرد. تحقق انقلاب و پیشرفت ایران، رد عینی و نه فقط علمی این گفتمان است. تثبیت ایران قوی یعنی وجود یک الگوی عینی که فردای فلسطین و کشورهای اسلامی دیگر پیش روی همه آزادیخواهان و مبارزان قرار گیرد. ایران قوی یعنی راه سخت مبارزه، فردای مشعشعی به نام ایران دارد.
تقویت جبهه مقاومت
آن نیروی درگیر با اسرائیل، جبهه مقاومت در منطقه است، سیاست قطعی جمهوری اسلامی مبتنی بر اصل قیام الله، عموم مردم که مبنای نظریه بدیع انقلاب اسلامی است، تقویت نیروها و هستههای مقاومت در منطقه است. این تقویت هم تقویت گفتمانی است همانگونه که اندیشه پشتیبان نیروهای مبارز فلسطینی پس از انقلاب از پان عربیسم و اختصاص مبارزه به یک اقلیت نخبگانی به مبارزه عمومی و انتفاضه اسلامی منجر شد. در این محور تمام تلاش جمهوری اسلامی این بود که در عین استقلال نیروهای مقاومت، از حمایتهای همیشگی ایران بهرهمند باشند. در اینجا این نکته حائز اهمیت است که اگر بنا شد استقلال این هستهها را به رسمیت بشناسیم، پای اشتباهات آنها هم میایستیم و حماسی که روزی پشت ما و سوریه را در ماجرای داعش خالی کرد، حماسی که از بمباران یمن توسط سعودیها حمایت کرد، امروز کل جبهه مقاومت از ایران تا یمن پای کار او هستند.
رهبر انقلاب در جملات متعددی، این راهبرد را مورد اشاره قرار دادهاند، اما یکی از شاخصترین آنها مسلح شدن کرانه باختری بود: «این اعتقاد ما است که کرانه باختری هم مثل غزه باید مسلح بشود. دست قدرت [لازم است]. کسانیکه علاقهمند به سرنوشت فلسطینند، اگر میتوانند کاری بکنند، کار این است؛ در آنجا هم باید مردم را مسلح کنند. تنها چیزی که ممکن است از محنت فلسطینیها بکاهد، عبارت است از همین که دست قدرت داشته باشند، بتوانند قدرتنمایی بکنند؛ والا با برخورد رام و مطیع و سازشکارانه، هیچ کاری به نفع فلسطینیها انجام نخواهد گرفت.»
وحدت امت اسلامی
فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی براساس ضعف کشورهای منطقه و اختلاف میان آنها پیش میرود. اساسا اسرائیل در بستر این دو ضعف خود را احیا میکند. وحدت امت اسلامی یکی از خطوط پرتکرار اندیشه رهبر انقلاب و راهبردی محوری در محو این رژیم غوغا سالاری است.
کنار گذاشتن اختلافات مذاهب و کشورهای مختلف، و تمرکز روی دشمن واحد تنها یک توصیه اخلاقی یا سیاسی تلقی نمیشود، بلکه سیاستی مهم در جهت محو اسرائیل محسوب میشود.
پینوشت
1- بیانات رهبری در دیدار شرکت کنندگان کنفرانس بینالمللی حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین 1370/7/27