• جمعه 7 دی 1403
  • الْجُمْعَة 25 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 27
چهار شنبه 15 آذر 1402
کد مطلب : 211531
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/X6Rkl
+
-

باید به حال فجایع غزه خون گریست

گفت‌وگو با محمد بقایی ماکان، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه

گفت‌وگو
باید به حال فجایع غزه خون گریست

فرشاد شیرزادی-روزنامه‌نگار

محمدبقایی ماکان، نویسنده، مترجم و استاد ادبیات فارسی، از اقبال‌شناسان معروف عصر ماست. او درباره فجایع غزه می‌گوید: «باید به حال این مصائب خون گریست.» بقایی ماکان که میهمان مؤسسه همشهری بود، در فراز دیگری از سخنانش عنوان کرد: «روشنفکر با کسی که عالم است و اطلاعات دارد، فرق می‌کند. روشنفکر غم مردم سرزمین خودش و مردم دنیا را می‌خورد و فرهنگش را به مدنیت تبدیل می‌کند. اما متأسفانه عموم انسان‌های قرن بیست و یکم ‌ در مقابل ظلم و بی‌سرپرست کردن یک کودک، نتوانسته‌اند فرهنگ و ذهنیت خودشان را به مدنیت تبدیل کنند.» گفت‌وگوی ما با محمد بقایی ماکان با صحبت درباره زنده‌یاد محمدعلی سپانلو، شاعر شهر تهران آغاز شد که نخستین شعر را در تاریخ ادبیات فارسی برای مردم مظلوم فلسطین سرود. در ادامه به رابطه پیوسته روشنفکر و جهان پرداخته‌ایم؛ با ما همراه شوید.‌

محمد علی سپانلو، معروف به شاعر تهران، نخستین شعر را برای مردم مظلوم فلسطین سروده است. سرودن شعر، نوشتن داستان و مقاله و هر نوع نوشته ادبی، از لحاظ جامعه‌شناختی و از نگاه شما و همچنین از حیث مردم‌شناسی، چه تأثیری بر میدان کارزار دارد؟
کسانی که عنوان نویسنده و شاعر به‌معنای واقعی کلمه را دارند، طبیعتا انسان‌های رقیق القلبی هستند که مشکلات و مصائب بشری روی آنها تأثیر می‌گذارد و این تأثیرگذاری تا حدی است که با اطمینان تمام می‌توان گفت که بیش از دیگر مردم دنیاست. برای مثال شما وقتی آثار شاعران و نویسندگان خودمان را مطالعه می‌کنید فرض کنید تاریخ کامل ابن اثیر که از فجایع مغول نام برده، منحصربه‌فرد است. آنها حتی شکم زنان باردار را ‌ شکافته و جنین را به زمین می‌انداختند و لگدکوب می‌کردند. یا موضوعاتی از این دست که در شعر فارسی هست. ... از فرخی‌گرفته‌تا به امروز و حتی نیما، می‌بینید که این معضلات و مسائلی که به‌عنوان فاجعه بر آدمیان گذشته، در این نوشته‌ها مطرح شده و در کار شاعران ترسیم می‌شود. این امری طبیعی است و ربطی به یک شاعر و نویسنده خاص ندارد. حال ممکن است که یک نویسنده و شاعر از این لحاظ احساسش کمی، شدیدتر باشد. این شاعران را می‌توان به‌عنوان شاعران جامعه‌اندیش نام برد و اگر مقصود شما فقط محمدعلی سپانلوست، می‌توان به اعتباری او را یک شاعر جامعه‌اندیش دانست اما در
عین حال ما شاعران جامعه‌اندیش در همین یک سده اخیر از مشروطه تا به امروز کم نداشته‌ایم؛مثل نسیم شمال، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و غیره. بنابراین می‌توان این نتیجه را گرفت که وقتی شاعر و نویسنده‌ای جامعه‌اندیش باشد، با توجه به رقت قلبی که دارد و با عنایت به اینکه چنین ذهنی طبیعتا جانب حقیقت و واقعیت را می‌گیرد، طبیعی است که به مسائل واقعی به دور از حب و بغض‌های سیاسی و دیگر گرایش‌ها توجه دارد و به سادگی می‌توان حقیقت را در آثار آنها کشف کرد. شاید به همین دلیل باشد که گفته‌اند شعر و داستان متکی به واقعیت‌های زمانه، آیینه زندگی هر دوره‌ای است که در آن زمان سروده یا نوشته شده‌اند.
در زمان پهلوی دوم این همه شاعر و نویسنده وابسته و مستقل داشتیم‌ اما روشنفکران ما در واگویه‌حقوق مردم فلسطین پیشرو و پیش‌قراول بودند. چرا روشنفکران ما داعیه‌دار این موضوع بودند. مگر نحله‌های دیگری نداشتیم؟
نخست باید تعریفی از روشنفکر ارائه دهیم‌ و سپس براساس آن صحبت کنیم. روشنفکر کسی است که دارای آگاهی و معرفت نسبت به جامعه، تاریخ و چند و چون زندگی مردم خودش است که در مرتبه اول، غم آنها را می‌خورد و به وضع زندگی آنها توجه دارد و به محدوده‌ای که در آن پرورش یافته است: در وهله نخست شهر خودش، در وهله دوم سرزمینش و در مرحله بعدی همه جهان. بنابراین، روشنفکر اندیشمندی است که از مردم کناره نمی‌گیرد اما متأسفانه خیلی‌ها کسانی را که دارای معلوماتی در رشته‌ای هستند، مثلا در رشته تاریخ، اطلاعات وسیعی دارند یا در حوزه ادبیات و فلسفه دارای اطلاعات گسترده‌اند، به حوزه روشنفکری ربط می‌دهند درحالی‌که خیلی از آنها را از آنجا  که می‌دانند و به هر شکل مجموعه آگاهی‌شان را در خدمت جامعه‌شان نمی‌گیرند، صرفا باید عالم یا دانشمند قلمداد کرد، نه روشنفکر. تفاوت روشنفکر با یک انسان دانشمند و یک انسان فرهیخته در همین است؛ روشنفکران در طول تاریخ همیشه سعی کرده‌اند از آنچه می‌دانند به‌نفع جامعه و به‌نفع مردم بهره ببرند. ما این نمونه‌ها را در تاریخ خودمان زیاد داریم. مثلا برجسته‌ترینشان فردوسی است یا حافظ و از معاصران بهار و خیلی‌های دیگر. یا در اروپا چهره‌های برجسته‌ای مثل «برتراند راسل» را سراغ داریم. او به‌رغم اینکه به اصطلاح خودمان یک شازده بود و هیچ نیازی به مادیات و زرق و‌برق دنیا نداشت، اما با این وصف، مثل مردم عادی زندگی می‌کرد. تلاش‌هایش برای مبارزه با خلق سلاح و مقابله با فعالیت‌های اتمی کشورهای صاحب قدرت به جایی رسید که حتی کف خیابان هم می‌نشست. در تاریخ خودمان در تاریخ صدساله گذشته اگر بخواهیم شاهد بیاوریم، یکی از مشخص‌ترین آنها ایرج میرزاست که او شازده بود اما واقعا وقتی اشعارش را مورد مطالعه قرار می‌دهیم و دیدگاهش را (نه به‌طور کامل و جملگی که بعضی از آنها جای اما و اگر دارد) به‌طور کلی بررسی می‌کنید، می‌بینید شخصیتی بود که از امور مادی و دلبستگی به طبقه اشراف خودش را کنار کشید، جانب مردم را گرفت و آنچه از خود به‌عنوان شعر باقی گذاشت، نشان می‌دهد با پیشرفت و ترقی جامعه بسیار موأنست داشت و قصدش بهبود و بازسازی افکار مردم بود. اینها نکاتی است که ما در تاریخ معاصرمان کم نداریم و اگر بخواهیم یکایکشان را در طول تاریخ فرهنگی ایران نام ببریم، به قدری فراوان‌اند که باید به‌طور کلی عنوان کرد حتی فهرست نام‌هایشان یک کتاب را در برمی‌گیرد.
عنوان کردید که روشنفکر حقیقی ابتدا غم مردم و سرزمین خودش را می‌خورد. کوتاه‌ اشاره‌ای به رابطه روشنفکر و جهان کردید. می‌خواهم قدری با تفصیل بیشتر آن را بیان کنید.   یکی از معضلات جهان کنونی جنگ اسرائیل و غزه است. در این بین روشنفکر چه نقشی دارد؟
این را که به‌طور کلی صحبت کردم طبیعتا شامل آنچه امروز در جهان ما روی داده می‌شود. به واقع باید برای چنین فاجعه‌ای که پیش آمده، خون گریست.  در عصری که همه مباهات می‌کنند که ما انسان قرن بیست و یکم هستیم، یعنی دارای مدنیت، این گفته‌شان تا چه میزان جای اما و اگر دارد! اینجا تفاوت بین روشنفکر و کسی که فقط دارای علم و دانش است،   آشکار می‌شود. کسی که دارای فرهنگ است، یعنی می‌داند که
از بین بردن انسانی دیگر مثل این است که یک جامعه را از بین ببریم.
  آیه قرآن کریم هم می‌فرماید‌ کشتن یک نفر به مثابه کشتن بشریت است.
بله، همینطور است. این انسان می‌داند که بی‌سرپرست کردن یک کودک تا چه میزان دردناک است، اما این فرهنگ و آنچه را که می‌داند به مرحله عمل درنمی‌آورد. یعنی وقتی که این فرهنگ عملگرا نیست مدنیت ندارد. زیرا تعریف مدنیت این است: «فرهنگ به عمل در آمده». اما در عین حال بله، کسانی که گرداننده یک کشور و به‌عنوان افرادی که مدیریت‌های مختلف را د‌ردست دارند، جملگی دارای فرهنگ‌اند
 اما آنچه ما در جهان امروز شاهدیم، بسیاری از آنها آن فرهنگی که در ذهنیت‌ها نهفته و مورد پذیرش و قبول همه مردم دنیا هم هست، به مرحله عمل درنیاورده‌اند. بنابراین نمی‌توان آنها را انسان‌هایی مدنی دانست، زیرا فاقد مدنیتند. اما روشنفکر چنین نیست. روشنفکر کسی است که فرهنگش را تبدیل به مدنیت می‌کند و هنگامی که تبدیل به مدنیت کرد، نه‌تنها غم جامعه خودش را می‌خورد بلکه غم همه مردم دنیا را می‌خورد و اگر کسی در آن سوی دنیا از سرِ درد و ناراحتی اشکی می‌ریزد، او هم به‌عنوان یک انسان، متألم و
متأثر می‌شود.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید