لقبش محمودسلاخ بود، چون وقتی جوان بود و بر و بازویی داشت در کشتارگاه کار میکرد. لوطی بود و از همراهان و دوستان برادران هفتکچلون و دیگر لوطیهای پرآوازه محله باغفردوس مولوی. اکنون که سالها از روزگار جوانیاش گذشته و آن دعواها و درگیریها به خاطرهای دور در ذهنش تبدیل شده، میگوید: « لوطیها اگرچه گاهی دعوا و درگیری راه میانداختند، اما دل پاک و رئوفی داشتند و همین نازکدلی هم خیلیهاشان را نجات داد.» حالا اهالی محله باغفردوس به محمودسلاخ میگویند داییمحمود. دلیل این تغییر نام هم برمیگردد به ماجرای شبی که مسیر زندگی محمود صدیه در یکی از جلسات معروف روضه محلهشان تغییر کرد و اکنون سالهاست که لوطی قدیمی محله شده است کلیددار مسجد مظفری. خودش میگوید: «دل خیلی از لوطیها در هیئت امام حسین(ع) شکست. وقتی روضهخوان هیئت براداران هفتکچلون از امام حسین(ع) خواند، نگاهی به پای چاقو خوردهام انداختم. درد امانم نمیداد و همانجا بود که اشکهایم سرازیر شد. عهد کردم بشوم خادم دستگاه امام حسین(ع) و حالا سالهاست خادم اهلبیت(ع) شدهام.»
گریستن در هیئت هفتکچلون
در همینه زمینه :