آخر مصور

مسعود میر
این شهر من است. ملغمهای از دیروز و امروز که مطلوب است و گیرا. همه ما از بدیهای تهران میتوانیم فهرستی بلندبالا ردیف کنیم، اما همه ما میدانیم که خاک و آب این شهر گیراست و نمیتوان رهایش کرد. این حرف من جامانده در این پایتخت عجیب نیست که بسیار میشنوم از آنهایی که نماندهاند در این شهر و رفتهاند به دیگر بلاد و سرزمینها که: تهران دوستداشتنی است، تهران با همه دردسرهایش دوستداشتنی است و این همان راز شهر من و ماست. راز دلبری شهر پاییزی که بهار و زمستان و تابستانش هم عاشقی کم ندارد. راز تهران، راز تهران نارنجی... .