• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
شنبه 6 آبان 1402
کد مطلب : 207209
+
-

دشواری‌های نظافت شهر 730کیلومتری

گزارش میدانی همشهری از تلاش شبانه‌روزی پاکبانان برای تمیزی تهران

گزارش
دشواری‌های نظافت شهر 730کیلومتری

لیلا شریف-روزنامه‌نگار

 قدم به قدم شهر را طی می‌کنند و با تمام کوچه‌ها و محله‌های شهر آشنا هستند، اما کمتر کسی خبر دارد که آنها در دل شب با جارویی بر دوش چه باری از روی دوش شهر برمی‌دارند. پاکبان‌ها همانقدر که در روز با دقت به رفت و روب شهر می‌پردازند، در نیمه‌شب نیز از تمیزی شهر غافل نیستند. مردانی با لباس‌های سبز و طوسی، درست در ساعاتی که شهر به خواب می‌رود با جاروهای خود راهی خیابان‌ها می‌شوند تا با وجود خطرهایی مثل تصادف، کارهایشان را به بهترین شکل انجام دهند. همانقدر که در روز، پاکبان‌ها از نظر شهروندان نامرئی هستند و کمتر فردی برای دقایقی نظاره‌گر فعالیت آنهاست، در شب‌های خلوت تهران نیز سختی‌ها و مشقت‌های کار آنها چندان به چشم نمی‌آید، کمتر کسی پای درددل آنها نشسته است تا بداند در شب‌های خلوت تهران، حاشیه بزرگراه‌ها و در برابر شهروندان بی‌حوصله چه خاطراتی در ذهن این افراد نقش بسته است.

جنگ بر سر خش‌خش جارو
«مردم حتی اعصاب صدای جاروی رفتگر را هم ندارند، سرشان را از پنجره بیرون می‌کنند و هر ناسزایی که سر زبانشان بیاید را به ما می‌گویند» بابک جزی این جمله را که حاصل 20سال تمیز‌کردن کوچه و خیابان‌های شهر است، می‌گوید. او دهه70 این کار را شروع کرده و حالا به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار یک شرکت پیمانکاری خدمات شهری فعالیت می‌کند: «آن سال‌ها کارمان از 9شب تا 5صبح بود. خاطره‌های بد زیادی از آن سال‌ها دارم؛ مثلا یک شب، کار می‌کردم که یک آشغالی پرت شد روی سرم. آن‌قدر شدت ضربه زیاد بود که من نیم‌ساعت از هوش رفتم و بعد که به هوش اومدم دیگه نفهمیدم کدوم خونه بود تا برم چیزی بگم. یک‌بار هم اراذل و اوباش به سمتم حمله کردند و پولم را دزدیدند. حالا بماند که بارها دستم به‌خاطر شیشه‌هایی که قاطی زباله بوده، بریده است.» شاید بتوان صدای خش‌خش جارو در نیمه‌شب‌های تهران را به‌عنوان آخرین دردسر پاکبان‌ها نام برد، اما به‌گفته جزی، این تصور درست نیست؛ چراکه «این صدا هم داستان‌های خودش رو داره و از قدیم تا الان مردم مدام به این صدا گیر می‌دهند و هنوز  پیش می‌آد که آدما کله‌شون رو از پنجره بیرون می‌کنند و فحش می‌دهند که چرا جاروت خش‌خش می‌کند و... .»

پاکبانی که با چاقو نابینا شد
اگر شب‌های تاریک برای مردم عادی خطرناک است، برای پاکبان‌ها که شهر را باید تمیز تحویل روز دهند، چندین برابر خطرناک‌تر است. پاشنه آشیل آنها مواجهه با اوباش و لات‌ها و معتادانی است که دوست دارند تهران، شب‌ها در انحصار آنها باشد و پاکبان‌ها را مزاحم خود می‌بینند. جزی می‌گوید: «سال1400 یکی از پاکبان‌های ما توی منطقه15 بلای بدی سرش اومد. بیچاره در حال کار بود که یه معتاد که شیشه مصرف کرده بود، توهم زد و با چاقو به کارگر ما حمله کرد. شاید باورتون نشه، معتاده می‌گفت صدای این خش‌خش جاروت روی مخ منه. چشم اون بنده خدا که نزدیک 45سالش بود رو تخلیه کردند و دیگه بینایی یه چشمش از دست رفت. حمله به پاکبان‌ها توی برخی مناطق مثل منطقه 20، 16، 15، 12 و 7 و بعضی وقتا منطقه11 خیلی زیاده.»

امان از فصل برگ‌ریزان
برای ما مردم عادی پاییز، پادشاه فصل‌هاست و از زرد و نارنجی شدن برگ‌ها و ریختن آن روی زمین لذت می‌بریم. پاییز برای پاکبان‌ها طعم گس کار بیشتر را می‌دهد؛ برگ‌هایی که باید دائم جمع شوند تا جوی آب نگیرد یا ترمز ماشین‌ها و موتورها دچار اختلال نشود. محمود، یکی از پاکبان‌های قدیمی تهران می‌گوید: «بین ‌ماه 8 تا 10سال برای ما پاکبان‌ها، بدترین فصله. این ماه‌ها، هم برگ زیاد می‌ریزه، ‌هم وقتی بارون می‌آد، جارو زدن این برگ از کف زمین خیس، خیلی سخته. منطقه 3 و یک که خیابونای پردرختی رو توی خودش جا داده، برای پاکبان‌ها بدترینه. یکی از سخت‌ترین درخت‌ها هم برگ درخت چناره. وقتی برگ این درخت خشک می‌شه و می‌ریزه، پودر می‌شه و جارو زدنش داستان داره.» در یک خیابان حوالی پارک وی، 2پاکبان ایستاده‌اند که علاوه بر شیفت صبح در شیفت شب نیز فعال هستند. نادر از همان 18سالگی که از سنندج راهی تهران شد، لباس پاکبانی را بر تن کرد و حالا 25سال است که کارهای مختلفی مثل رفت و روب خیابان و جمع‌آوری زباله از در منزل را تجربه کرده، اما پاکبانی در شب به‌نظر او سخت‌تر از بقیه است: «از بی‌خوابی و غر زدن‌های خانواده‌هامون که بگذریم، همین آب و هوای سرد که حتی نمی‌تونیم جارو رو درست دستمون بگیریم، قابل تحمل نیست؛ ترس از اوباش و دزدها که جای خود داره.»

شب‌های یخبندان، سوز سرما و کار بیشتر
وقتی برف می‌بارد، کار پاکبان‌ها زار است. آن ساعت‌هایی که ما زیر پتوی گرم خانه‌هایمان سنگر گرفته‌ایم و از گرمای بخاری و شوفاژ و چای داغ لذت می‌بریم، آن بیرون، پاکبان‌ها باید چندین برابر یک شب عادی کار کنند تا شهر یخبندان نشود: «شما فکر کن که توی اون سرما ما باید پشت خاور بایستیم و شن و نمک تو خیابون‌ها بریزیم. بعضی وقتا هرقدر لباس می‌پوشیم بازم گرممون نمی‌شه. میخوام بگم کار ما به یه جارو کشیدن خالی خلاصه نمی‌شه.» در چند قدمی نادر، خان‌محمد، یک جوان اهل افغانستان ایستاده است. او 2سال پیش بار سفر بست و راهی تهران شد؛ از همان ماه‌های اول، جارو به‌دست گرفت و خیابان‌های پایتخت را برای رفت و روب گز کرد. خان‌محمد با خجالت، کلمات را بریده بریده ادا می‌کند و از سرقت و درگیری با اراذل به‌عنوان بخشی از سختی‌های کارش حرف می‌زند: «مثلا موتوری‌ها که چند نفره سوار موتورند، وقت شب حمله می‌کنند و قمه می‌کشند.» دستانش را در هوا از هم دور می‌کند تا اندازه قمه را نشان بدهد و می‌گوید: «نگاه کن، بعضی از این قمه‌ها اندازه دست یه آدمه. ما که چیزی نداریم، اما می‌خوان دزدی کنند.» خان‌محمد به‌گفتن همین چند جمله کفایت می‌کند و ادامه روایت سرقت‌ها را به نادر می‌سپارد: «راست می‌گه، ما که از ترسمون چیزی با خودمون نمی‌آریم. همین یه‌ماه پیش بود که 3تا موتورسوار سمت پارک وی، یکی از بچه‌ها رو دوره کردند و این بیچاره هم کلا 200تومن توی جیبش داشت و داد بهشون.»گ

قربانی‌های رانندگان پر خطر
شب که از نیمه می‌گذرد، تهران جولانگاه رانندگانی است که حس می‌کنند باید تا می‌توانند در خیابان و بزرگراه‌های این شهر گاز بدهند و ترافیک روز را تلافی کنند. آنها به ماشین‌هایشان گاز می‌دهند تا لذت بیشتری ببرند، اما این وسط پاکبان‌ها بی‌سروصدا جان می‌دهند. به‌گفته نادر «بیشتر تلفاتی که پاکبان‌ها می‌دهند، توی بزرگراه‌ها اتفاق می‌افته مردم فکر می‌کنند حالا که شهر خلوت شده، راحت گاز بدن و برن؛ مثلا همین 3ماه پیش، نزدیک 7صبح توی همین بزرگراه مدرس یه تیم از بچه‌ها در حال شست‌وشوی گاردریل‌ها بودن که یه نفر با 206 و سرعت بالای 200 تا، همه پرچما رو زیر کرد و به پیرمردی که داشت کار می‌کرد، زد. بنده خدا جا در جا کشته شد.» مرگ، سرقت، درگیری با اراذل و معتادان و بی‌احترامی برخی شهروندان، بخشی از تجربه تلخ پاکبان‌های ایرانی و افغانستانی است. نادر، یوسف، خان‌محمد و مهدی هر کدام دلهره‌ای دائمی را با خود حمل می‌کنند، اما با کمترین توقع و با جارویی روی دوش به دل خیابان‌ها و بزرگراه‌های شهر می‌زنند تا شهر کثیف نماند، تا غباری روی پیراهن شهروندی ننشیند و زباله‌ای جلوی پای کسی را نگیرد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید