• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
چهار شنبه 26 مهر 1402
کد مطلب : 206103
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lOLm7
+
-

ام وهب‌ها همیشه در میدانند

نفیسه‌سادات موسوی؛ روزنامه‌نگار

اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید! قدرت، عزت، صلابت، معرفت ... نمی‌دانم! اینها همه هست و همه آنچه هست اینها نیست. کاری را که مادران فلسطینی در این هفتاد و چند سال انجام داده‌اند، می‌گویم. بعضی چیزها اصلا دست آدمیزاد نیست که! فطری و ذاتی به شمار می‌آیند؛  مثل میل به زنده ماندن، مثل احتیاط در مواجهه با خطر مرگ. مادران فلسطینی اما موازنه فطریات جهان بشری را هم به هم زده‌اند. واقعا نمی‌دانم چطور این کار را می‌کنند، اما شیری که این مادران به نوزادان خود می‌دهند، شجاعت را رگ به رگ و سلول به سلول با پوست، گوشت و استخوان فرزندان‌شان پیوند می‌زند. این‌گونه است که ما در فلسطین بچه نداریم؛ همه شیربچه هستند و لاغیر. این را من می‌گویم که خودم مادرم و هنوز وقتی موقع دعا خواندن به فراز «بابی انت و امی و اهلی و مالی» می‌رسم، لب می‌گزم که یعنی خدایا خودم را چندباره فدایی بدان، اما از من‌ِ مادر مخواه بچه‌هایم را فدا کنم. نه که نخواهم، به خداوندی‌ات قسم می‌خواهم و نمی‌توانم. از قدیم هم گفته‌اند دیگر: آدم سنگ بشود، مادر نشود ....، اما در فلسطین همه‌‌چیز جور دیگری اتفاق می‌افتد. بچه‌ها از لحظه تولد که در آغوش مادرشان قرار می‌گیرند زمزمه آرمان حب وطن و گرفتن حق و فدا شدن در راه احقاق حق انسانی‌شان را به زبان لالایی می‌شنوند و هرچه بیشتر چشم و گوش‌شان به روی این جهان باز می‌شود، بیشتر اهمیت پس گرفتن خانه و حق خود را درک می‌کنند.
مادران فلسطینی روبات نیستند. خیلی‌ها شاید با خود فکر کنند مادر که نمی‌تواند جای گرفتن سنگ از دست جگرگوشه‌اش و دادن قلم به‌ دست او، برعکس رفتار کند و از همان نوپایی به فرزندش پرتاب سنگ واقعی را بیاموزد. مادر که نمی‌تواند بچه کلاس هشتمی‌اش را وقتی با چفیه فلسطینی‌ صورتش را پوشانده و به او می‌گوید دارد با رفقایش می‌رود آنجا که شنیده سگ‌های رژیم اشغالگر قدس به روی مردم اسلحه کشیده‌اند، به جای پیچاندن گوش و برگرداندنش پای کیف و کتاب به بهانه سن کم او، پیشانی‌اش را ببوسد و بگوید: «خدا یاری‌ات کند بزرگ‌مرد من». یا چه می‌دانم مادر که نمی‌تواند وقتی جوان رعنای تازه داماد شده‌اش را غرق در خون از میدان نبرد نابرابر با دشمن تا بن دندان مسلح روی دست می‌آورند، جای از هوش رفتن و ضجه زدن و کاش نمی‌گذاشتم از خانه بیرون بروی، سینه سپر کند و خطاب به میهن و هم میهن‌هایش فریاد بزند که ببخشید اگر بضاعتم همین‌قدر بود و تأکید کند هرچه فرزند داشته باشم باز هم فدای وجب به وجب خاک و مردم سرزمینم می‌کنم. اما در فلسطین مادران اینگونه‌اند! دقیقا همین گونه که ما مادرهای عادی شاید حتی در خواب هم نتوانیم شبیه‌شان رفتار کنیم. مادران فلسطینی روبات نیستند. این را از اشک‌های داغی می‌گویم که موقع خطبه خواندن بعد از شنیدن خبر شهادت عزیزان‌شان بر گونه‌هایشان می‌غلتد. این جملات را مادران فلسطینی با شنیدن خبر شهادت فرزندانشان در حال شوک به زبان می‌آورند. همان جا که یادشان می‌آید فرزندشان گرسنه بود، همان جا که یادشان می‌آید فرزندشان تازه عروسک نو خریده و هنوز با آن بازی نکرده بود ... این را از آغوش‌های گرمی که به روی مادران شهدای دیگر باز و تیمارداری‌شان را می‌کنند که مبادا کسی آن وسط جان بدهد، می‌گویم. روبات نیستند، انسانند؛ انسانِ آرمان‌دار!
بیش از 70 سال است که با بهانه و بی‌بهانه، با ظلم بلاتردید به خانه و کاشانه و محله و مدرسه و بیمارستان و اردوگاه و خیابان آنها هجوم می‌آورند و کودکانشان را پشت میز و نیمکت و در حیاط در حال بازی و حتی پناه گرفته در آغوش مادر و پدر به شهادت می‌رسانند، اما این شیرزنان که از شجاعت و عقیده راسخ داشتن، پهلو به ‌ام‌وهب می‌زنند، پاره‌های جگر خود را به دل می‌کشند و بی‌آنکه از پا بنشینند و باقی بچه‌هایشان را در هزار سوراخ پنهان کنند و به آنها درس حفظ جان بدهند، یکی را بعد از دیگری شجاع‌دل‌تر و دلیرتر بار می‌آورند و شب به شب جای لالایی زیر گوش‌شان می‌خوانند که «وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟»

اصلا چرا راه دور برویم؟ خودتان تصور کنید اگر در این هفتاد و چند سال، تنها هفتاد و چند مادر خسته می‌شدند، کم می‌آوردند، جا می‌زدند و به بچه‌هایشان یاد می‌دادند از 70 کیلومتری اشغالگران هم رد نشوند و هرجا اسلحه دیدند فرار کنند، چه می‌شد؟ اگر تنها هفتاد و چند مادر بعد از شنیدن خبر شهادت کودکان و نوجوانان بی‌گناه و معصوم خود، قلبشان از شدت غم از تپیدن باز می‌ایستاد، چه می‌شد؟ اگر فقط و فقط هفتاد و چند مادر فلسطینی در این 70سال زیر گوش فرزندانشان می‌خواندند که «جنگ را از هر طرف بخوانی جنگ است، پس به اسم دفاع بر آتش آن هیزم نریز» الان اصلا کسی امروز نامی از فلسطین بر زبانش می‌آمد؟ یا فلسطین به تاریخ می‌پیوست و تنها در افسانه‌های کهن اسمش به گوش مردم جهان می‌رسید؟ ...
القصه؛ شما فلسطین را به حماس می‌شناسید و مقاومت و جهاد و مظلومیت و ایستادگی؟ مرحبا. من اما فلسطین را به مادرانش می‌شناسم؛ مادرانی که فرزند خود را می‌پرورند به شوق روزی که سر بلند کنند و خطاب به وطن خود فریاد بزنند:
زمان، زمانِ رجز خواندنِ جوانِ من است!

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :