• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 23 مهر 1402
کد مطلب : 205829
+
-

بالکان اکسپرس

اسلاونکادراکولیچ

توی ماشین نشسته بودم و از شیشه جلو، پایین جاده یک ایست بازرسی را می‌دیدم با تابلوی زردرنگی که رویش نوشته بود «گمرک». مأمور پلیس داشت پاسپورت‌ها را بررسی و بعد با دست اشاره می‌کرد که می‌توانند بروند. سمت راست جاده اتاقک فلزی سفیدرنگی بود، شبیه کاراوان ـ ایستگاه پلیس و گمرک. بالای میله بلند کنار آن، پرچم جدید اسلوونی در اهتزاز بود. بیشتر شبیه یک ایست‌بازرسی سرهم‌بندی شده در استانی دورافتاده بود، اما درواقع مثلا گذرگاه مرزی اصلی بین اسلوونی و کرواسی بود و من برای نخستین‌بار داشتم از آن عبور می‌کردم. خود مرز هم کاملا جدید بود؛ کروات‌ها هنوز فرصت نکرده بودند طرف خودشان مأمور بگذارند. از ماشین پیاده شدم و روی زمین آسفالتی در شهر برگانا قدم گذاشتم، زیر آفتاب بی‌رمق زمستانی، به کندی پاسپورتم را درآوردم و به مأمور پلیس اسلوونیایی دادم؛ مرد جوانی که با لبخند به طرفم آمد، انگار از کارش احساس غرور می‌کرد. به پاسپورتم که دستش بود نگاهی انداختم. همان پاسپورت قدیمی جلد قرمز یوگسلاوی. یکباره متوجه شدم در چه موقعیت بی‌معنی و مضحکی هستیم: می‌دانستم او که دارد پاسپورت مرا بررسی می‌کند، خودش هم عین همین پاسپورت را دارد و ما، شهروندان یک کشور بودیم که داشت فرومی‌پاشید و تبدیل به 2کشور می‌شد، جلوی مرزی که هنوز مرز درست و حسابی نشده بود، با پاسپورت‌هایی که دیگر اعتباری نداشتند. تا پیش از این، دولت اسلوونی، دولت کرواسی، مرزها و تقسیم‌بندی‌ها، چیزی کم‌وبیش غیرواقعی بود، اما حالا این مردان تفنگ‌به‌دست با یونیفرم پلیس اسلوونی میان من و اسلوونی ایستاده بودند بخشی از کشور که پیش از این متعلق به من هم بود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
بالکان اکسپرس