اگر عزیزی از دست داده اید برای بازگشت به زندگی طبیعی این راهکارها را لازم دارید
آرامش پس از سوگ
وقتی مرگ در خانه ای را می کوبد، زمانی که عزا بر اهل خانه ای سایه می اندازد، دردی جانکاه، دهها اگر، چرا و افسوس روح بازماندگان را تسخیر می کند. عذاب وجدان و سوال هایی بیپاسخ، چنان بر روان آدمی هجوم می آورند که چشمها را سرخ و زانوها را سست می کنند. در چنین شرایطی اگر باورهایمان قوی نباشد، تعریفی از مرگ نداشته باشیم و ندانیم که چگونه با این واقعیت گریزناپذیر زندگی مواجه شویم، چنان ما را بر زمین می کوبد که در حصاری از افکار مسموم، زندگی مان ویران شود. کم نیستند چنین افرادی که مرگ عزیزانشان زندگی را برای آنها غیرقابل کنترل کرده است. اما زندگی را باید زیست و راه گریزی هم نیست همان طور که غم فراق عزیزان فراموش شدنی نیست! دکتر شرمین روبن زاده، نویسنده کتاب «درمان سوگ» که خود داغ برادر دیده و اکنون در بنیاد نیکوکاری شروین روبن زاده، پای درد دل بسیاری از افراد داغدار مینشیند راهی برای آرامش و ادامه زندگی افراد به سوگ نشسته دارد که چکیده آن را میخوانید.
5 گام عبور
اگر از قبل برای مرگ عزیزتان آمادگی داشته باشید کاهش هورمون سروتونین به آرامی رخ می دهد، اما اگر ناگهانی و غیرقابل انتظار باشد افت شدید به یکباره انجام می شود که خطرات و عوارض بیشتری دارد. اما معمولا فرد در مواجهه با این واقعیت با 5 مرحله جدی مواجه میشود که آشنایی با آنها لازم است:
1 انکار
این موضوع را اغلب ما در زندگی مان تجربه کرده ایم؛ انکار مرگ عزیزمان. مرحله ای که عبور از آن میتواند بسیار کوتاه یا طولانی باشد. در این مرحله فرد اغلب گوشه گیر می شود و خود را از روابط اجتماعی کنار میکشد. به طور معمول یک تا دو هفته زمان نیاز دارد تا از این مرحله عبور کند. در مرحله انکار، گاهی گمان می کنیم برای کمک به فرد داغدار، نباید او را سر مزار ببریم و گاه فکر میکنیم که نباید او را وارد مراسم عزاداری کنیم اما این اشتباهی جدی است. برای عبور از مرحله انکار باید فرد در تمام مراسم شرکت داشته باشد. اگر فرد در مرحله اول و پشت دیوار انکار بماند شاید به کار و زندگی خود ادامه بدهد، اما آخرت امیدبخشی برای زندگی نمی بیند.
2 خشم
در این مرحله فرد با خود، دیگران، تقدیر و همه چیز سر دعوا دارد و با چراهای زیادی دست و پنجه نرم می کند. شایعترین اعتراض این است: «چرا من باید عضو خانواده خود را از دست بدهم؟» در این وضعیت مقصرسازی و احساس پوچی دنیا وجودش را فرا می گیرد. برای عبور از این مرحله، فرد باید راجع به احساس خشم خود واضح و با جزئیات صحبت و احساسات خود را پردازش کند. اگر فرد در مرحله دوم بماند، بی هدفی و بی انگیزگی برای ادامه زندگی بر او مستولی می شود.
3 چانه زنی
این وضعیت، پیش از مرگ هم رخ می دهد؛ مثلا وقتی عزیزی در بستر بیماری است و پزشکان از او قطع امید کردهاند وارد معامله می شویم؛ اگر زندهبماند یا شفا پیدا کند بنده خوب خدا می شوم، دست نیازمندان را می گیرم و... در این مرحله ممکن است برخی باورهای معنوی از دست برود یا برعکس، فرد به عبادت روی آورد و دینداری پیش گیرد. این مرحله گاهی با عذاب وجدان و خودخوری همراه است. برای گذر از این مرحله بایدبه شکلی تاثیرگذار به فرد بگوییم که در آن شرایط هر کاری میتوانسته انجام داده است. باید او بداند که اگر نتوانسته در زمان حیات متوفی در خدمت او باشد یا به خواسته هایش توجه کند، شرایط چنین بوده است.ماندن در مرحله سوم باعث می شود فرد برای هر چیز دلیل و شاهد بخواهد.
4 افسردگی
ممکن است اندوه به صورت افسردگی و بی تفاوتی ظاهر شود. در چنین مرحله ای باید اجازه دهیم فرد گریه و حتی به یادگاری های فرد فوت کرده نگاه کند. یادآوری خاطرات تا حدی خوب است.با این حال اگر فرد اگر در این مرحله بماند عصبی می شود و مدام با همه دعوا دارد. همه را شماتت می کند و در نهایت خانواده و طرافیان را از خود فراری می دهد.
5 پذیرش
به مرور از ماتم، خشم و اندوه فرد کاسته می شود و به پذیرش واقعیت می رسد. میپذیرد که مرگ جزئی از زندگی است و باید به رسالت خود در دنیا پی ببرد.در این مرحله فرد به تدریج درمییابد که فرد از دست رفته، بخشی از هویت او بوده نه تمام وجودش.اگر فرد از این مرحله عبور نکند و معنایابی اتفاق نیفتد دچار سوگواری مزمن می شود. در واقع 6 ماه تا یک سال باید این مراحل را پشت سر گذاشت در غیر اینصورت شاید به دارودرمانی نیاز باشد.
تبعات درمان نشدن
ناراحتی در مقابل مرگ و ترک عزیزان فرآیندی بهنجار و طبیعی است اما اگر از حد طبیعی خارج شود موجب اختلال می شود. اگر سوگ بهصورت حل نشده باقی بماند تسکین و شفای فرد داغدیده با تاخیر مواجه خواهد شد و حتی ممکن است هرگز صورت نگیرد. بنابراین اگر سوگ به درستی درمان نشود ممکن است فرد به مرور دچار اختلالاتی از جمله توهم، اختلال خواب، هذیان و فراموشی، اختلال اشتها، افسردگی، اضطراب، احساس گناه، گوشه گیری اجتماعی و همچنین انواع گوناگون بیماریهای جسمی شود. از میان تمام روشهای مختلفی که برای درمان سوگ وجود دارد، درمان گروهی مناسب ترین روش است؛ چرا که فرد در گروه افراد همدرد خود راحت تر به تخلیه خشم، هیجان و سایر احساساتش می پردازد. مرگ فرزند برای مادر سخت ترین نوع سوگ بهشمار میرود و پس از آن، مرگ والدین برای فرزندان زیر 18 سال. اما در بنیاد نیکوکاری شروین روبن زاده مادرانی به زندگی بازگشته اند که حتی 2 فرزندشان را هم از دست داده اند و مدتها در شوک بوده اند.
5 باید و نباید مهم
همه باید یادبگیرند که زندگی مثل یک پازل خراب می شود و باید بازسازی شود. بچه ها باید از دوران مدرسه برای مقابله با این شوک آشنا شوند. لازم است این آگاهسازی و آموزش ها حداقل از طریق صدا و سیما، رسانه ها و روانشناسان و مشاوران مدارس ارائه شود، اما به طور کلی چند نکته اساسی در این رابطه مطرح است:
1 - فرصت گریه کردن را از کسی نگیرید، به سوگ نشسته باید گریه کند! مرد و زن و کوچک و بزرگ هم ندارد. انتظار نداشته باشید که مثبت بیاندیشد و غم و ناراحتی خود را پنهان کند. با اینکار فقط دوران سوگواری طولانیتر میشود. فرد داغدار جز در موارد خاص نیازی به مصرف داروهای ضد افسردگی ندارد چون این گونه داروها فرد را کرخت کرده و مانع آن می شوند که با احساسات و افکار خود روبهرو شود.
2- اگر فرد برای مدتی طولانی با علائم مخربی مواجه باشد ممکن است به مراحل خطرناکی از افسردگی برسد. خودکشی، احساس گناه یا بی ارزش بودن، کندی کلام و حرکات جسمی، اختلال عملکرد در خانه، یا محل کار و بیتوجهی به نظافت شخصی، بی علاقگی نسبت به فعالیتهایی که قبلا برای او لذتبخش بوده، کاهش یا افزایش وزن به طور چشمگیر و تغییر الگوی خواب، روی آوردن به مواد مخدر و الکل، درد یا احساس گرفتگی در سینه، توهم هایی مثل دیدن یا شنیدن صدای متوفی نشانه های خطرناکی هستند که در صورت مشاهده آنها در فرد باید از روانشناس کمک گرفت.
3- احساسات و عواطف خود را به هر طریقی که می توانید ابراز و با دیگران صحبت کنید. اصلا احساسات خود را بنویسید و اگر مطلبی بوده که زمانی میخواستید به فرد از دست رفته بگویید و هیچگاه فرصت آن را پیدا نکرده اید به روی کاغذ بیاورید. به یاد او کاری انجام دهید؛ خیرات بدهید، دعا بخوانید، به نیازمندان کمک کنید،. اگر هم با او علایق مشترکی داشته اید آن کارها را پیگیری کنید.خواب و استراحت کافی، تغذیه مناسب و ورزش روزانه را جدی بگیرید. یادتان باشد که بهبود آثار عاطفی به زمان نیاز دارد.
4- گاهی برای تسلیبخش بودن به صحبت های پیچیده و راهنمایی و توصیه نیازی نیست! مهمترین کاری که برای کمک به فرد داغدیده می توانید انجام دهید ماندن در کنار او و همدردی است. حمایت شما در این دوران اهمیت زیادی دارد. قرار نیست راه حلی برای مشکلات ارائه دهید یا به سوال هایش پاسخ دهید، فقط باید گوش شنوایی باشید، بدون آن که بخواهید حضور خود را تحمیل کنید. بهتر است تا 6 ماه این همراهی و همدردی ادامه داشته باشد. فرد داغدار باید احساس کند که نگرانش هستید.بنابراین در کنارش بنشینید، او را در آغوش بگیرید و اگر لازم شد گریه کنید.
5- گاهی افرادی با توهم ها و باورهایی اشتباه می خواهند به اصطلاح کمکی کنند، اما فرد را بیشتر به سمت توهم میبرند. این افراد حتی گاهی اوقات با برپایی مراسم و ادعیه خوانی ادعا می کنند که قرار ملاقاتی را برای فرد داغدار با متوفی در عالم خواب هماهنگ می کنند. مراحل دردناک تری هم وجود دارد؛ گاهی افراد سودجو در ازای دریافت مبالغی، ادعا می کنند که شرایط ملاقات واقعی و حتی بازگشت فرد به دنیا را فراهم می آورند. کسی که وارد این بازی خطرناک شود دوران سختی را سپری خواهد کرد. پس به هیچ عنوان اجازه ندهید شما یا عزیزانتان را وارد این بازی کنند.
شعر درباره مرگ بیشترین دلمشغولی شاعران در همه دورانها بوده است. افرادی همچون مولانا مرگ را ستوده و به گرمی از آن استقبال کردهاند: چون زین قفس برستی در گلشن است مسکن / چون این صدف شکستی چون گوهر است مردن.
شعرای دیگری هم مانند خیام با خوشباشی از هراس ناشی از مرگ میکاهند: مینوش ندانی از کجا آمدهای/ خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت. و شاعرانی همچون سعدی هم اینطور به مرگ نگریستهاند: نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام / زیر خاک با غم و حسرت نهان شود.
به هر حال طرف هر نوع دیدگاهی باشیم باید بپذیریم که فقط صد سال دیگر، هیچکدام از ما هفت میلیارد نفر از ساکنان فعلی این کره خاکی زنده نخواهیم بود. به قول روانشناسان باید قدر عزیزان و داشته هایمان را بیشتر بدانیم و زندگی در لحظه را بهتر تمرین کنیم تا کمتر گرفتار حسرت گذشته و ترس از آینده شویم.
همیشه از موسیقی برای کمک به انسانها در مقابله با شرایط دشوار و ارتباط بهتر با یکدیگر استفاده شده است. موسیقی تاثیر قوی بر احساسات دارد و در حال حاضر از موسیقی درمانی در بسیاری از برنامه های توانبخشی در سراسر جهان استفاده می شود . موسیقی درمانی که نام دیگر آن Music Therap است به طیف وسیعی از بیماران روحی و افرادی که دچار معلولیت هستند وعده بهبود عملکرد سیستم عصبی و کنترل عملکرد های عاطفی را می دهد. از موسیقی درمانی برای درمان بیماری هایی مانند اسکیزوفرنی تا بیماران دارای پارکینسون هم استفاده می شود . نتایج مثبت موسیقی درمانی در کاهش علائمی مانند اضطراب، دلشوره، افسردگی و افزایش خلاقیت در افراد مشخص شده است. همچنین در بسیاری از مراکز مراقبتی بیماران روانی برای بهبود ارتباط بیماران و مراقبین آنها از موسیقی درمانی استفاده می شود .از موسیقی درمانی در مجموعههایی مانند بیمارستانها، مدارس، دانشگاه ها، مراکز ترک اعتیاد و توانبخشی هم در حال استفاده است.
هزینه مردن توی این روزها از هزینه عروسی توی آن روزها خیلی بیشتر شده است. از برگزاری مراسم بهاصطلاح آبرومند تا خرید قبر یکی دو طبقه در امامزاده یا جایی دور افتاده، آنقدر پول میخواهد که کم کم باید مثل پس انداز مسکن، به فکر پس انداز مردن هم باشیم. اما حالا وسط این همه درد و سوگ و بیپولی، یک چیزهایی اصلا معلوم نیست کی و چطور وارد فرهنگ ما شده است! اگر سر مزار شوکزده باشی و گریه نکنی، به بیاحساسی محکومت میکنند. اگر زیاد گریه کنی یک نفر پیدا میشود که بگوید گریه کن عذاب وجدانت کم میشود! اگر مراسم با شکوه و پر زرق و برق بگیری، میگویند این همه هزینه برای چه؟! حالا کافیاست بخواهی مراسم ساده برگزار و پولش را خرج خیریه کنی، پچ پچ میکنند که دلت نیامد هزینه کنی! خلاصه که بعضی از ما قرار است اینطوری تسلیبخش باشیم؛ گاهی اینقدر بازماندگان را عصبانی و درگیر حواشی میکنیم که داغ مرگ عزیز هم به حاشیه میرود!
همین حوالی، در محله خواجه نظام تهران مرد 60سالهای زندگی میکند که مرگ، همسر، پدر و بسیاری از دوستانش را از او گرفته ولی گوشهنشین نشده و خیرش حسابی به اموات و بازماندگان دیگران میرسد. امکان ندارد، فردی در خواجه نظام از دنیا برود و او بالای سرش حاضر نشود تا به خانوادهاش کمک کند. اگر هم متوفی کسی را نداشته باشد، با کمک خیرانی که میشناسد از خرید کفن و دفن و قبر تا خاکسپاری و پذیرایی را انجام میدهد. دوران جبهه و جنگ هم کارش شناسایی و انتقال شهدا بوده است. امروز درجهای روی شانه ندارد، خانهای مجلل هم ندارد! داشتن دفترچه بیمه برایش آرزو شده و در محله خواجه نظام مستأجر است اما دغدغه داغدیدهها را دارد: «وقتی خانوادهای عزیزی را از دست میدهد آنقدر غمگین و آشفته میشوند که شاید ندانند باید چه کاری انجام دهند. بهنظرم خانوادههای داغدیده در این شرایط بیش از مواقع دیگر به کمک نیاز دارند و برای همین تمرکزم را روی این موضوع گذاشتهام و با اینکار احساس مفید بودن و آرامش بیشتری دارم.»