• دو شنبه 26 آذر 1403
  • الإثْنَيْن 14 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 16
جمعه 10 شهریور 1402
کد مطلب : 201846
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/k5jOK
+
-

زوال دینداری ایرانیان

نمایشنامه‌ای خودستیز

مهدی افراز-کارشناس و فعال فرهنگی

گم‌شدن یک سگ آپارتمانی و استرس غیرقابل وصف اعضای یک فامیل برای پیدا کردن آن، حکایتی بود که چند شب پیش توفیق شد به همراه خانواده در محوطه یک بوستان شاهد جزئیاتش باشیم. در ابتدا، عمق دل نگرانی‌ها و ابراز عواطف، موجبات تعجب بود، اما گفت‌وگوها از جایی قابلیت هضم نداشت که مادر خانواده به بقیه تشر زد که به جای بحث‌های خاله‌زنکی گوشه‌ای بنشینند و ذکر أَمَّنْ یجیب بگیرند! بعد از چند دقیقه هم یکی از دختران جمع با تأکید بر مجرب بودن توسل به ابراهیم هادی از همگی خواست به نیت مراجعت حیوانشان برای روح آن شهید ختم صلوات کنند و کردند.
این نمونه در کنار رخدادهای بی‌شمار دیگر، روایت زنده‌ای از تغییر صورت‌بندی در سبک دینداری ایرانیان است. این آرایش متفاوت از تجلی ارزش‌ها و نمودهای دینی توانسته است با نوعی واسازی، فی‌المثل دلبستگی به سگ خانگی را به‌صورت توأمان با ایمان به غیب، مداومت بر سنت‌های برآوردن حاجات و دل‌آگاهی به‌وجود شهید، درون خود تجمیع کند.

حیات دینی جامعه ایران
در این شرایط نه‌چندان نوپدید، بخشی از جریان توسعه‌گرا در ایران فرصت را مغتنم شمرده و با استقرار بر لبه این دوگانگی، تمام اهتمام خود را به‌کار گرفته است تا اثبات کند جامعه ایران بی‌دین شده و در این بین از هر فرصت و پدیده‌ای برای خلق خرده‌روایت‌هایی استفاده می‌کند تا کلان روایت «زوال دینداری ایرانیان» را برساخت کند. در ادامه این متن تلاش شده توضیح دهم که چرا این برداشت از حیات دینی جامعه ایران به‌شدت ظاهرگرایانه، بی‌زمان، بی‌مکان ولی از همه مهم‌تر «خودستیز» است.

فرهنگ اجاره‌ای
هویت فرهنگی ملت ایران واجد دوگانه ذات-پیرامون است، ذات جوهری است که در طول تاریخ به مثابه یک روح در شخصیت فرهنگی ایرانیان ساری و جاری بوده است. این ذات در سیر مواجهه با دنیای بیرون خود، همواره مجموعه‌ای از امور متنوع را به منزله عوارض پیرامونی پذیرا بوده است. این لایه‌های پیرامونی، خرده‌فرهنگ‌هایی هستند که هرچند در مقاطعی بروز و ظهور خیره‌کننده و پرحجمی دارند و به‌صورت وسیعی در لایه رفتاری و سبک زیستی ظاهر می‌شوند، اما به جهت عدم‌سنخیت و همگونی با سازه‌های هویتی هیچ‌گاه توان نمی‌یابند که در ذات هویت ایرانی رسوخ کنند، لذا چند صباحی در نقش فرهنگ اجاره‌ای نمایان شده، بعد از یک فراز و فرود جذاب فروکش کرده و نهایتاً از ساحت زیست اجتماعی ایرانیان کوچ می‌کنند.

هویت فرهنگی انسان ایرانی
معناگرایی، دلدادگی به غیب، مکاشفه با انسان کامل، عدالت‌خواهی، استقلال‌طلبی، تعاون، فتوت، اعتدال و... تعدادی از مؤلفه‌های ذاتی در هویت فرهنگی انسان ایرانی است که از 100سال گذشته در حال هماوردی با الگوهای زیستی و عادت‌واره‌های برآمده از فرهنگ مدرن است. جامعه ایرانی برخلاف قاطبه ملل دیگر به جهت تقویم و تحکیم ذات هویتی خویش موفق شده است در اثر مراوده با فرهنگ زیستی مدرن ضمن پذیرش برخی جلوه‌های ظاهری در لایه‌های موقت و پیرامونی خود، در بلندمدت عمده شیوه‌های هنجاری مدرن را در هاضمه نظام ارزشی خود مضمحل کرده و نورانیت باطنی خود را بر کالبد آن مسخر کند.

تناقض سبک زیستی مدرن
اما جریان توسعه‌گرا به همراه نوعی مقاومت در برابر این فهم، تلاش می‌کند با تصویرسازی و بازنمایی نمودهایی از این خرده‌فرهنگ‌های پیرامونی در جامعه و نادیده انگاشتن ذات هویت فرهنگی، غلبه سبک زیستی مدرن و زوال سنت‌ها و باورهای دینی را نتیجه بگیرد، غافل از اینکه این پروژه در شاکله خود شدیدا متناقض و خودستیز است. چرا؟ علت مستقیماً به انگیزه‌شناسی تعقیب‌کنندگان این پروژه و شهودشان از جامعه ایران بازمی‌گردد.

تکامل دینی
انگیزه بنیادین جریان توسعه‌گرا در تمام لایه‌های دانشی، سیاسی و امنیتی چیست؟ اگر فشار روانشناختی این جریان بر القای پسرفت ایران و قرار گرفتن کشور در لبه پرتگاه تاریخی است، چرا برای پیگیری این پروژه تمام تمرکز خود را بر خلق روایت و تصویر از افول دینداری جامعه قرار داده‌اند؟ مگر در نظام ارزشگذاری ایرانی، دینداری چه ملاک و اهمیتی دارد؟ چرا توسعه‌چیان اهتمام خود را وقف روایت عقب‌ماندگی‌ها در سایر ساحت‌های نرم و سخت جامعه همچون تکنیک‌ها و صنایع و بازارها نمی‌کنند؟ چه برداشتی از عقلانیت پیشرفت نزد ایرانیان دارند که برای القای عقب‌ماندگی کشور بر مولفه دینداری متمرکز شده‌اند؟... آنها براساس شهود اجتماعی خود خوب دریافته‌اند که انسان ایرانی برخلاف انسان غربی تلقی‌اش از پیشرفت و تکامل شدیداً دینی است و ملاک اصلی پیشرفت برای آن رشد دینداری و معنویت اجتماعی است. برخلاف منطق اروپایی که اصلی‌ترین شاخص ترقی خود را رشد ابزار تلقی کرده و اساسا دین اجتماعی را مانع توسعه می‌داند، انسان ایرانی ملهم از الهیات توحیدی، تکامل معنوی انسان را مهم‌ترین علامت پیشرفت می‌داند، لذا تنها و تنها در جامعه‌ای که فهم عمیقاً دینی از هستی، انسان، جامعه، تاریخ، تکامل، ترقی و پیشرفت وجود داشته باشد اهم ملاک ارزشیابی تحولاتش، روند و وضعیت دینداری اوست.

کمال دینداری جامعه ایرانی
اگر بنابر روایت این دوستان، انسان ایرانی در روند بی‌دینی یا کلاژ شدن دینداری قرار گرفته، نخستین رخداد باید تغییر تلقی او از انسان، جامعه، توسعه، پیشرفت و تعالی آن باشد و اساسا همچون انسان و جامعه غربی، احوال دین و باطن و ظاهر دینداری هیچ ملاک ارزش‌گذارانه‌ای برای زوال یا کمال جامعه محسوب نشود و در این‌چنین جامعه‌ای رواست که همه تلاش‌ها برای ساخت کلان‌روایت پسرفت یا فروپاشی حول بررسی وضعیت تحول ابزار یا سرمایه متمرکز ‌شود. لذا این انتخاب راهبردی توسط جریان توسعه-غربگرا و اصل پیگیری مجدانه پروژه بررسی تحولات دینداری در ایران توسط آنها خود مهم‌ترین اعتراف بر کمال دینداری جامعه ایران و تأییدی بر نظام ارزش‌گذارانه دیندارانه جامعه و نگاه مترقی، متعالی و الهیاتی ایرانیان به شاخص‌های پیشرفت و تحول است که این عقلانیت لزوماً برای جامعه‌ای قابل تحقق است که در زیست عمیقاً دینی غوطه‌ور باشد. این تناقض راهبردی در شرایطی روشن‌تر می‌شود که بدانیم کانونی‌ترین گزاره در هویت تمدن غربی، تفکیک مقوله دین از پیشرفت و تبیین دین به‌عنوان اصلی‌ترین مانع توسعه غربی است.
با این توضیح و از این رهگذر می‌توان گفت که پروژه یا به بیان دقیق‌تر «نمایشنامه زوال دینداری ایرانیان» نه‌تنها سراب‌اندیشانه است بلکه شدیداً متناقض و خودستیز است و تشدید این تکاپوها در ایامی همچون دهه محرم و ایام زیارت اربعین، اذعان قوی‌تر و گویاتری به ژرفای عقلانیت دینداری ایرانیان.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید