90درصد خطا کردهایم
سیدمهدی سیدی؛ مدیر پژوهش همشهری
معروف است که جهان به 2 قسمت پیش و پس از 2004 تقسیم شده و این درست چند سال بعد از 11سپتامبر2001 است که برجهای دوقلوی آمریکا منهدم شده است. اما مگر در این نقطه زمانی چه اتفاقی رخ داده؟ اینجا نقطه تولد فیسبوک است؛ همان نهاد ماشینی و مجازی که تغییر شگرفی در زندگی بشر ایجاد کرده است؛ اما بهنظر میرسد 2010رویداد مهمتری بشر را به دگرگونی واداشته و آن تولد «اینستاگرام» است؛ شبکه اجتماعیای که امروز در اختیار شرکت متا (مالک فیسبوک) است و با پرجمعیتترین کشورهای دنیا هماوردی میکند. واقعیت آن است که اینستاگرام با یکمیلیارد و 400میلیون کاربر، در کنار فیسبوک، یوتیوب، واتساپ و تیکتاک، به بازاری جهانی تبدیل شده که با استقرار الگوریتمهای مختلف، میتواند بفهمد هر مصرفکننده چه چیزی دوست دارد، با چهکسی ارتباط دارد و راههای نفوذ فکری و عقیدتیاش کدام است؛ پس با حرفهایگری کالای ویژهای را به او میفروشد.
شبکههای اجتماعی چه میفروشند
شبکههای اجتماعی چیزی را میخرند و چیزی را میفروشند. آنها از مخاطب «توجه» میخرند و به او «الگو» میفروشند. پلتفرمها مثل جمعهبازاری شدهاند که جنسهای درهم را به ریش رهگذران خسته از بازارهای رسمی میبندند و با بساطگستری، الگوها و شیوههای مهیج، زندگی شهروندان را تحت تسلط برنامههای تربیتی خود قرار میدهند.
البته نمیتوان نقش سازنده ظرفیتهای مجازی را در رونق اقتصادی نادیده انگاشت اما حقیقتا این شبکههای اجتماعی به نحو مخاطرهآمیزی زندگی بشر را با ارائه الگوهای جدید، دگرگون ساختهاند. شاید اثر سحرآلود این شبکهها آن است که بشر را سطحی کرده، عقل و روح را در او ضعیف کرده و با تقویت بدنگرایی، احساسات ویترینی آدمها را برجسته ساخته است. بهعنوان نمونه در پژوهشها آمده است هرچه مصرف رسانهای بالاتر باشد رضایت از بدن کاهش مییابد (سوامی - 2008) یا در پژوهش دیگری عنوان شده استفاده از شبکههای اجتماعی باعث بیاشتهایی و اختلال غذایی، گرایش به تناسب اندام، آسیب به هویت جنسی و پیگیری بیماروار محتوای نادرست میشود (لیندرا - 2015). یادر نمونه مطالعه شده در شهر تهران، نتایج نشان میدهد زنانی که صفحات سلبریتیها را دنبال میکنند میزان رضایتشان از ظاهر و بدن خود پایینتر است (فصلنامه مطالعات رسانههای نوین - زمستان 1398).
این ماجرای باطنی شبکههای مجازی و دونیمه کردن تاریخ بشر توسط این فناوریهاست. پس میارزد نخبگان، فارغ از مجادلات سیاسی درباره فیلترینگ به این موضوع بیندیشند و برای اصلاح روندهای اثرگذار در سبک زندگی ایرانی، تدابیری طرح کنند.
الگوهای خوبی که بد معرفی میشوند
نکته مهم در شرایط موجود جامعه و در نبرد فراگیر شناختی، مسئله الگوهاست؛ الگوهایی که بهصورت روزمره توسط جامعه بهویژه جوانان مورد مصرف و تقلید است و سبک نوینی از زندگی را فراهم میآورد. مرکز پژوهش مؤسسه همشهری در تازهترین نظرسنجی تلفنی خود (با حجم نمونه 700نفری از شهروندان تهرانی) نتایج نگرانکنندهای را آشکار کرده است. 90درصد مردم معتقدند جوانان ما در حال حاضر الگوهای خود را بهجای شبکههای داخلی، بیشتر از رسانههای خارجی میگیرند. در همین رابطه بیش از نیمی از شهروندان (66درصد) میگویند اصلیترین ضعف رسانههای داخلی در معرفی الگوی مناسب یا به این برمیگردد که رسانههای ما در این زمینه دانش و مهارت کافی ندارند و یا اینکه به تغییرات ذائقه مخاطب توجه کافی ندارند.
مردم در سهمدهی به رسانههایی که نقش الگوسازی دارند ضعیفترین نهادها را صدا و سیما، مطبوعات و خبرگزاریها دانستهاند و پس از آن رتبه ضعیفترینها را به کتابهای درسی و مدرسه دادهاند.
از مجموع این پیمایش علمی و نیز نظایر آن، بهدست میآید که مردم معتقدند دستگاههای فرهنگی ما در معرفی الگوهای خوب، ضعیف یا نهایتا متوسط عمل کردهاند؛ به این تعبیر که اساسا الگوهای خوب، به نحو خوبی به جامعه معرفی نشده است، برای همین رسانههای خارجی از این خلأ و نیاز استفاده کرده و سفره جوانان ما را از الگوهای غیربومی پر کردهاند.