معماری تفکر مخاطبان به سبک رسانههای لیبرال
رسانههای لیبرال سالهاست که دیگر اطلاعرسانی نمیکنند، بلکه نحوه تفکر را تجویز و از ابزارهای قهری فکری استفاده میکنند تا تفکرات دیگران را آنطور که میخواهند، شکل دهند
رضا عمویی-روزنامهنگار
سالهاست که بیاعتمادی عمومی به اخبار رسانهها و شبکههای تلویزیونی مورد بحث واقع میشود. درواقع در جهان امروز ما به نقطهای رسیدهایم که به همه اخبار، اطلاعات و تفسیرهایی که در رسانهها منتشر میشود، مشکوک هستیم؛ گویی اگر قرن بیستم، قرن انفجار اطلاعات بود، قرن بیستویکم قرن بیاعتمادی به حجم گسترده اطلاعات است. اگرچه برخی کارشناسان، رسانهها را بهعنوان رکن یا قوه چهارم حاکمیت در کنار دولت، مجلس و سیستم قضایی قرار میدهند، اما این مسئله جای سؤال دارد که آیا رسانهها نیز مانند 3قوه حاکمیتی قادر به اعمال قانون هستند؟ مسلم است که پاسخ به این سؤال منفی است، اما رسانهها بدون اعمال حاکمیت قادر به جهتدهی افکارعمومی جامعه هستند و مهندسی افکار عمومی بخشی از کارکرد بیواسطه رسانههای مختلف دیداری، نوشتاری و حتی شنیداری است.
تامس فریکز، کارشناس علوم سیاسی و مشاور پژوهشی مرکز حقوق اساسی مجارستان در یادداشتی با انتقاد از رویکرد غالب در رسانههای غربی معتقد است که رسانههای لیبرال به یک نهاد اجرایی سیاسی تبدیل شدهاند. آنها بیرحمانه افراد، سیاستمداران، دولتها، سازمانهای مدنی و کشورهای مخالف خود را مورد حمله قرار میدهند و حتی مانع کار آنها میشوند. به اعتقاد این کارشناس مجارستانی، رسانههای لیبرال امروزه نقش نوعی پلیس ایدئولوژیک را برعهده دارند و کسانی را که مطابق با خواست جریان اصلی سیاست لیبرال عمل نمیکنند، سرکوب میکنند. این رسانهها کسانی را که مطابق با خواست جریان اصلی سیاسی و جهانبینی لیبرال عمل نمیکنند، تحت فشار قرار میدهند، آنها را محکوم یا تحقیر و مسخره میکنند و در مواردی تلاش میکنند تا مخالفان خود را از میان بردارند. این چهره مخالف در رسانهها میتواند یک فرد باشد یا یک دولت؛ با این حال فرقی ندارد که مخالف کیست.
هرکسی مخالف جریان اصلی لیبرال باشد، او را در سیاهچال انزوای شخصیتی زندانی میکنند. به اعتقاد فریکز، رسانههای لیبرال سالهاست که دیگر اطلاعرسانی نمیکنند، بلکه نحوه تفکر را تجویز و از ابزارهای قهری فکری استفاده میکنند تا تفکرات دیگران را آنطور که میخواهند، شکل دهند.
دگرگونی رسانهها در نظام تک قطبی
افزایش بیاعتمادی به رسانههای غربی در گزارشهای متعددی مورد اذعان قرار گرفته است. وبسایت «فورچون» در گزارشی که در فوریه 2023یعنی حدود 6ماه پیش منتشر کرد، با استناد بهنظرسنجیها اعلام کرد که نیمی از آمریکاییها معتقدند سازمانهای خبری بزرگ و رسانههای جریان اصلی قصد دارند از طریق گزارشهای خود، مردم را گمراه کنند، اطلاعات نادرست ارائه دهند یا دیدگاه خاصی را به مخاطبان القا کنند. سارا فیورونی، مشاور مؤسسه نظرسنجی گالوپ معتقد است که نتایج بیاعتمادی در آمریکا به رسانهها بسیار قابل توجه است و تقریبا این میزان بیاعتمادی کمسابقه به شمار میرود. فیورونی همچنین معتقد است که تا پیش از دهه 1990، اعتماد زیادی به رسانههای بزرگی مانند بیبیسی، سیانان و دیگر بنگاههای خبری مشابه وجود داشت. این اعتماد عمومی اما طی یک دهه گذشته بهشدت افول کرده است. براساس این گزارش، یکی از دلایل اعتماد به رسانههای جریان اصلی غرب تا قبل از 1990، واقعیتهای موجود در دوران جنگ سرد در آن دوران بود. در آن زمان، غرب باید در برابر اتحاد جماهیر شوروی خود را بهعنوان جامعه باز و آزاد ثابت میکرد. غرب در رقابت با کمونیسم در آن زمان ناگزیر بود تا نشان دهد که نهتنها از نظر اقتصادی، بلکه از نظر سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی هم برتری بسیاری در مقایسه با سیستم کمونیستی دارد؛ به همین دلیل نیز در دوران جنگ سرد، غولهای رسانهای بزرگ غربی اطلاعات عینی و واقعی را در اختیار مطبوعات قرار میدادند و وسواس زیادی برای معتبر بودن گزارشها وجود داشت. این اطلاعات و گزارشها در آن زمان اگرچه عمدتاً در انتقاد از سیستم کمونیستی بود، اما اعتبار آنها برای رسانههای غربی لیبرال بسیار مهم بود و آنها تلاش داشتند تا اطلاعات بیاعتبار را منتشر نکنند.
با این حال آنچه باعث شد رسانههای لیبرال در 2دهه گذشته توجه کمتری به صحت و اعتبار خبرها و گزارشهای خود داشته باشند، سقوط نظام دوقطبی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکلگیری نظام سیاسی تکقطبی لیبرال بود. پس از سقوط نظام کمونیستی، محافل لیبرال دیگر اصرار و نگرانی از عینیت و اعتبار خبرها و اطلاعرسانی بیطرفانه و مستقل خود نداشتند. رسانههای لیبرال پس از فروپاشی نظام دوقطبی بهدنبال ارائه نظم جهانی جدید تکقطبی بودند و برای دستیابی به این هدف از یک توسعه جهانی تکخطی و یکنواخت با ارزشهای فرهنگی و اقتصادی همسان دفاع کردند. در این شرایط بخشی از واقعیتها برای مردم پنهان شد و بینش جدید جهانی شکل گرفت که در آن هرگونه نظر منفی و مخالفت با لیبرالیسم بهشدت سرکوب میشد. همین سرکوب یکطرفه طی 2دهه گذشته باعث شده تا شهروندان با دیده شک و تردید و بدگمانی به رسانههای جریان اصلی لیبرال نگاه کنند. درواقع در دوران نظام تکقطبی انحصاری شدن دیدگاههای لیبرال باعث تکمحوری شدن رسانهها طی این سالها شد.
جنسیتزدگی رسانهای و تشدید بیاعتمادی
در میان عوامل مختلفی که بیاعتمادی را در رسانههای لیبرال دامن زده است، جنسیتزدگی رسانهای یکی از این عوامل به شمار میرود. گزارش «جنسیت و رسانه» در مجله استرالیایی تحقیقات محیطی و بهداشت عمومی تأکید دارد که رسانههای اصلی لیبرال آنچنان بر یکسانانگاری هویتهای جنسی شهروندان براساس ارزشهای فرهنگی غرب تأکید دارند که مخالفان این دیدگاه را ضدحقوق بشر و ناقض عدالت اجتماعی معرفی میکنند و این اتهامزنی بیش از آنکه نشأتگرفته از اتهامات عینی و واقعی باشد، بیشتر یک فضاسازی رسانهای است. درواقع برخلاف گزارش رسانههای جریان اصلی، صرف اعتقاد به تفاوتهای جنسیتی در چارچوب رفتار ضدحقوق بشری تعریف نمیشود و رفتار ضدحقوق بشری دارای شاخصهها و نمودهای متفاوت دیگری است. اصطلاح «همجنسگرا ستیزی» یا «همجنسهراسی» اصطلاحی است که بهطور عمده از سوی رسانههای جریان اصلی لیبرال به مخالفان همسانگرایی جنسی اطلاق میشود. درواقع رسانههای لیبرال توجهی به زمینههای متفاوت فرهنگی در شکلگیری نگاهها نسبت به هویتهای جنسی ندارند و هرگونه مخالفت با یکساننگاری جنسیتی را مورد سرزنش و سرکوب قرار میدهند. براساس گزارش «جنسیت و رسانه»، یکسانانگاری در رسانهها بیاعتمادی خانوادهها را تشدید کرده و همه خانوادهها حاضر به پذیرش خبرها و گزارشها درباره یکسانانگاری جنسیتی نیستند. مقالهای از «آلانا پاپاژورگیو» از دانشگاه استرالیای غربی که در دسامبر 2022 یعنی حدود 8ماه پیش منتشرشده، تأکید دارد که ادراک بزرگسالان از رسانههای جریان اصلی مبتنی بر آن است که نوع ارائه محتویات و گزارشهای حوزه جنسیتی بر سلامت روان دختران نوجوان تأثیرگذار خواهد بود و خانوادهها با بدبینی، خبرها و گزارشهای مرتبط با فعالان حوزه حقوق جنسیتی را دنبال میکنند. براساس این مقاله، بدبینی به محتوای خبرهای حوزه جنسیتی رسانهها قابل تسری به حوزههای خبری دیگر نیز خواهد بود. همچنین یک وبسایت استرالیایی با عنوان «shequal» در گزارشی درباره جنسیتزدگی رسانههای لیبرال تأکید دارد شیوهای که در آن با تبلیغات، زنان و دختران را در رسانهها به تصویر میکشند، در طول زمان بیشتر و بیشتر جنسیتی شده است. این تبلیغات بهطور عمده زنان را با پوشیدن لباسهای خاص تحت سلطه چند مرد نشان میدهد و تلاش دارد تا میل خرید و توجه مردان را برانگیزد؛ این در حالی است که براساس تحقیقات، 70درصد از تمام تصمیمات خرید برندها و کالاهای لوکس توسط زنان گرفته میشود و مطالعات نشان میدهد که زنان از تبلیغاتی که شخصیت زن را جنسیتی و در حد تبلیغ کالای لوکس نشان میدهد، خوششان نمیآید. درواقع تبلیغات رسانهها با استفاده از زنان باعث بیاعتمادی و نگرش منفی بیشتر زنان به رسانهها شده است.
جهتدهی سیاسی رسانهای
رسانهها در شکلدهی به گرایشهای سیاسی شهروندان نیز نقش قابلتوجهی دارند. در سال 2017، زبیگنیو برژینسکی، مشاور ارشد سابق امنیت ملی در یک برنامه از ادعاهای نادرست منتشر شده توسط دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا و بازتاب جهتدار آن در رسانههای همسو با ترامپ بهشدت انتقاد کرد و گفت برخی رسانهها تلاش دارند تا حقایق را منحرف و آنچه خود میخواهند به مردم القا کنند. او با لحنی بهشدت تند و منتقد به نقلقولی از ریچارد سابانت، رئیس سابق شبکه خبری سیبیاس اشاره کرد که در آن سابانت گفته بود: «وظیفه ما این نیست که به مردم آنچه میخواهند بدهیم، بلکه به آنها آنچه را که فکر میکنیم مهم است، خواهیم گفت.» وب سایت «انپیآر» متعلق به رادیو ملی آمریکا در گزارشی به این مسئله اشاره کرده که حداقل در 30کشور در مناطق مختلف جهان، دولت کارکنانی را استخدام کرده یا به پیمانکاران پول میدهد تا موضوعات سیاسی آنلاین را دستکاری و محتوای مورد نظر بخشهای دولتی را برای جهتدهی افکار عمومی تولید کنند. این گزارش میگوید که انریکه پنیا نیتو، رئیسجمهور وقت مکزیک در سال 2017 از حدود 75هزار حساب کاربری جعلی برای بدنام کردن مخالفان سیاسی خود در توییتر استفاده کرده است. از سوی دیگر، گزارشهای متعددی درباره نقش رسانههای خارجی در انتخابات 2016 آمریکا وجود دارد و دمکراتها همواره رسانههای روسی را به جهتدهی افکارعمومی به نفع نامزدی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 متهم میکنند. تامس فریکز، استاد دانشگاه در مجارستان معتقد است که صاحبان بزرگترین و تعیینکنندهترین امپراتوریهای رسانهای و مطبوعاتی در دست گروههای مالی جهانی هستند و آنها محتوا، جهتدهی بهنظرات و جهانبینی را کنترل میکنند. در این سیستم، مالکیت رسانهای بهشدت انحصاری است و کل ساختار رسانهای آمریکا در دست 6مالک بزرگ مالی است و آنها به وضوح نمایندگان دیدگاههای جهانی- لیبرال هستند. در اروپای غربی نیز امپراتوریهای رسانهای بزرگ مانند «بنیاد برتلزمن» در آلمان یا «اکسل اشپرینگر اس.ای» و «رینگر» که اخیراً ادغام شدهاند، بهعنوان نمایندگان جهانگرایی لیبرال، جهتدهی کل و ساختار رسانهای اروپا را در کنترل خود دارند و سایر رسانهها براساس تولید محتوای اولیه این رسانهها فعالیت میکنند. چارلی چستر، مدیر فنی سیانان در آوریل 2021 در گفتوگویی که بهصورت تصادفی ضبط شده و به بیرون درز کرده، گفته بود که هدف آنها از گزارشهای رسانهای دوران انتخابات، بیاعتبار کردن ترامپ و ترویج پیروزی بایدن در میان افکار عمومی آمریکاییها بوده است. او گفته بود که این گزارشها یک تبلیغات محض نبود، بلکه یک سیاست محض بود. آندری نوسکو، مدیر سابق بنیاد سوروس نیز در مقطعی در جمع دوستان نزدیک خود گفته بود که یک کمپین مغرضانه علیه مجارستان و لهستان در رسانههای نزدیک به اروپای غربی وجود دارد و روزنامهنگاران ناخودآگاه تحتتأثیر این گزارشهای تحریف شده قرار میگیرند. ماتیاس کالمان، فعال رسانهای در لهستان نیز معتقد است عفو بینالملل که متعلق به شبکه سوروس است، ازجمله سازمانهای غیردولتی است که از طریق رسانههای وابسته بهخود تلاش دارد تا بهشدت بر روزنامهنگاران تأثیر گذارد و آنها را کنترل کند. دالیبور روهاچ، از کارکنان مؤسسه امریکن اینترپرایز نیز در انتقاد از رسانههای جریان اصلی در اروپای غربی معتقد است که بروکسل، در دست مطبوعات و سازمانهای غیردولتی است که استانداردهای دوگانهای را در مقابله با کشورهای اروپای شرقی دنبال میکنند. درواقع آنگونه که تامس فریکز میگوید، رسانههای جهانی به یک پلیس ایدئولوژیک تبدیل شدهاند که سانسور جهانی را دنبال میکنند.