و من شیعه شدم
گفتوگو با بانوی کلیمی که مسلمان شد و هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم ع را تأسیس کرد
بهنام سلطانی
محله نصرت و محدوده اطراف کوچه باغنو در روزگار قدیم، محل زندگی کلیمیها بود. شاید در آن سالها کسی تصور نمیکرد که در دل همین محله، هیئتی تأسیس شود و دست بر قضا یک بانوی تازهمسلمانشده مجلس عزاداری امامحسین(ع) را در کوچه معروف باغ نو برپا کند. بانو مریم دردشتی بانی هیئتی شد که نزدیک به نیمقرن در محله نصرت میزبان اهالی است. روایتهای خانم دردشتی از مسلمانشدنش، تأسیس هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم(ع) و برپایی جلسات قرآن و روضه در خانه قدیمیاش خواندنی است.
تماشای نماز
مریم دردشتی یکی از معدود بازماندههای نسل قدیمی ساکنان محله نصرت در حوالی خیابان کارگر شمالی است؛ همان محلهای که بعد از ساخت مسجد امیرالمؤمنین(ع) به کلی دگرگون شد و قصه زندگی بانو دردشتی از همان موقع بر سر زبانها افتاد؛ وقتی دختر بچه 16ساله کلیمی بود و به واسطه کنجکاویهایش از مراسم و مناسک مسلمانان زندگی پرتلاطمی را شروع کرد: «در دوران شاه اجازه نمیدادند دانشآموزان کلیمی سر کلاس قرآن بنشینند. در آن سالها ملتمسانه از معلمان دینی میخواستم که مرا از کلاس بیرون نکنند چون دوست داشتم به صوت قرآن گوش بدهم. عدهای از آنها قبول میکردند اما بعضی معلمان نمیپذیرفتند. در همان سالها یک همسایه مؤمن داشتیم که نمازخواندنش شاید ساعتها طول میکشید. یکی از دغدغههای من این بود که پشت پنجره بایستم و نمازخواندن همسایه را تماشا کنم. گاهی اوقات هم دور از چشم خانواده ملحفه تخت را سرم میکردم و ادای همسایه را درمیآوردم.» روزها و سالهای نوجوانی خانم دردشتی به گوشدادن سخنرانیهای حجتالاسلام کافی که از رادیو پخش میشد گذشت. از روزهگرفتن همین را میدانست که از صبح تا غروب باید گرسنه بماند: «حتی زمان سحر و افطار را نمیدانستم. غذایی که مادرم برای ناهار میگذاشت را نگه میداشتم برای وقتی که هوا تاریک میشد و به گمان خودم افطار میکردم.»
مخالفت پدر
روزهای پرتب و تاب خیابان نصرت درماه محرم بخش جدانشدنی خاطرات خانم دردشتی است. شاید اگر سیل عزاداران حسینی به رسم و سنت هر سال روانه خیابان نصرت نمیشد زندگی طور دیگری برای او رقم میخورد: «وقتی محرم میشد یکی از روسریهای مادرم را که با آن به کنیسا میرفت سرم میکردم و خودم را به دستههای سینهزنی که از خیابان نصرت و مقابل مسجد امیرالمؤمنین(ع) عبور میکردند میرساندم. همین شور وشوقی که نسبت به اسلام داشتم باعث شد تا در نهایت تصمیم بگیرم دینم را عوض کنم و مسلمان شوم.» مریم دردشتی برای مسلمانشدن به یک واسطه نیاز داشت و آقا عزیز واسطه شد تا او به آرزوی دیرینه و خواست قلبیاش برسد. میگوید ازدواج با عزیز و مسلمانشدن تولد دوباره بود: «فکر میکردم بعد از ازدواج با آقا عزیز راحتتر میتوانم به خواستهام برسم و مسلمان شوم اما پدرم که خاخام کلیمی بود مخالفت کرد و در خانوادهام که از کلیمیان مذهبی بودند اختلاف پیش آمد. از شکوههای پدرم متأثر میشدم اما از طرفی دوست داشتم بر سرعقایدم بایستم چون عشق به اسلام در درونم وجود داشت و آقا عزیز هم جوان نجیبی بود.»
تأسیس هیئت
سال 57و 6سال بعد از مسلمانشدن، مریم دردشتی دیگر آن دختر 16سالهای نبود که مخفیانه به جلسات قرآن برود و در خفا نمار بخواند. پیشنهاد تأسیس یک هیئت محلی و بالابردن پرچم امامحسین(ع) در کوچه باغ نو یک محله را دور هم جمع کرد: «یک روز به یکی از اهالی محله گفتم به جای اینکه در ایام محرم برای عزاداری به محلههای دیگر برویم میتوانیم با کمک اهالی یک هیئت محلی تأسیس کنیم. در آن سالها محله ما هیئت نداشت و عدهای از اهالی برای عزاداری به چیذر و مجیدیه میرفتند و ما هم به هیئت خیابان 13آبان میرفتیم. صحبتها که جدی شد عدهای از کاسبان و معتمدان محلی هم آمدند و در نهایت در حیاظ خانه قدیمی ما یک هیئت کوچکی به نام هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم راه انداختیم. با گذشت زمان هر سه پسرم پرچم هیئت را بالا نگه داشتند و خادمی امامحسین(ع) را کردند.» مجلس امامحسین(ع) تا 2سال قبل در حیاط کوچک خانه مریم دردشتی برپا میشد اما بعد از شیوع کرونا جای خودش را به جلسات قرآن و روضه داده است: «بعد از اوجگیری کرونا، هیئت را به برگزاری جلسات قرآن محدود کردیم و اگر همسایهها همت کنند دوباره بیرق امامحسین(ع) را در محلهمان بالا میبریم. در این جلسات هم قرآن میخوانیم، هم اینکه اهالی برای اهلبیت(ع) عزاداری میکنند.»
دغدغه سالهای پیری
عزیز همتی، همسر خانم دردشتی از 45سال قبل که هیئت قمر بنیهاشم در حیاط خانه قدیمیشان برپا شد تا امروز که به جلسات قرآن ختم شده پا به پای همسرش بوده و حالا انجام کارهای خیر در این جلسات را دغدغه سالهای پیریشان میداند: «همسرم سالها در هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم(ع) خدمت کرد و ایده راهاندازی هیئت هم از خودش بود. الان هم جلسات قرآن را برگزار میکند و پای خانمهای همسایه را هم به جلسات قرآنی باز کرده است. علاقه عجیبی به نمازخواندن، روزهگرفتن، نذر و نیاز و انفاق دارد و در جلسات قرآن برای کمک به نیازمندان بانی میشود. در کلاسهای قرآن به اتفاق بانوان خیر محله نصرت قرار میگذارند که هر بار برای یک نیازمند جهیزیه تهیه کنند و از خیران محلی برای رفع مشکلات نیازمندان کمک جمع میکند اما کسی از این موضوع خبر ندارد.»