حسینیه شیخ رجبعلی خیاط
بالای در چوبی و لاغر خانه، بر تابلویی نوشته: «حسینیه شیخ رجبعلی خیاط». اهل محله هرندی و مولوی میدانند چهموقع مراسم عزاداری در این خانه برپاست؛ مجلسی که پسر کوچک شیخ رجبعلی بانی آن است. 20سال است که این خانه به حسینیه تبدیل شده. پنجرههای چوبی، اتاقهای نعلی شکل را به حیاط وصل میکنند. راه پله باریکی راه بهسوی طبقه دوم خانه میبرد و جایی که روزگاری حیاط خانه بود، با سقف ایرانیتی به محل اصلی حسینیه تبدیل شده است.
خانه همیشه پر از مهمان بود
شیخ رجبعلی خانوادهای 9نفره داشت، اما سفره که پهن میشد، همیشه 40-30 نفر پای سفره مهمان بودند. یتیمنواز بود. برای همین هم به جز فرزندان خودش، 30-20 بچه دیگر هم در این خانه زندگی میکردند. یکی دو تا از اتاقها را هم اجاره داده بود به کسانی که از پس اجاره خانه برنمیآمدند. یکی از مستأجرها صاحب اولاد شده بود. شیخ رجبعلی از مقرری اجاره اتاقش کم کرد و گفت: « از این به بعد اجاره کمتر بپرداز و به بچهات برس.»
سیمای مرد دوستداشتنی
60سال است شیخ رجبعلی در خاک آرام گرفته است. با این حال هنوز یاد او باقی است، چه برای آنها که تنها اسمی از او شنیدهاند و چه نزدیکترین دوستان و همسایههای شیخ رجبعلی خیاط، یعنی اهالی محله مولوی و کوچه سیاهها؛ مردی که با عبا و کلاه عرقچینش پشت میز خیاطی مینشست. سادگی و صداقتش زبانزد بود و روایتهای زیادی از کرامتهای او تا امروز گفته و نوشته شده است. رجبعلی خیاط در سال 1262شمسی به دنیا آمد. پدرش را در نوجوانی از دست داد و خیلی زود مسئولیت نگهداری از مادر و تامین مخارج زندگی بر عهدهاش افتاد. فرار از گناه در جوانی بود که این مرد گشادهدست و گشادهرو را صاحب کرامت کرد. 78سالش بود که در اتاق خانه نقلیاش در محله مولوی تهران وضو گرفت و رو به قبله دراز کشید و قبل از اینکه پسرش محمود بر بالینش برسد، چشم از جهان فروبست. ۶۰ سال از آخرین نفسهایی که شیخ رجبعلی خیاط کشیده، میگذرد. با این حال هنوز هم زنگ در خانه قدیمیاش که به حسینیه تبدیل شده است به صدا درمیآید و افرادی از راه میرسند و میگویند روز و روزگاری شیخرجبعلی خیاط آنها را از تنگنایی نجات داده و به وقت تنهایی و درماندگی، به او یا خانوادهاش کمک کرده است.