ماجرای پیشنهاد غیرمنتظره ارامنه محله سنایی به جانبازان گردان شهادت برای تاسیس یک هیئت
ما هم عباس ع را دوست داریم
حمیدرضا رسولی
برخی هیئتهای پایتخت سابقه و قدمت طولانی ندارند اما قصه پا گرفتنشان خواندنی است. هیئت عشاقالعباس که از سال 1378در محله سنایی شکل گرفت همچنین حکایتی دارد. وقتی مصطفی باغبانی از محله یوسفآباد به کوچهپسکوچههای محله سنایی کوچ کرد نمیدانست همرزمان قدیمی و جمعی از جانبازان دوران دفاعمقدس گرد او جمع خواهند شد و اقلیتهایی که در همسایگی آنها زندگی میکردند پیشنهاد راهاندازی هیئت با همین جمع صمیمی را بدهند. هیئت عشاقالعباس(ع) به همین آسانی، آرام آرام جان گرفت و بیرق عزای امام حسین(ع) با پیشنهاد ارامنه در خانه مصطفی باغبانی بالا رفت.
داستان یک مراسم مولودی
مصطفی باغبانی از جانبازان 70درصدی دوران دفاعمقدس است که 27بار زیر تیغ جراحی رفته اما میگوید هنوز هم هر سال برای برپایی مجلس عزاداری امامحسین(ع) بیتابی میکند. باغبانی بعد از نقل مکان به محله سنایی خانهاش را وقف هیئت عشاق العباس(ع) کرد و خانه 300متریاش در کوچه نهم خیابان سنایی از همان موقع به بیتالعباس(ع) معروف شد. او اتفاقاتی را که به تأسیس این هیئت منجر شد، مثل قطعاتی پازلی میداند که به شکل عجیبی کنار هم قرار گرفت: «سال 1371با یکی از دوستان جانبازم به زیارت حرم امام رضا(ع) رفتیم. آن روز تولد حضرت عباس(ع) بود اما تعداد زائرها کم بهنظر میرسید. از غربت آقا دلمان گرفت و همانجا تصمیم گرفتیم هر سال در روز میلاد حضرت عباس(ع) مولودی بگیریم. چهارم شعبان سال1372نخستین مولودی را در خانهام گرفتیم و تقریباً 50نفر از جانبازان و همرزمان قدیمی گردان شهادت دور هم جمع شدند.»
دورهمی سنگرسازان بیسنگر
قــصه تأســیس هـیئت عشاقالعباس از هـمینجا شروع شد؛ وقتی رزمندههای دلاور گردان شهادت با ویلچر خودشان را به بیتالعباس(ع) رساندند و خانه مصطفی باغبانی جایی شد برای تجدید خاطرات سنگرسازان بیسنگر گردان شهادت؛ «وقتی از یوسفآباد به محله سنایی آمدیم، آن جمعیت ۵۰ نفری مولودیخوانی به 300تا 400نفر رسید. دیگر نمیشد آن جمعیت را در یک خانه کوچک دور هم جمع کرد. بنابراین بخشی از خانه شخصیام را به مکانی برای مولودیخوانیها اختصاص دادم. برای من و همسرم خانه 100متری هم کافی بود و 200متر از فضای خانه را به حسینیه تبدیل کردیم. نامش را هم گذاشتیم بیتالعباس(ع). این خانه با همراهی اهالی محله و دوستان جانبازم رنگ و بوی حسینیه بهخود گرفت.»
همت کن و هیئتی برای عباس راه بینداز!
صحبت حضور اقلیتها در هیئت عشاق العباس(ع) که به میان میآید، مصطفی باغبانی به آسمان خیره میشود. چند لحظه سکوت میکند تا ماجرای پیشنهاد تأسیس هیئت را از لابهلای خاطراتش بیرون بکشد: «سال 78یا79که مولودی روز میلاد حضرت عباس(ع) را برپا کردیم، بیشتر از 50نفر از هممحلهایهای ارمنی هم آمده بودند. چند دقیقه از شروع مجلس نگذشته بود که یک آقای قد بلند ارمنی با 3نفر همراه وارد شد. سراغ مسئول هیئت را گرفت، من را که دید گفت: «شما مسئول هیئت هستید؟» گفتم من نوکر این هیئتم، لبخندی زد و گفت: «عباس فقط مال شما نیست، مال ما هم هست.» بعد به اتفاق همراهانش وارد بیتالعباس شد. چند بسته شکلات گرانقیمت هم به همراه داشت. شکلاتها را به مداحمان دادم و او هم حین مولودیخوانی آن را بین حاضران پخش کرد. 3 روز بعد ماشینم خراب شد و یکی از دوستانم آن را برای تعمیر به مکانیکی نزدیک خانهام برد. چند روزی گذشت و خبری نشد. دوستم که رفت مکانیکی و پیگیر شد مکانیک به او گفت: «بگویید صاحب ماشین بیاید.» وقتی به مکانیکی رفتم ۱۲ نفر از ارامنه محله آنجا نشسته بودند. آنها ماجرای مولودی چند روز قبل را پرسیدند و به من گفتند تو برای دفاع از کشور از جان خود گذشتی و ما دوستت داریم. عباس را هم دوست داریم؛ پس همت کن و هیئتی برای عباس راه بینداز؛ اینگونه بودکه هیئت «عشاقالعباس» راهاندازی شد.»
میزبانی از همسایههای مسیحی و زرتشتی
رزمندههای گردان شهادت تا نزدیکی دروازه شهادت پیش رفتهاند اما شاید تقدیرشان این بوده که بمانند و بیرق عزاداریسالار شهیدان را در قلب تهران بالا ببرند. آنها حالا چهارشنبه هر هفته در بیتالعباس(ع) دور هم جمع میشوند تا کنار هم نماز مغرب و عشا را به جماعت بهپا دارند و زیارت عاشورا را همراه با صوت دلنشین حاج آقا معینزاده بخوانند. محله سنایی ساکنان زرتشتی و مسیحی فراوانی دارد و اغلب آنها پای ثابت مجالس چــهارشـنبه شـــبهـای بیـتالعباس(ع) شدهاند.
فرمانده دلیرگردان شهادت
فیلم کوتاه و معروفی که نشان میدهد در عملیات خیبر و بعد از حمله شیمیایی دشمن، رزمندهای روی زانوهایش افتاده و در همان احوال ماسک خودش را روی صورت یک رزمنده جوان میگذارد یکی از نمادینترین لحظات دوران دفاعمقدس است. آن رزمنده کسی نبود جز احمد پاریاب؛ فرمانده دلیر گردان شهادت. 20سال بعد از این ماجرا، رزمنده جوان که به مقام و منصب دولتی رسیده بود با همرزم قدیمیاش تماس میگیرد و میگوید بابت این فداکاری میخواهم نیمی از اموالم را به نامت کنم. پاسخ احمد پاریاب که در سالهای بعد از دوران دفاعمقدس دنبال درصد جانبازیاش نرفت و در خانهای کوچک در ورامین زندگی میکرد یک جمله بود: آنچه در راه خدا دادهام پس نمیگیرم. شهید احمدپاریاب 29سال در تنگدستی زندگی کرد اما بینیازترین آدم دنیا بود؛ رزمندهای که غریبانه جنگید، غریبانه زندگی کرد و غریبانه رفت. او یکی از پایهگذاران هیئت عشاق العباس(ع) بود و اسفند سال 1391به شهادت رسید.