محدوده داوری
«نگهبان شب» در ادامه آثار رضا میرکریمی تصویری از قربانیشدن و رستگاری فرد است
حمید همایون
«نگهبان شب» ساخته رضا میرکریمی، در نگاه اول، فیلمی کاملا متفاوت با سایر فیلمهای روی پرده بهنظر میرسد. در آن نه خبری از بازیگران مشهور است و نه داستان و سوژهاش به فیلمهای کمدی، درام اجتماعی، درام سیاسی، اکشن جنگی، کودک یا هنر و تجربه در حال اکران شباهت دارد. باز هم، در نگاه اول، میتوان مدعی شد که نگهبان شب دنیای خاص خودش را دارد و شخصیتها و روابطی را بنا میکند که با اغلب تولیدات سینمایی این روزها متفاوت است و این تمایز و تَکینِگی را امتیازی برای آن برشمرد و در ستایش و تحسینش تردید به دل راه نداد. اما چنانچه قصد نداشته باشیم که با همان نگاه اول و با قضاوت بر مبنای ظواهر به «نگهبان شب» واکنش نشان دهیم و جذب مغناطیس یکهگی شویم، باید از لایههای بیرونی و سطحی آن درگذریم و به سراغ تز بنیادینش برویم که سوگیری روایت و ویژگیهای رفتاری و روانی شخصیتها متأثر از آن است و پایان محتومش را رقم میزند.
یک روستایی در شهر
نگهبان شب، با وجود اینکه در ظاهر با اغلب فیلمهای روی پرده کاملا متفاوت است اما حداقل در یک مورد با برخی از آنها اشتراک دارد؛«پیشداوری». هر متنی که پیشاپیش درباره فرد یا گروه یا موضوعی قضاوت منفی و متعصبانه دارد و نوعی سوگیری، جانبداری و تصورات قبلی را بازتاب میدهد، دچار پیشداوری است. پیشداوری صرفا قضاوت منفی و نامساعد نیست، بلکه اصرار سرسختانه بر درستی این قضاوت است که تحت هیچ شرایطی، حتی درصورت وجود شواهدی خلاف آن، قطعیت و درستیاش زیر سؤال نمیرود. همانطور که یک فیلم گیشهای محض تلقیهای غیرمنعطف از خیر و شر یا درست و نادرست را بازنمایی میکند و تعالیم اخلاقی خشک و مبتنی بر شناخت ناکافی را بهعنوان یگانه شیوه قضاوت درباره پدیدههای مختلف به تصویر میکشد، نگهبان شب نیز در روایت داستانش بر تلقیهای تعصبآمیز، نامنعطف و بیش از حد تعمیمیافتهای تأکید دارد که بهرغم ظاهر متفاوتش با جریان سینمایی روز، نشان میدهد از پیشداوریهایش فراتر نرفته است. اینکه شخصیتهایی که لهجه دارند، روستاییاند، نقص فیزیکی یا ذهنی دارند، از طبقات فرودستاند و با شهر و مناسباتش بیگانهاند، آدمهای خوب و صاف و صادقیاند و به طریقی بهای خوبی و پاکیشان از آنها ستانده میشود و شخصیتهای بدون لهجه، شهری، سالم و مرفه مستعد خطاکاری و نیازمند تغییر و تحولاند، کژفهمی و پیشداوریای است که هرگز با گذر زمان، شناخت جدید یا اطلاعات تازه در برخی فیلمهای سینمای ایران اصلاح نشده است. طبق این پیشداوری، یک روستایی به شهرآمده بهصورت بالقوه طعمهای است که تا قربانی نشود، توانایی تمییز درست و غلط و محافظت از خودش را پیدا نمیکند.
بدون تاریخ ولی با امضا
نگهبان شب با نشانههایی مثل ارتباط میان یک مهندس مقاطعهکار و یک نامزد انتخاباتی، فساد در سیستم بانکی، فاصله زیاد میان زندگی طبقات بالا و پایین، نمایش تصویر یکی از مشهورترین متهمان فساد مالی سالهای اخیر در تلویزیون و از بین رفتن باغی بزرگ برای ساخت پروژهای مسکونی سعی دارد که خودش را فیلم زمان حال معرفی کند اما واقعیت این است که اگر این نشانهها را که اتفاقا نقش مهمی در روایت ندارند نادیده بگیریم، میتوانیم بگوییم این فیلم میتوانست در هر زمانی ساخته شود و کموبیش همین فیلم فعلی باشد، همچنان که خود میرکریمی در سالهای گذشته نسخههای دیگری از این روایت را عرضه کرده بود. آنچه رویکرد فیلم را به داستان و شخصیتهایش تعیین میکند، نه این نشانهها و تقارن آن با جامعه کنونی بلکه همان پیشداوری موجود در کنه اثر است.
از نظر ساختمان داستان، وقتی پیشداوریای وجود دارد که روایت، شخصیتها و فرجام فیلم متأثر از آن است، طبیعتا روایت زودتر از آنچه باید تمام میشود و به خانه آخر میرسد، چون امکان ارائه جایگزین و نگاه جدیدی وجود ندارد اما میرکریمی پس از سالها آزمودن این نوع روایت به تبحری در بیان داستان با جزئیات رسیده که اجازه نمیدهد فیلم خیلی زود از نفس بیفتد. میرکریمی به همراه همکار فیلمنامهنویساش، محمد داودی، جزئیاتی فرعی (ازدواج رسول با دختر کمشنوای دایی، آلزایمر دایی در نتیجه بیحرمتی به باغ، غمخواری دایی برای پسر ازدسترفتهاش، دزدی نگهبان اخراجشده از کارگاه ساختمانی، پیشرفت رابطه دختر و رسول) طراحی کرده که بیشتر از پیرنگ اصلی فیلم (یعنی گرفتاری جوان روستایی به شهرآمده بهدست مقاطعهکار شهری) به آنها پرداخته میشود و این تمهید باعث شده که لاغر بودن پیرنگ اصلی فیلم برای لحظاتی فراموش و کلیشههای اجتماعی آن با رمانسی عامهپسند تلطیف شود. از سوی دیگر، بازیهای3 بازیگر اصلی فیلم، تورج الوند، لاله مرزبان و علیاکبر اصانلو، تقریبا قابلقبول است و به خوبی از عهده اجرای لحظات انسانی و احساسی اثرگذاری که در فیلم هست، برآمدهاند.
شناسنامه فیلم
فیلم: نگهبان شب
کارگردان: رضا میرکریمی
تهیهکننده: رضا میرکریمی
فیلمنامهنویس:
رضا میرکریمی و محمد داوودی
بازیگران: محسن کیایی، تورج الوند، لاله مرزبان، علیاکبر اصانلو و ویشکا آسایش
فیلمبردار: مرتضی هدایی
تدوینگر: رضا میرکریمی
تاریخ اکران: 17خرداد 1402
جوایز: سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر (بهمن 1400)
داستان فیلم:
رسول (تورج الوند) جوانی کمرو و شهرستانی است که برای کار به تهران آمده و مهندسی بهنام بهنام (محسن کیایی) او را بهعنوان نگهبان شب استخدام میکند تا در پروژه ساختمانی بزرگی که در دست ساخت دارد، مشغول بهکار شود. به محض ورود بهنام و رسول به محوطه کارگاه ساختمانی، رسول متوجه میشود که نگهبان قبلی بهدلیل اجاره دادن جا به معتادان از کار اخراج شده است. رسول همان روز ورودش، تکدرخت تنومندی را که در محوطه کارگاه وجود دارد و تنهاش سوخته است، با گِل تیمار میکند و دورش پلاستیک میپیچد. سرکارگر کارگاه (علیاکبر اصانلو) که به دایی شهرت دارد، از این کار رسول خوشش میآید. رسول به او میگوید پدرش گفته هر کس به درخت بیاحترامی کند، حواسپرتی میگیرد. دایی نشانههایی از فراموشی دارد. فردا صبح دختری جوان (لاله مرزبان) برای رسول قدری وسایل میآورد. دایی به رسول پیشنهاد میدهد که با دختر ازدواج کند. رسول به دختر علاقهمند میشود و با تعقیب او به خانهاش میرسد و میفهمد که دختر فرزند خود دایی و کمشنواست. در این بین، مهندس رسول را به بانک میبرد تا برای افتتاح حساب بانکی مدارکی را امضا کند. رسول و دختر با هم ازدواج میکنند و زندگیشان را در واحدی که دایی در همان ساختمان نیمهساز تکمیل کرده آغاز میکنند.
زمین پروژه قبلا باغ بزرگی بوده که دایی به مهندس داده است. دختر با رسول احساس غریبگی میکند و میخواهد شب عروسی به خانه خودشان برگردد، اما در میانه راه پشیمان میشود.
رسول که متوجه معذب بودن دختر شده، هر شب بعد شام به بهانه نگهبانی دادن از ساختمان از خانه بیرون میرود تا اینکه یک شب دختر از رسول میخواهد که پیشش بماند و به این ترتیب یخ رابطهشان آب میشود. مهندس برای تحویل واحدها تحت فشار طلبکارهاست، اما عملا کاری نمیکند و بهدنبال گرفتن وام با زد و بند است. فراموشی دایی بدتر میشود و رسول بهدلیل سوءاستفاده مهندس برای مدتی به زندان میافتد. مهندس در جلوی خانواده دایی و همسر رسول طوری وانمود میکند که انگار رسول به ماموریت کاری رفته است. رسول وقتی از زندان بازمیگردد، پول مهندس را پس میزند و بهرغم ترس از ارتفاع، دایی را به آرزویش که دیدن پرواز پسر مرحومش بوده میرساند.