نمونه مجسم فساد
مروری بر جنایات و خیانت های رضا خان میرپنج
امیررضا قشقائی-روزنامهنگار
رضا میرپنج که بعدها به لطف انگلیسیها ملقب به رضاشاه شد، نمونه بارز استبداد و دیکتاتوری عریان در تاریخ ایران است. به گزارش همشهری، رضاخان که به واسطه حمایتهای پدرزنش از قزاقها توانسته بود به مقام فرماندهی سپاه قزوین دست پیدا کند، پس از مشاهده نابسامانیهای اجتماعی در زمان حکومت آخرین شاه قاجار یعنی احمدشاه، فرصت را مناسب دید تا با رایزنی انگلیسیها و قشونکشی به سمت تهران، کودتایی ترتیب دهد و تخت سلطنت را از آن خود کند. رضا میرپنج پس از فتح تهران به سرعت کلانتریها، وزارتخانهها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را تسخیر کرد و این شروعی بود بر حکومت مردی که بیاعتمادی و بدبینی نسبت به اطرافیان و فحاشی و بیسوادی از ویژگیهای بارز شخصیت او بود. دوران سلطنت رضاشاه پهلوی سراسر خون و استبداد بود. هر فرد یا گروهی که مانعی بر سر اهداف شوم او میشدند به آسانی از میان برداشته میشدند. رضا میرپنج که ابتدا با شعار دینمداری قصد جلب حمایتهای شیعیان و مسلمانان را داشت، هنگامی که سلطنت خود را تثبیت کرد به شعائر دینی پشت کرد و حتی هنگامی که مردم و روحانیون در اعتراض به قانون متحدالشکل کردن لباسها دست به تحصن در مسجد گوهرشاد زدند، یکی از عظیمترین کشتارها در تاریخ ایران را ثبت کرد و حدود هزار و 500تن از مردم را به شهادت رساند. پیشتر نیز رضاشاه پهلوی با اقدامات ضددینی خود مشروعیت حکومتش را زیر سؤال برد بود، اما این اقدام او در به توپ بستن مسجد گوهرشاد، رفتهرفته حکومت وی را رو به نابودی برد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر مهمترین جنایات و خیانتهایی که رضاخان پهلوی در زمان سلطنتش مرتکب شد.
اهانت و کتکزدن زنان چادری
رضاخان در ابتدای حکومت خود و به جهت جلب توجه و حمایت تودههای مذهبی در کشور که تعدادشان هم کم نبود، خود را فردی دینمدار و اقداماتش را در راستای رهنمودهای اسلام و شیعیان معرفی میکرد، اما در ادامه و پس از اینکه حکومت پهلوی توانست قدرت را کامل بهدست بگیرد، رفتهرفته تمایلات ضددینی رضاشاه و اطرافیان او نمایانگر شد. درحقیقت او از سوی انگلیس، مأموریت یافته بود فرهنگ اسلامی را کمکم از صحنه زندگی مردم خارج کند و فرهنگ غربی را جایگزین آن کند. ماموریت ضددینی و فرهنگی و همچنین عدماستقلال رضاشاه همواره مورد تأکید حضرت امام(ره) بوده است. دستور کشف حجاب و اجبار مردان به پوشش غربی از برنامههایی بود که رضاخان پس از سفر ترکیه در این راستا صادر کرد؛ یعنی در خردادماه سال ۱۳۱۴، رضاخان هیأت دولت خود را احضار کرد و به آنان دستور داد باید کلاهها تبدیل به شاپو شود و کمکم شروع به رفع حجاب در زنها کرد و چون برای عامه مردم مشکل است ضربتا حجاب خود را کنار بگذارند، ابتدا باید وزرا و معاونانشان پیشقدم شده و هفتهای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران جمع شوند. میرپنج همچنین به حکمت، وزیر فرهنگ خود دستور داد که در مدارس زنانه، معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد، او را به مدرسه راه ندهند. در نهایت قانون کشف حجاب در 17دیماه همان سال ابلاغ و با خشونت بسیار اجرا شد؛ بهطوری که در خاطرات صدرالاشراف آمده است: «در اتوبوس زن با حجاب را راه نمیدادند و در معابر پاسبانها از اهانت و کتکزدن به زنهایی که چادر داشتند، با نهایت بیپروایی و بیرحمی فروگذار نمیکردند؛ حتی بعضی از مأموران، بهخصوص در شهرها و دهات، زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، اگرچه چادر معمولی نبود، از سر آنها کشیده، پاره میکردند و اگر زن فرار میکرد، او را تا توی خانهاش تعقیب میکردند و به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل میدیدند، پاره میکردند یا به غنیمت میبردند.
عزاداری برای امام حسین ع ممنوع!
رضاخان در روزهای ابتدایی حکومتش و همزمان با دهه اول محرم، جلودار دسته قزاقها در خیابان ناصریه بود و با یقه باز و درحالیکه به سرش گل مالیده بود تظاهر به عزاداری برای سیدالشهدا میکرد، اما پس از تثبیت حکومتش در نهایت به منع مطلق عزاداری در محرم رسید. رضاشاه رفتهرفته از شکوه برگزاری مراسمات محرم کاست. او در محرم 1310عزاداری قزاقخانه را به تکیه دولت منتقل و بسیار محدود کرد. سپس در محرم سال بعد، مردم شاهد کاهش تعطیلات محرم از 4، به 3روز بودند. نقطه اوج این ماجرا نیز اسفند 1314و پس از ابلاغ قانون کشف حجاب بود که همزمان قانون ممنوعیت به راه انداختن دسته سینهزنی و محدود بودن عزاداری به روضهخوانی در تکیهها و مساجدها نیز ابلاغ شد. اما مبارزه با عزاداری سیدالشهدا اینجا تمام نشد و 2سال بعد با هدف «خرافهزدایی» از میان مردم، روضهخوانی نیز ممنوع شد. مخالفت با مراسم عزاداری امام حسین(ع) به آنجا رسید که کارناوال شادی در ایام عاشورا بهراه انداخته شد و حکومت، صنفها را مجبور به شرکت در این کارناوال و برپایی دسته مخصوص بهخود کرد؛ تا جایی که در اواخر حکومت رضاخان حرکت کارناوالها مصادف بود با شب عاشورا و دستههای رقاصهها با ساز و آواز به پایکوبی و رقص در شهر به گردش درآمدند.
قتلعام آزادیخواهان و معترضان
رضاشاه 61سال حکومت کرد و در این سالها گوش شنوایی برای شنیدن کوچکترین نقدها و اعتراضات هم نداشت. هر شخص یا هر گروهی که با سیاستهای خصمانه او مخالف بود و مقابلش میایستاد با وحشیگری هرچه تمامتر از میان برداشته میشد؛ به همین دلیل شاهد به قتل رساندن چهرههای مطرح فرهنگی، دینی و حتی نزدیکان رضاخان پهلوی بودهایم که در ادامه به مهمترین آنها اشاره خواهیم کرد.
ترور مهمترین مخالف رژیم رضاخانی
آیتالله سیدحسن مدرس مهمترین و معروفترین مخالف سلطنت رضاخان بود که در این مسیر بارها مورد سوءقصد و آزارو اذیت رژیم پهلوی قرار گرفته بود. او که یکی از مهمترین مخالفان کودتای 1299 رضاخان بود، بهدلیل اعتراضات گسترده مدتی به زندان انداخته شد و سپس بعد از آزادی بهعنوان نماینده مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد. آیتالله سیدحسن مدرس از مهمترین مخالفان جمهوری دروغین رضاخانی در مجلس شورای ملی بود. در ادامه وقتی مخالفان دیدند که نمیتوانند از اقدامات ضدرضاخانی مدرس جلوگیری کنند، تصمیم به ترور او گرفتند، اما این ترور ناموفق بود. مدرس بعد از این ترور هم دست از مخالفت خود با پهلوی برنداشت، اما این بار رضاشاه علنا با او به مبارزه پرداخت و مانع از شرکت وی در انتخابات مجلس هفتم شد و سپس او را به خواف و بعد کاشمر تبعید کرد. مدرس سالهای 1307 تا 1316 را در تبعید به سر برد و در نهایت به دستور رضاشاه توسط فردی به نام جهانسوزی به شهادت رسید.
انحصار تریاک در دستان رضاشاه
تجارت پرسود موادمخدر از اواسط حکومت قاجار در ایران رواج پیدا کرد و با آغاز سلطنت رضاشاه، موضوع سود حاصل از تجارت تریاک در کانون توجه پهلوی اول قرار گرفت. برخلاف رفتار تند رضاشاه در مقابل منتقدان و معترضان اما او در مقابله با موادمخدر و رواج روزافزون آن کمترین واکنشها را از خود نشان میداد. علت این بیتفاوتی را از یک سو میتوان به اعتیاد خود وی به موادمخدر و به این ذهنیت او نسبت داد که تنها به موضوعات و مسائلی اهمیت میداد که پایههای قدرتش را تهدید میکرد. براساس این ذهنیت فروش و استعمال موادمخدر هرگز تهدیدی برای سلطنت او نبود؛ به همین جهت وی هرگز علیه این معضل اساسی جبههگیری آشکار نکرد. تصویب قانون انحصار دولتی تریاک در سال 1307هرچند برای کنترل تهیه و توزیع موادمخدر تلقی میشد، اما باعث میشد رژیم پهلوی و درواقع شخص رضاشاه تاجران خردهپای موادمخدر را از میدان بهدر کند تا سود سرشاری روانه جیبش شود. پس در این دوره، عملا مقابله مؤثری با موادمخدر سازماندهی نشد. رضاشاه خود معتاد به تریاک بود. حسین فردوست، دوست و ندیم شاه، در خاطراتش مینویسد: «رضاخان تریاک میکشید، ولی ظاهراً حالت تجویز و معالجه داشت. گویا شخصی به او گفته بود اگر هر روز این مقدار معین تریاک بکشی، از همه مرضها مصون میمانی؛ به شرطی که منظور لذتبردن از تریاک نباشد! او نیز همیشه این برنامه را با دقت انجام میداد و متصدی این کار نیز، مشخص بود.»
قتل محمد فرخییزدی، عاشق آزادی
محمد فرخییزدی، شاعر و نماینده مجلس در زمان رضاشاه بود که سرانجام بهدلیل مخالفت با سیاستهای پهلوی در زندان قصر به قتل رسید. او از مخالفان قرارداد وثوقالدوله بود و به همین سبب، مدتها در شهربانی زندانی شد. فرخییزدی در سال1300روزنامه «توفان» را منتشر کرد و انتقادهای جدی به اوضاع سیاسی کشور در آن روزنامه مینوشت. رباعیهای فرخی درباره مسائل جاری کشور فوقالعاده مورد توجه قرار گرفت و روزنامهاش نیز بین مردم، طرفداران زیادی پیدا کرد؛ غزل «آزادی» از معروفترین غزلهای فرخی است. وی در دوره هفتم از طرف مردم یزد به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب شد و مبارزاتش را ادامه داد، ولی بعدها بهدلیل ترس از دست دادن جان خود به مسکو و آلمان گریخت. فرخی یزدی خود را عاشق آزادی مینامید و در تمام اشعار خود، از این عشق مقدس دفاع و حمایت میکرد. او پس از مدتی به ایران بازگشت، ولی به جرم مخالفت و مبارزه با سلطنت به زندان محکوم شد و در 25مهر 1318ش در 51سالگی در زندان قصر با آمپول هوای پزشک احمدی به قتل رسید. مزار فرخی یزدی تاکنون ناشناخته مانده است.
قتل شاعر پرآوازه انقلاب مشروطه
محمدرضا کردستانی، معروف به میرزاده عشقی، از شاعران و روزنامهنگاران بنام در عصر رضاخان است. نوروزینامه، 3تابلوی مریم، احتیاج و رستاخیز ازجمله اشعار بسیار معروف میرزاده عشقی هستند. او نیز مانند فرخییزدی از مخالفان قرارداد1919یا همان وثوقالدوله بود. وی به همین دلیل مدتی زندانی شد و پس از آزادی روزنامه قرن بیستم را که حاوی مقالات و اشعار تند ضدهیأت حاکمیت بود در تهران منتشر کرد. محمدرضا کردستانی در شماره اول این روزنامه، کاریکاتورها، اشعار و مقالات تندی را مبنی بر سرکوبکردن مخالفان و جمهوریخواهان منتشر کرد. این عمل بلافاصله واکنش شهربانی را به همراه داشت و شمارههای آن، جمع و سانسور شد. سپس میرزاده عشقی در سال 1303درحالیکه تنها 13سال داشت، بهدست عوامل رضا میرپنج در منزل خود ترور شد.
ترور نزدیکان و آشنایان
علاوه بر منتقدان، رضاشاه حتی به نزدیکان و کسانی که او را در رسیدن به تخت پادشاهی همراهی کرده بودند نیز رحم نکرد. عبدالحسینخان سردار معظم بجنوردی خراسانی معروف به تیمورتاش یکی از این افراد بود. او در سالهای 1303 تا 1304 هنگامی که رضاخان هنوز شاه نشده بود، در کابینه او بهعنوان وزیر فواید عامه حضور داشت و پس از آنکه رضاشاه به سلطنت رسید از مقربان وی و وزیر دربار شد. تیمورتاش یکی از نزدیکترین و پرنفوذترین وزرای رضاشاه بود، اما بهتدریج مورد غضب رضاشاه قرار گرفت. بهطورکلی رضاشاه هر وقت احساس میکرد که یکی از نزدیکانش پا را از گلیم خود درازتر کرده است، او را از میان برمیداشت. از آنجایی که تیمورتاش بهتدریج درحال تبدیل شدن به یکی از قدرتمندترین مردان بود، رضاخان وی را از میان برداشت تا مبادا از این قدرت علیه خود وی استفاده کند.
فیروز میرزا فرمانفرما(نصرتالدوله) نیز از افرادی بود که برای به قدرت رسیدن رضاشاه تلاش بسیاری کرد، اما بهتدریج مورد غضب شاه پهلوی قرار گرفت و در81خرداد1308دستگیر شد. نصرتالدوله بارها دستگیر و سپس آزاد شد. او حتی از ترس جان خود به خارج از کشور گریخت، اما رضاشاه او را با حیله به کشور بازگرداند و سپس توسط نیروهای شهربانی کشته شد. علت اصلی قتل همان دلیلی است که رضاشاه تیمورتاش را به قتل رساند؛ ترس از افزایش قدرت و نفوذ نصرتالدوله و استفاده از این قدرت برای ضربه زدن به شاه؛ یعنی همان ترس همیشگی رضاشاه.
وقتی پهلوی با کمال میل اراضیایران را میدهد
برخلاف حکومت قاجار که بهعلت جنگ و در نهایت تسلیم شدن بخشهای مهمی از کشور را از دست داد، اما رضاشاه و پسرش بدون کوچکترین جنگ و خونریزی و با کمال میل مناطق مهمی از ایران را واگذار کردند. معاهده 4جانبه میان ایران، عراق، ترکیه و افغانستان ازجمله قراردادهایی است که در آن حکومت پهلوی بخشهای مهمی از کشور را از دست داد. این معاهده به تشویق دولت انگلیس و با هدف اتحاد میان این کشورها برای جلوگیری از نفوذ شوروی کمونیستی و حفظ منافعش در خاورمیانه امضا شد. طبق معاهده سعدآباد این کشورها از تعرض به یکدیگر خودداری میکردند و برای چنین کاری لازم بود اختلافات مرزی این کشورها نیز برطرف شود. پس رضاخان سرزمینها و امتیازات فراوانی را در این پیمان تقدیم کشورهای همسایه کرد.
آرارات تقدیم ترکیه شد
اختلافات مرزی با ترکیه از زمان جنگهای حکومت قاجار با عثمانیها مانده بود. در پیمان سعدآباد شهر قطور که از ابتدا هم متعلق به ایران بود و در تصرف حکومت عثمانی باقیمانده بود، پس گرفته شد و بهجایش800کیلومترمربع اراضی مرغوب شامل کوه آرارات کوچک و دامنهها و اراضی اطراف آن به ترکیه واگذار شد. آرارات کوچک ازنظر نظامی و سیاسی منطقهای استراتژیک محسوب میشد و بالطبع از وزرا گرفته تا درجهداران نظامی و مردم عادی با این واگذاری مخالف بودند. اما بهنظر رضاخان موضوع مهم فقط دوستی با آتاتورک بود و باقی مسائل اهمیتی نداشت. اما منطقه راهبردی قرهسو بسیار پراهمیت بود. اهمیت این منطقه مانند دالانی جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را با ایران و ترکیه مربوط میکرد. سرچشمه نهر قرهسو در دامنه جنوبی آرارات کوچک جریان داشت و پس از گذر از منطقه آرارات به جنوب روستای بورآلان رفته و به رود ارس متصل میشد.
دشت ناامید واگذار شد، اما مشکل حل نشد
اما ماجرای واگذاری اراضی و امتیاز به افغانستان دردناکتر است؛ موضوعی که درحال حاضر نیز باعث بروز مشکلهای فراوان برای ایرانیها شده است. از زمانی که افغانستان از ایران جدا شد، حقابه هیرمند همواره موضوع نزاع میان ایران و افغانستان بود، اما رضاخان در این میان آتاتورک را بهعنوان حکم معرفی کرد و او هم نمایندهای به ایران فرستاد. پس از مذاکرات با طرفین توافقاتی به ضرر ایران صورت گرفت و قراردادهای مقدماتی امضا شد.
این توافقات پنهانی بود تا اینکه در پیماننامه سعدآباد آشکار شد. طبق توافق سعدآباد «دشت ناامید» به مساحت ۳هزار کیلومترمربع در شرق ایران به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان بهطور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند؛ البته بعدها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی ۲کشور تبدیل شد؛ یعنی دشت ناامید از دست رفت، ولی مناقشه همیشگی همچنان حلنشده باقی ماند.
اروندرود هم رفت
در پیماننامه سعدآباد حق کشتیرانی در اروندرود بهجز ۵کیلومتر به عراق واگذار شد. درواقع مسیر اروند بهکلی به عراق واگذار شد و مرزهای ایران به ساحل شرقی اروندرود رسید. این قرارداد آنقدر تحقیرآمیز بود که پسر رضاخان هم نتوانست قبولش کند. پس از پیگیریهای بسیار و البته مناقشههای فراوان و چندین ساله با عراق بر سر اتفاقاتی که در اروندرود رخ میداد، سرانجام پهلوی دوم با عراق به «قرارداد الجزایر» رسید و خط تالوگ اروندرود دوباره شد مرز ۲کشور. همین قرارداد بود که صدام آن را پاره کرد و جنگ تحمیلی آغاز شد.
امضای قراردادهای ننگین
امضا و تصویب قراردادهای ننگین ازجمله بارزترین خیانتها و جنایات رژیم پهلوی بوده است. عمده این قراردادها در زمان رضاشاه به تصویب رسیده است که در ادامه به مهمترین آنها اشاره خواهیم کرد:
ماجرای قرارداد 1933
رضاشاه قرارداد دارسی را پاره کرد، اما در ادامه مجبور به امضای معاهدهای ننگینتر از سوی انگلیسیها شد. قرارداد دارسی در زمان مظفرالدینشاه امضا شده بود و طی آن امتیاز بهرهبرداری از نفت کشف شده در مسجدسلیمان بهمدت60سال به ویلیام ناکس دارسی رسید. پس از بهقدرت رسیدن رضاخان و با صورتگرفتن اعتراضات شدید از سوی مردم و نمایندگان مجلس شورای ملی، وی در 5 آذر 1311 در جلسهای با حضور اعضای کابینه خود، پرونده قرارداد دارسی را در بخاری انداخت. اما این اقدام رضا میرپنج نمایشی بیش نبود؛ زیرا امضای قرارداد ننگین 1313 این ادعا را ثابت کرد. پس از الغای یکجانبه معاهده دارسی، انگلیسیها ایران را به حمله نظامی، ضبط داراییها در انگلیس و شکایت به دادگاه لاهه تهدید کردند. رضاشاه خیلی زود از این تهدیدها ترسید و درنهایت تن به امضای قرارداد 1933میان دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس داد. در این قرارداد سهمی سالانه به ارزش حداقل750هزار لیر برای ایران از استخراج و فروش نفت تضمین میشد، ولی مدت قرارداد دارسی که در دهه 60 میلادی خاتمه مییافت برای 30سال دیگر یعنی تا دهه 90میلادی- تمدید شد. این قرارداد تا 20سال پس از انعقاد دوام داشت، اما بهتدریج و در روند اتفاقات منجر به ملیشدن صنعت نفت بهتدریج از اعتبار ساقط شد.
استارت جدایی بحرین
شروع روند جدایی بحرین از ایران را میتوان در دوره رضاخان مشاهده کرد. در واقع انگلیس سالها بهدنبال جداشدن بحرین از ایران و بهدستگرفتن کنترل آن بود که با روی کار آمدن رضاشاه امید انگلیسیها جان دوباره گرفت. هرچند که تیمورتاش به نمایندگی از حکومت پهلوی قصد حلکردن موضوع بحرین و ممانعت از جدایی آن را داشت، اما با شکست قرارداد دارسی و انعقاد معاهده ۱۳۳۱ سرانجام تیمورتاش توسط انگلیسیها از میان برداشته شد و رفتهرفته پهلوی مجبور به واگذاری بحرین به انگلستان شد. این موضوع را میتوان در گفتوگو میان رضاخان و غلامعلی بایندر دریادار مشاهده کرد. هنگامی که بایندر در جزایر متروک پرچم ایران را نصب میکند، رضاشاه او را توبیخ میکند که حق ندارد این کار را انجام دهد. این موضوع نشان میدهد که رضاخان تحت فشار شدید انگلیسیها بوده که حتی اجازه نصب پرچم ایران را در جزایر نداشته است؛ موضوعی که در زمان فرزندش رسمیت پیدا میکند و جزیره مهم بحرین از ایران جدا میشود.