خانه من کجاست؟
روایتی از خشونت خانگی
یک مددکار اجتماعی
زنان و دخترانی که از سر بیپناهی به من مراجعه میکنند، میخواهند حمایتشان کنم. هیچ وقت چهره خانم بارداری که توسط شوهرش سوزانده شده بود را از یاد نمیبرم. زنی مستاصل که حاضر نبود از همسرش شکایت کند و بهرغم همه آسیبهایی که به جان خریده بود باز ترجیح داد به خانه برگردد. یا دختر 9سالهای که بارها از سوی محارمش مورد تعرض جنسی قرار گرفته و آخرین بار تا سرحد مرگ پیش رفته بود. همه اینها دلم را میلرزاند که مبادا برای کمککردن کمکاری کنم و نتوانم مرهمی بر جسم زخم خوردهشان بگذارم.
اما خاطره تلخی که از یادم نمیرود مربوط به سال گذشته است. وقتی 2دختر جوان که از قضا دخترعمو هم بودند را با حالت نیمهجان به بیمارستان آوردند. خانمهایی که سنی نداشتند و از خانه فرار کرده بودند. ماجرا از این قرار بود که پدرها و برادرهای این دو دختر بعد از خبردارشدن از فرار آنها دنبالشان میروند و نزدیک به شهر گیرشان میآورند. در خیابان و جلوی چشم همه کتکشان میزنند تا جایی که مردم برای میانجیگری جلو میآیند و متوسل به نیروی انتظامی میشوند.
قضیه به دادگاه کشیده میشود. دادستان برای فیصلهدادن به موضوع سازش را پیشنهاد میدهد و با گرفتن تعهد دخترها را بهدست پدرها میسپارد. اما هنوز از شهر خارج نشده بودند که پدرها همراه با دیگر کسانی که همراهشان بودند دخترها را بهشدت کتک میزنند و با چاقو زخمیشان میکنند. بعد هم به تصور اینکه مردهاند در گوشهای رها میشوند. دخترها توسط اهالی آن منطقه پیدا شده و به بیمارستان فرستاده میشوند. وقتی دیدمشان بیشتر به جنازهای شبیه بودند. در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شدند.
دغدغه من این بود که از این پس چه شرایطی را پشتسر خواهند گذاشت. از اینرو به اورژانس اجتماعی نامهنگاری کردم و خواستم که ایشان را به خانه امن انتقال دهند. اما ماحصلش این شد که گفتند: «شهرستان شما خانه امن ندارد.» میدانستم اگر این بار به خانه برگردند حتما کشته خواهند شد از اینرو به سازمان بهزیستی کل کشور نامه زدم و درخواست کمک کردم. نتیجه دوندگیهای من این شد که برای آنها اتاقی درنظر گرفته شود تا مدتی اسکان داشته باشند.
اما مشکل اصلی زمانی بود که دوره ماندنشان در خانه امن به پایان رسید. دست به دامن دادستان شهر شدم. دوراندیشی او کارساز شد و حکم قضایی داد: «دخترها مشروط به داشتن رفاه و امنیت به خانه برمیگردند. هیچکس حق آسیبزدن به آنها را ندارد وگرنه راهی زندان خواهد شد.» بعد هم کارشناس اورژانس اجتماعی را موظف کرد هر هفته از شرایط زندگی آنها گزارش بگیرد.