مصطفی منتظر-پژوهشگر حوزه برنامهریزی
برنامه توسعه حاکمیتها و دولتها به دلایل مختلفی نوشته میشود. یکی از این دلایل مشخصشدن اولویتهای حل مسئله در کشور است؛ چراکه مسائل، فرصتها و نقاط قوت و ضعفی در کشورها وجود دارد که امکان پرداخت به تمامی آنها وجود ندارد. بنابراین وجود یک برنامه مدونشده از اولویتهای اصلی کشورها از واجبات امور است. وجه دیگر لزوم برنامهریزی، مشخصکردن مسیر کشور برای مردم، نخبگان و سازمانهای مختلف اداری و اجتماعی است. تعیین منابع اولویتها و هزینهها و همچنین تعیین خروجی این منابع از دیگر اهداف مهم برنامهریزی در حکومتهای مختلف است. در حقیقت این وجه از لزوم برنامهریزی بیشتر جنبه مالی و اقتصادی دارد.
نکته دیگری که در موضوع برنامهریزی اهمیت دارد، مشخصکردن هسته اصلی پیشرفت و توسعه در کشور است. برای مثال، ممکن است کشوری از مسیر توسعه انسانی به پیشرفت برسد یا کشوری دیگر از راه توسعه اقتصادی به اهداف خود دست یابد. در حقیقت برنامهریزی، جهانبینی دولتها و حکومتها را برای توسعه مشخص خواهد کرد. مشخصبودن رویکرد در برنامهریزی و برنامهنویسی نیز بسیار حائز اهمیت خواهد بود. ممکن است دولتی بخواهد از رویکرد نولیبرالیسم در برنامه توسعه خود استفاده کند یا نگاه سوسیالیستی و سوسیال دمکرات را در رویکرد خود رعایت کند. یکی از دیگر ویژگیهای مهم برنامهریزی در کشور، روشنکردن تکلیف ساختارهای مختلف حاکمیت از کلانترین ساختار تا ریزترین آن است؛ یعنی قوای سهگانه و تمامی بخشهای زیرنظر آگاه میشوند که برای مدت تعیینشده چه هدفی را با چه مسیری باید دنبال کنند.
انتقاد به برنامههای قبلی توسعه
برنامهریزی در کشور نباید تنها به دولتها و مجلسها محدود شود و درصورت تغییر دولت یا مجلس برنامه و مسیر کشور نیز دچار تغییر و تحول شود. بنابراین لازم است تا سند برنامه یک سند بالادستی باشد و برای چندین سال مسیر و هدف کلی نظام را مشخص کند. تقریبا میتوان گفت که سندهای توسعه برای چندین سال عملکرد بخشهای مختلف کشور را تعیین تکلیف خواهد کرد. این توضیحات تا حد زیادی نشان میدهد که بدون وجود یک برنامه مدون و دقیق، حاکمیت نمیتواند به اهداف مهم خود دست یابد. همچنین بدون برنامه نمیتوان ساختارهای لازمی را که حاکمیت برای پیشروی نیاز دارد، بهوجود آورد. در حقیقت اگر افقهای یک کشور و نظام مشخص نباشد، حرکت یا جنبوجوشی از سوی آن نخواهیم دید. پس برنامههای توسعه باید یکسری اهداف با قدمهای معین را طراحی کنند.
برنامههای توسعهای که از اواخر دهه60 برای کشور نوشته شده است، عملا هیچکدام از اهداف اصلی برنامه توسعه را محقق نکرد و تقریبا تمامی این برنامهها کمتر از ۳۵درصد محقق شده است. پس این روند معلوم میکند که دولتهای قبل نتوانستند بهخوبی امر برنامهریزی را در کشور اجرا کنند. چند علت را میتوان دلیل این ناکامیها دانست؛ دلیل اول عدمرعایت قواعد و نکات برنامهنویسی صحیح در دولتهای گذشته بوده است. یعنی بیشتر در برنامهها آرزوهای بلند و دستنیافتنی نوشته میشد و از قدمهای رسیدن به اهداف حرفی زده نمیشد. همچنین نسبت اهداف با واقعیات نیز بهدرستی انجام نمیشد. در حقیقت برنامههای توسعه کشور بهگونهای تدوین میشد که گویا دولتمردان همه اهداف خوب را باهم میخواستند. درحالیکه چنین چیزی برای کشور مخصوصا در شرایط امروز ممکن نیست.
مشکل دیگر برنامههای گذشته، تداخل ساختارهای حکومتی با یکدیگر بود. برای نمونه یک اقدامی به مجلس محول میشد اما هنگامی که زمان اجرا و نظارت فرامیرسید، مجلسی دیگر روی کار آمده بود که اهمیت کافی را به مسئله مورد نظر نمیداد و حتی ممکن بود مسیر مشخصشده در مجلس گذشته را نیز قبول نداشته باشد. مانند این اتفاق در دولتها نیز رخ میداد و تقریبا میتوان گفت یک اختلاف نهادی مهم در برنامهریزیهای گذشته کشور وجود داشته است. پیشبینی موضوعات بینالمللی نیز بهخوبی در برنامههای توسعه انجام نمیشد. مثلا موضوع خارجشدن آمریکا از برجام در زمان ترامپ در برنامه ششم پیشبینی نشد و به همین دلیل بخش عظیمی از برنامهریزیها بیاثر ماند. در حقیقت ضعف در برنامهریزی با نداشتن برنامه تفاوتی ندارد؛ چراکه در هرصورت رسیدن به اهداف غیرممکن خواهد شد.
برای نمونه، اگر به برنامه پنجم نگاه کنیم، میبینیم که آرزوهای دستنیافتنی که شاید حتی در طول ۲۰سال هم محقق نشود، در یک برنامه ۵ساله برنامهریزی و مدون شده است. اما نکته اساسی و مهم در برنامه پنجم این بود که اهداف گفته شده بود اما راهها و قدمهای رسیدن به آن بیان نشد. از سوی دیگر، هیچ ملاک ارزشیابی و نظارتی در برنامه پنجم وجود نداشت. علاوه بر برنامه پنجم، در برنامههای چهارم و سوم توسعه نیز شاهد ارزشیابی نبودهایم. نبود نظارت در حقیقت باعث میشود فرد پاسخگویی وجود نداشته باشد تا علت نرسیدن به اهداف و موضوعات را توضیح دهد و مسئولیت آن را قبول کند.
چالشها و لزوم برنامهریزی در کشور
در همینه زمینه :