اخمهاتو باز کن!
مستندهای ایرانی باید شجاعت استفاده از طنز را داشته باشند
سعید خرسند
مستند«اون شب که بارون اومد» (کامران شیردل، 1347) و «تهران انار ندارد» (مسعود بخشی، 1388) 2 مستند ایرانی هستند که بهدرستی و کاملا هوشیارانه در مواجهه با موضوعشان لحن و رویکردی متفاوت با اغلب مستندها برگزیدهاند. درحالیکه اغلب مستندهای ایرانی سعی میکنند با استفاده از گفتاری جدی و گاه مطنطن و روایتی پرطمطراق به موضوعشان بپردازند، این دو مستند بهدرستی متوجه مزایای استفاده از طنز و ایجاد موقعیتهای کمیک شدهاند. البته در این زمینه باید امتیاز ویژهای برای «اون شب که بارون اومد» درنظر گرفت. در دهه 1340که مستندهای شاعرانه و آلترناتیو جریان غالب مستندسازی بودند، شیردل مستندی ساخت که با واقعیت شوخی میکرد و دستش میانداخت. این رویکرد در زمان خود در سینمای ایران تازگی داشت و هنوز هم اگر کسی چنین کند، تازگی دارد.
«تهران انار ندارد» با الگو قرار دادن شیوه روایت مستند شیردل امتیاز استفاده از طنز در مستند را اثبات کرد. مخاطب در مواجهه با مستند طنازانه که ساختار و روایتش را بر موقعیتهای کمیک مستقر کرده، راحتی بیشتری برای ارتباط برقرار کردن با آن دارد. البته این نگرانی هم وجود دارد که حرف و ایده مستندی که موقعیتهای طنزآمیز بهوجود میآورد، درست و کامل درک و فهم نشود، ولی چه تضمینی هست حرف مستندی که با جدیت با موضوعش برخورد میکند بیشتر فهمیده شود؟!
مستند باید مخاطبش را با واقعیتی از جهان پیرامونش که میشناسد یا نمیشناسد از زوایهای نو دوباره آشنا کند. حالا اگر بتواند این کار را به شیوهای شیرین و بامزه انجام دهد یا فراتر از آن استفاده از نگاهی مطایبهآمیز و حتی ریشخندآمیز را بهکار گیرد، چه ایرادی دارد؟ مسلم است که نمیشود توصیه کرد همه مستندها در ژانرهای مختلف چنین رویکردی داشته باشند. مثلا مستند صنعتی درباره کارخانه فولاد سخت به شوخطبعی راه میدهد، اما اگر کسی بتواند چنین کند، حداقل این است که میتوان از بابت بداعتی که در کار خود کرده، تحسین شود. استفاده از طنز و مطایبه این حُسن را هم دارد که میتواند در افزایش تعداد مخاطبان عام مستند هم مؤثر باشد، چراکه عامه مردم بر این باورند که مستند سنگینی و جدیتی دارد که از حوصله آنها خارج است و آنچنان که باید سرگرمکننده نیست. موفقیت «مزرعه کلارکسون» شاهدی بر ضرورت استفاده از طنز در مستندهای ایرانی است.