محدث تک فلاح- دبیر دوچرخه
از کمربند رنگی و دعوت به اردوی تیم ملی نمیخواهم صحبت کنم. فقط همین را بدانید که ورزشکار حرفهای بودم؛ تکواندو، ژیمناستیک، شنا، والیبال، بسکتبال و... در همهی ورزشها دستی بر آتش داشتم؛ اما اسم کوه که میآمد آه از نهادم برمیخاست.
پدرم آخر هر هفته کوه میرفت. ابزار حرفهای نداشت، اما کوهنوردی را با کمترین ابزار ممکن از دست نمیداد. بعضی وقتها تو رودربایستی میافتادم و دعوتش را قبول میکردم، ولی بعضی وقتها خودم پیشنهاد همراهیشان را میدادم.
اگر تجربهاش را داشته باشید کاملاً میفهمید چه میگویم. شروع توفانی، ادامه به هر قیمتی و با سختی و مرارتهای بسیار، رسیدن به هدف! اگر تصورتان در مورد کوه این است، یعنی شما یک انسان واقعنگرید. اما باید بدانید که واقعنگری کافی نیست. بیتجربگی شما در این تصویر کاملاً مشهود است. اگر گفتید چرا؟
کوهنوردی یکی از سختترین ورزشهاست. از هر کوهنورد حرفهای هم اگر توصیف این ورزش را شنیده باشید حتماً دریافتید که کوهنوردی، ورزشی است برای تقویت اراده! قبل از اینکه ادامهی متن را بخوانید، لطفاً به جملهی قبل کمی فکر کنید.
گامهای اول را که برمیداری، حس میکنی عجب ورزشکار خوبیام. ده،پانزده دقیقه یا نهایتاً بیست دقیقه بعد برای تازهکارها و یک ساعت برای حرفهایها که بگذرد، هشدارهایی از گوشه و کنار بدن به مغز میرسد که: «آهای! من خسته شدم.»
اینجاست که باید ببینی مغز است که تصمیم میگیرد یا بدن. اگر خستگی امانت را نبریده باشد، هنوز ادامه میدهی. ولی اگر بیطاقت باشی، میشوی مثل من که آویزان پدرم میشدم: «بابا خسته شدم، میشه یه کم بشینیم؟»
-بیا دخترم، حالا حالاها مسیر داریم.
میگفتم که خستهام و نای ادامه ندارم، اما راضیام میکرد. دست پدر که روی شانهام بود و خودش که پشتم بود، شیر میشدم. غرزدن را کنار میگذاشتم و یاعلی! دوباره راه از سر.
یک جاهایی دوست داشتم رودربایستی را کنار بگذارم و به پدر بگویم بس است. من اینجا میمانم و شما ادامه دهید؛ تا برگردید منتظر مینشینم. اما پدرم با صبوری در تمام لحظات خستگی و کمامیدی، مرا همراهی میکرد.
رسیدن به قله، لحظهی وصفناپذیری است. همینکه بعد از تحمل بالا و پایینهای مسیر، زمینخوردنها و بلندشدنها و مهمتر از همه، حمایتهای بیبدیل حامیان مخلص به هدف رسیدی، دیگر خسته نیستی. خسته هستی، اما نمیبینی. تازه، هم خستگی را نمیبینی و هم انگیزه حضورهای بعدی را داری. اما وقتی نوک قله ایستادی، یک چیز را باید بدانی؛ مغرور نشو!
الآن که از خدا چند ده سالی عمر گرفتم، هم میتوانم در مورد زندگی و درس و دانشگاه و خانواده و کار و... همین را بگویم. مخصوصاً این روزها که خرداد را هم پشت سر گذاشتیم و نامه اعمالمان در دستمان است. از موفقشدنها خوشحال باشیم، اما مغرور نباشیم.
پنج شنبه 1 تیر 1402
کد مطلب :
195363
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/GZgD5
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved