روایت مجاهدت
تا خمینیشهر
روایت زندگی مجاهدانه حاج عبدالله والی
فعالیت گروهها و اردوهای جهادی که اکنون با استقبال جوانان انقلابی به یک حرکت مجاهدانه، آبادگر و پوینده تبدیل شده با نام مؤسس این اردوهای جهادی، حاجعبدالله والی گره خورده و عجین شده و شرکتکنندگان در این حرکت جهادی همواره میکوشند از راه و رسم آن مجاهد خستگیناپذیر در راه آبادانی مناطق محروم و کمبرخوردار پیروی کرده و در راستای اهداف زندهیاد والی قدم بردارند.
روایتگران آثار مکتوب هم از یاد وی غافل نبودهاند و کتاب «تا خمینی شهر» به شرح زندگی و فعالیت مجاهدانه مرحوم عبدالله والی میپردازد؛ نمونهای از شیوه زندگی مجاهدانه در راه خدا که بر مبنای شعارهای جهادی انقلاب اسلامی شکل گرفته است.
در تدوین این کتاب بیش از 300نفر از نزدیکان و آشنایان مرحوم عبدالله والی مورد مصاحبه قرار گرفتهاند که بخشی از آنها در شهر تهران و بخشی نیز در بشاگرد، میناب، اصفهان، قم، شهر بابک و بردسکن ساکن بودهاند که بهگفته نویسنده مقدمه کتاب همگی در ارادت داشتن به مرحوم حاجعبدالله مشترک بودهاند. همچنین این کتاب برای انتشار از حدود 1100برگه سند مکتوب، 20جلد کتاب و گزارش مربوط به بشاگرد و 150ساعت صوت و تصویر و 7 هزار و 700قطعه عکس از مرحوم عبدالله والی و بشاگرد استفاده کرده است.
کتاب تا خمینیشهر با روایت سه تن از دوستان مرحوم عبدالله والی برای رسیدن به منطقه بشاگرد آغاز میشود. فصل اول با عنوان هجرت که شرح چگونگی رسیدن یک گروه 30نفره را که در نهایت سه نفره شده به این منطقه روایت میکند. فصل دوم کتاب نیز که با عنوان مرشد تدوین شده است به روایت زندگی مرحوم عبدالله والی از تولد تا دوران حضورش در بشاگرد میپردازد و به نوعی ساختار خانوادگی وی را معرفی میکند.
فصل سوم کتاب با موضوع جبهههای غریب نیز به موضوع چگونگی آشنایی مرحوم والی با منطقه بشاگرد و حرکت به سمت آن اختصاص دارد که در ادامه با شرح همراهی برادر وی با او در این حرکت جهادی و نیز سختیهای موجود در مسیر این حرکت در فصول چهارم تا هشتم همراه میشود. این کتاب همچنین بهدلیل موضوع خود در دو پرونده جداگانه به معرفی منطقه بشاگرد بهصورت متن و تصویر و نیز معرفی دفتر عمران حضرت امام (ره) در کردستان که الگوی عمل مرحوم والی در بشاگرد بوده است، میپردازد. همچنین نقشههای مربوط به منطقه و نیز تصاویر آن نیز از دیگر ضمیمههای موجود در این کتاب هستند.
بخشی از کتاب
«در غربت آن سوی یادهای گم شده گذشتههای دور، دیاری هست به غربت بانگ جرس قافلههای قصه و بربلندای قلههای قصه...»دیگر قرار نبود بشاگرد دیار فراموشی باشد، امید و حیات از دل پیر جماران دمیده بود و در راه بود تا بشاگرد را فتح کند و تن و جان خستهاش را زنده کند. نفس قدسی حضرت روحالله دل حاج عبدالله را آباد کرد تا خمینی شهر در قلب بشاگرد به تپش درآید و حیات طیبه را در وسعت مظلومیت مردمان بشاگرد جاری کند.ای شهر خمینی! تو برای حاج عبدالله مدینهفاضله انقلاب اسلامی و پیروان روحالله بودی. اگر حاج عبدالله رفت مغموم مباش. نام تو مظهر خدمت و عدالتخواهی شده است و روزی را خواهی دید که جمعی از یاران امامزمان(عج) خود را خمینی شهری مینامند.»