• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
دو شنبه 21 خرداد 1397
کد مطلب : 19353
+
-

اول شخص مفرد

وگر گریزم کجا گریزم؟

وگر گریزم کجا گریزم؟

ابراهیم افشار | نویسنده، روزنامه‌نگار:

1 - مرتیکه شوفره با آن قارقارک داغونش، تا کپیدم توش، دیدم می‌گوید بگو «غاز، گاز، قاز!» می‌گویم از موهای سفید من خجالت نمی‌کشی، از اگزوز ماشین خودت بکش! مگر ماشین تو محل امتحان‌گیری از لهجه‌ها و گویش‌های اقوام ایرانی است؟ می‌گوید جون من بگو. این تن بمیرد این 3کلمه را تلفظ کن. می‌گویم خب بیا، به جهندم: «غاز، گاز، قاز». می‌گوید اشتباه داری می‌زنی داداش. «غاز پرنده را گفتی قاز. گاز اجاق را گفتی غاز. چندرقاز را هم گفتی گاز.» می‌گویم خب چه‌خاکی به سر کنم حالا؟ چهل سال است توی تهرانم ولی حنجره‌ام همین است که است. تو مقاومت تارهای صوتی هر مهاجر درباره قواعد زبان‌پذیری شهر مقصد را می‌فهمی؟ می‌گوید پوف‌ف‌ف‌ف! اگر شما مهاجرهای سراسر ایران از تهران بروید، چه بهشتی بشود اینجا. می‌گویم خودت کجایی هستی برادر؟ می‌فهمم از یکی از شهرهای مرکزی به تهران آمده است و با پرایدش مسافرکشی می‌کند. شب‌ها زیر پل صدر می‌خوابد و جمعه‌ها را برمی‌گردد پیش زن و بچه‌اش در شهرستان که هوایی تازه کند و دوباره از خروسخون شنبه، بیفتد به جون خیابان‌ها و مسافرها. در را می‌کوبم و پیاده می‌شوم و تمام شب را به این ابَرمکان درندشتِ فربه فکر می‌کنم که چگونه می‌تواند بدون ما مهاجران 90درصدی، به زیستن ادامه دهد؟

2-  به خانه که رسیدم ویرم گرفته که روزنامه‌های قدیمی‌ام را بکشم بیرون و ببینم در این 90سال، مهاجرها چگونه به تهران سرازیر شده‌اند و دلایل مهاجرت‌شان چه بوده است؟ آمارها بیش از آنکه محل تنازع برای بقا باشند، بامزه‌اند. هرچقدر که روزنامه‌ها را ورق می‌زنم، مهاجرت‌ها تا سال1305چشمگیر نیست. در این سال است که ناگهان 10هزار و 469نفر برای سکونت در تهران سرازیر شده و دست از سرزمین‌های اجدادی کشیده‌اند. سال1310 جمع مهاجران به 19هزار نفر و در سال1315 نهایتا به 38هزار نفر رسیده است (سال1318 کل جمعیت تهران 531هزار نفر بود). آمار مهاجران به تهران در سال1320، چیزی حدود 58هزار نفر ذکر شده و این رقم در سال1325 به 109هزار نفر رسیده است. از سال1335 تا 45، مهاجرت به پایتخت به طرز نامحسوسی کم شده است تا اینکه در سال45 دوباره آمار مهاجرت به 46هزار نفر قد می‌کشد. در همین سال‌هاست که دولت و پژوهشگران مجبور می‌شوند با تهیه یک آمار میدانی از تمام مهاجران پایتخت‌نشین، ریشه‌های مهاجرت را پیدا کنند. اطلاعات می‌نویسد: «290هزار نفر برای پیدا کردن کار به تهران آمده‌اند. 93هزار نفر برای پیدا کردن کار بهتر. 761هزار نفر برای سکونت با خانواده. 23هزار نفر برای تحصیل. 8هزار نفر برای خدمت نظام. 35هزار نفر در اثر انتقال شغلی به تهران. 49هزار نفر از جوانان شهرستانی به قصد ازدواج به پایتخت آمده‌ و بعد از ازدواج، در همین شهر ساکن شده‌اند.» آمارهای دهه40 نشان می‌دهد که اکثر مهاجران به تهران در سنین بین 20 تا 29سال بوده و جالب اینکه در همین مقطع سنی طی 40سال، 275هزار نفر به تهران نقل مکان کرده‌اند. مجموع مهاجران از سال 1305 تا 1345 یک‌میلیون و 271هزار و 575 نفرند.» بررسی‌های آماری علل مهاجرت به تهران نشان می‌دهد که پیدا‌کردن کار (و کار بهتر)، تحصیل، خدمت نظام، مهاجرت با خانواده، انتقال ‌شغلی، گردش و ازدواج از دلایل مهاجرت به این شهر به‌شمار می‌روند. لابد اوضاع اسفبار اقتصادی، رفاهی و شغلی در شهرستان‌ها و روستاهای مهاجرپرور در آن سال‌ها نیز مزید بر علت بوده است.

البته نکته‌های دیگری نیز از آمارهای چاپ شده در اطلاعات دهم اسفند1347 استخراج شده که نشان می‌دهد بیشتر مهاجران به تهران را اول از همه اهالی شهرستان‌ها و روستاهای استان ‌مرکزی و سپس آذربایجان‌شرقی تشکیل می‌داده‌اند و جالب‌تر اینکه استان آذربایجان‌غربی دارای کمترین مهاجر به تهران بوده است: «از استان‌ مرکزی 343هزار نفر و از آذربایجان‌شرقی 211هزار نفر کوچیده‌اند. درحالی‌که آذری‌های‌ غربی فقط 16هزار نفرند. در بین شهرها نیز اهالی تبریز با 65813نفر، روستاهای تبریز 38989نفر، رشت با 41هزار و 613مهاجر، روستاهای رشت 13874نفر، اراک 40هزار نفر، اطراف اراک49هزار نفر، قم 31هزار نفر، اطراف قم 19هزار نفر، قزوین 29هزار و اطراف قزوین 37هزار نفر، اردبیل 23هزار نفر و اطراف اردبیل 27هزار نفر در این جدول بیشترین تعداد را به‌خود اختصاص داده‌اند.»

3- آمارگیری خفن سال47 نشانگر کوچ دسته‌جمعی جماعتی است که در زادگاه و خاستگاه خود هیچ ندارند. جالب اینکه در همین سال است که احداث ترن‌های سریع‌السیر در تهران در صدر برنامه‌های بلدیه قرار می‌گیرد و کمیسیون فنی شهرداری تهران نظر می‌دهد که «شیب تند تهران مخالف نظر احداث متروست» اما با این همه، من به مرتیکه شوفره گفته‌ام که هیچ‌وقت زبان‌پذیری هیچ‌کس را با متد «گاز و غاز و قاز» نسنج. بهش گفته‌ام که حنجره‌ام فوبیای «گاف و قاف و غین» گرفته است. بهش گفته‌ام شاید یک روزی برسد که تمام 80میلیون مردم ایران به این شهر بی‌ترحم بکوچند و فقط هالیدی‌ها را بروند شهر و روستایشان برای عشق و صفا! مرتیکه شوفره یکجوری دنده‌معکوس کشید و یکجوری به قیژقیژ افتاد که انگار آش مامان‌پَزش زیر پل‌صدر دیر شده و کوفته قلقلی‌هایش ماسیده و از دهن افتاده بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :