داستاننویس ایرانی نیازمند شغلی برای معاش
گفتوگو با نیما اکبرخانی که با رمان «عزرائیل: کهنه سرباز» شایسته تقدیر جایزه ادبی جلال آلاحمد و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد
مریمالسادات موسوی
نیما اکبرخانی، متولد 1365و از داستاننویسان جوان و خوشآتیه در حوزه ادبیات داستانی است که اخیراً با رمان «عزرائیل: کهنه سرباز» شایسته تقدیر جایزه ادبی جلال آلاحمد و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. تاکنون 4کتاب داستانی از این نویسنده منتشر شده که اغلب آنها در محافل و جشنوارههای ادبی مورد توجه قرار گرفته است. رمان اول اکبرخانی با عنوان«اثریا» را انتشارات سوره مهر در سال 99منتشر کرد که نامزد جشنواره قلم زرین و اثر شایسته تقدیر جایزه ادبی شهید همدانی شد. بعدها نسخه صوتی این اثر با گویندگی سام قریبیان تولید شد.
کتاب بعدی این نویسنده، «عزرائیل: کهنه سرباز» که جلد اول مجموعه رمانهای وی با عنوان «عزرائیل» محسوب میشود، توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد. این اثر هم در ابتدا، نامزد جایزه قلم زرین و در ادامه، در زمستان 1401شایسته تقدیر جایزه ادبی جلال آلاحمد و همینطور شایسته تقدیر جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. بهار 1401یک داستان مستقل با نام «زلزله ده ریشتری» از اکبرخانی منتشر شد و نهایتا پاییز 1401هم جلد بعدی از مجموعه عزرائیل با نام «روزهای تاریک» انتشار یافت. با اکبر خانی درباره اینکه چگونه ایده نوشتن رمان در حوزه خاص امنیت به ذهنش رسیده و سختیهای کار نویسندگی در ایران گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
ایده رمان «عزرائیل: کهنه سرباز» چگونه در ذهن شما شکل گرفت و چه مراحلی طی شد تا این اثر تالیف و منتشر شود؟
راستش را بخواهید خودم هم دقیق نمیدانم، اما همیشه دوست داشتم یک کاری بنویسم که در آن هم بتوانم تاریخ وقایع امنیتی را بگویم و هم جذاب و مخاطبپسند باشد. این شد که رفتم سراغ یک پیرمرد یاغی! رفتم علیزاده را برای اینکار بهعنوان یک عنصر همه فن حریف ساختم و انداختمش درون داستان. اینها هم مال زمستان 1395است. آن موقع هم حرفهای نبودم و مجبور بودم کار دیگری جز نوشتن هم داشته باشم و هم راه و چاه ارتباط با ناشر را بلد نبودم؛ این شد که 5سال هم طول کشید تا کتاب منتشر شود.
رمان «عزرائیل: کهنهسرباز» از آثار شاخص شماست که در پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد و در بخش داستان بلند و رمان بهعنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شد. از تأثیر این جایزه در سرنوشت این کتاب و سیر داستاننویسی خودتان بگویید.
اولین و مهمترین تأثیری که جوایز دارند، خود جایزه است؛ مبلغی است که وارد زندگی نویسنده میشود. اینکه نویسنده از راه نوشتن درآمد داشته باشد، بیشترین تأثیر را در زندگی حرفهای او میگذارد. نویسنده زمانی حرفهای میشود که بتواند از همین راه نویسندگی خرج خودش و خانوادهاش را بدهد. آن موقع میتواند از سایر مشاغل فراغت پیدا کند و وقت بگذارد روی همین نوشتن و این میشود اول مسیر پیشرفت؛ بنابراین خود جایزه و مبلغی که پرداخت میشود، بسیار مهم است و هر قدر بیشتر هم باشد، بهتر است. همه جوایز ادبی مهم دنیا حاکمیتی هستند و این حکومتها هستند که با حمایت خود، نویسندهها را حمایت میکنند. البته این از سوی دیگر فرهنگسازی است که حاکمیت انجام میدهد و بعدا ثمرهاش را هم در حوزه فرهنگ برداشت میکند. اما جایزه جلال هنوز جایگاه خودش را بین مخاطب و مردم چندان پیدا نکرده است و فقط بین قشر کتابخوان حرفهای شناخته شده و باقی مردم چندان اطلاعی از وجودش ندارند. بههمین خاطر میبینیم که پس از برنده شدن کتابها در این جایزه اتفاق خاصی در فروش اثر نمیافتد و اینجا جایی است که بهنظرم متولیان امر باید بیشتر کار کنند تا این رویداد ادبی از فضایی نخبگانی به فضایی مردمی منتقل شود.
نوشتن داستان درباره موضوعات امنیتی و جاسوسی که رمان اخیر شما در این بخش قرار میگیرد، چه نوع موانع و سختیهایی دارد و شما برای غلبه بر این مشکلات از چه راهکاری بهره بردهاید؟
مهمترین سختیاش کمبود منابع رسمی است؛ یعنی الآن شما بخواهید در هر حوزهای از تاریخ بنویسید دستتان برای مطالعه و پژوهش بازتر است تا حوزه امنیتی. نقطه مقابلش را مثال بزنم که روشن شود؛ مثلا شما بخواهید در مورد دهه 60 و جنگ بنویسید شاید بیش از هزار عنوان کتاب برای شروع مطالعه در دسترستان باشد، ولی اگر بخواهید در حوزه امنیت بنویسید، این تعداد شاید از 20یا 30 تا بیشتر نباشد. در بخش مهمی هم مثلا سپاه در هر دو حوزه حضور داشته است، اما همان سپاه که در مورد جنگ با دست باز و مهربانی به شما اطلاعات میدهد، در حوزه امنیت طبیعتا بهخاطر ملاحظاتی که وجود دارد، اصلا اینطور نیست. بقیه هم همینطور هستند. وزارت اطلاعات و اطلاعات ارتش و... همه در مورد جنگ الان کلی مکتوبات دارند و حتی مصاحبه میدهند و... اما در سیر مبارزات امنیتی اصلا از این خبرها نیست. این مهمترین سختی کار من بوده است.
با توجه به اینکه رمان عزرائیل یک رمان ژانر تریلر (دلهرهآور و ماجراجویانه)محسوب میشود که امروزه از این قالب داستانی در دنیا استقبال زیادی میشود، آیا شما تعمدی برای انتخاب این قالب داستانی داشتید یا محتوای اثر چنین قالبی را اقتضا میکرد؟
من قصدم همانطور که عرض کردم نوشتن از تاریخ امنیتی خاصه دهه 60بوده است و راستش اصلا راه دیگری به ذهنم نرسید و هنوز هم نرسیده است که بتوان خارج از تریلر اینها را گفت؛ بهطوری که برای مخاطب جذاب هم باشد. همانطور که شما هم اشاره کردید محتوای اثر چنین اقتضا میکرد.
رمان عزرائیل در عین حال که اثری در قالب ژانر تریلر است، همزمان در پی القای مفاهیمی در حوزههای دینی، ملی و میهنی هم هست. ترکیب این دو مقوله را چگونه سامان دادید؟
کار سختی نبود. ببینید کلا این مفاهیم دینی و ملی در فرهنگ ما حضور بسیار پررنگی دارند. شما روز عاشورا را ببینید در مملکت چه اوضاعی میشود، عید نوروز را ببینید، طرفداری تودههای مردمی از نمادهای ملی مثل مسابقات ورزشی را ببینید و... اینها قدیم هم بوده و الآن هم هست. من برنامهام نوشتن یک اثر واقعگرایانه در ژانر تریلر بوده و اینها هم عین واقعیت ماست. نوع دیگری بخواهم عرض کنم اینکه اینها را بخواهی از ایرانیجماعت بگیری سختتر است و اگر هم چنین کنی تخیلی نوشتهای؛ نه واقعگرایانه.
در رمان اخیر شما، تاریخ معاصر حضور پررنگی دارد. آیا این مسئله متاثر از علاقه شخصی شما به تاریخ است یا فقط قصه این رمان چنین فضایی را میطلبید؟
بله، علاقه شخصی بوده. توضیح دادم خدمتتان؛ اصلا هدفم ارائه همین محتوا به مخاطب بوده است. این علاقه شخصی مطالعاتی خودم در یک دهه اخیر بوده است که خواستم با نوشتن یک داستان بلند برای مخاطبی که حوصله خواندن کتب خشک تاریخی را ندارد، محتوا تولید کنم.
برای نوشتن این نوع آثار، معمولا به مطالعات جانبی و تحقیقات گاهی زمانبر، نیاز است. شما چقدر برای این موارد وقت و انرژی صرف کردید؟
خاصه برای نوشتن کهنه سرباز شاید 2یا 3ماه. اما این یک عقبه حدود 10ساله هم داشته که علاقه شخصی من بوده است. راستش را بخواهید آن موقع که میخواندم هم اصلا نیتی برای نوشتن رمانی در آینده نداشتم، اما آن هم خیلی کمک کرده است.
داستان عزرائیل در مکان و شهرها و حتی کشورهای مختلف اتفاق میافتد. برای توصیف و فضاسازی این همه مکان مختلف از چه راهکاری استفاده کردید؟
به عراق در بین آن مکانها چند باری سفر کردم و از مشاهدات و زیستههای خودم بهره بردم، اما به باقی مکانها نرفتهام و از اینترنت استفاده کردهام و امیدوارم از آن جایی که مشاهده شخصی نداشتهام، خراب نکرده باشم.
جایگاه داستان و داستاننویسان در جامعه امروز ایران را چگونه میبینید؟
قطعا روزبهروز بهتر شده و امروز از قبل بهتر است و یقینا آن جایی که باید باشند هم نیستند. داستاننویسها باید در رأس هرم تولید محتوا قرار بگیرند تا فرد فرهنگی بتواند فرهنگسازی بومی خودش را داشته باشد و از تهاجم فرهنگهای دیگر کمتر آسیب ببیند. تولید محتوای ایرانی قطعا روزبهروز بیشتر شده است، ولی تأکید میکنم آنجایی که باید باشد نیست و ما همچنان در حال مصرف فرهنگی از بیگانه و کپیکاری هستیم. به امید خدا بتوانیم اوضاع را بهتر کنیم.
با توجه به اینکه هنوز در کشور ما داستاننویسی بهعنوان شغل محسوب نمیشود، آیا نگاه شما به نویسندگی جنبه تفننی دارد یا تصمیم دارید به شکل حرفهای این کار را ادامه دهید؟
تلاشم بر این است که حرفهای شوم. بهنظرم اگر حرفهای نباشیم نمیتوانیم کار خوب و شاخصی تولید کنیم. اگر قائل بهوجود جنگ فرهنگی باشیم که بنده هستم باید طرف مقابل را رصد کنیم. سمت و سوی دیگر همه حرفهای هستند و مرتب دارند مطالعه میکنند و درگیر کارهای دیگر و شغل دیگری برای امرار معاششان نیستند، اما نویسنده ایرانی متأسفانه باید شغل دیگری داشته باشد و این سبب میشود قوتش کم شود. انگار یک تیم فوتبال حرفهای حریف تیمی محلی شود که هر کدام از بازیکنانش یک شغل اصلی دارند و صبح تا غروب در مغازه و... هستند و نهایتا یک روز در میان 2 ساعت تمرین میکنند. بیتعارف این است که میبازید. این است که در حوزه نوشتن و تولید محتوای بومی عقب افتادهایم و حمایت نهادهای فرهنگی را میطلبد و از دست اصحاب قلم به تنهایی کاری برنمیآید.
برنامه نویسندگی شما به چه شکلی است؟ آیا زمان و ساعت مشخصی را برای این کار اختصاص میدهید یا بستگی به حس و موقعیت کاری خودتان دارد؟
بله، صبحها کار میکنم؛ اغلب صبح خیلی زود حول و حوش 4یا نهایتا 5صبح تا ساعت 8 یا نهایتا 9 صبح، برنامه منظم دارم.
درباره کتابهای در دست تالیف یا زیر چاپ خودتان هم توضیح بدهید.
اگر خدا بخواهد کتاب بعدی همین مجموعه عزرائیل برای ابتدای زمستان سال 1402 به بازار خواهد آمد.
زلزله ده ریشتری
رمان «زلزله ده ریشتری» نوشته نیما اکبرخانی، اثری علمیتخیلی است. در این رمان، شخصیت هادی صادقی، مدرس تاریخ و یکی از اعضای مجمع حقیقتیاب سازمان ملل متحد است که در جدیدترین اثرش سراغ واقعهای رفته که ۲۵سال پیش، یعنی در سال ۱۴۰۹ هجری شمسی رخ داده است. زلزلهای ده ریشتری در تهران رخ میدهد.
از غرب و شرق به ایران حمله میشود و جنگی عظیم درمیگیرد.«جنگ جهانی کبیر» نامی است که به این جنگ دادهاند؛ نبردی که چون زلزلهای ده ریشتری، نهتنها پایتخت کشور، بلکه جهان را، آن هم نه ۱۱۷ ثانیه، بلکه ۲۵ سال به لرزه انداخته است. حال هادی صادقی، بازرس ارشد در امور جنگ جهانی کبیر، در کتاب تاریخی اخیر خود، سراغ بازماندگان این حادثه رفته است.
عزرائیل روزهای تاریک
کتاب «عزرائیل: روزهای تاریک» نوشته نیما اکبرخانی، ادامه مجموعه رمانهای عزرائیل این نویسنده محسوب میشود که البته از آن بهعنوان جلد یکونیم این مجموعه یادشده است. در توضیح چرایی جلد یکونیم هم باید گفت در این جلد مستقیم سراغ قهرمان داستان نخواهیم رفت، بلکه شخصیتهای جدیدی وارد دنیای عزرائیل میشوند؛ شخصیتهایی که قرار است در جلدهای بعدی در کنار قهرمانان جلد اول، نقش کلیدی بازی کنند. داستان عزرائیل: روزهای تاریک، در ایران و سوریه میگذرد. قهرمان داستان، یک مدافع حرم است که بازداشت شده و اکنون فرصت دارد خاطراتش را برای فرزندش نقل کند؛ خاطراتی که از نوجوانی شروع میشود و تا روزگار معاصر ادامه پیدا میکند. نیما اکبرخانی، در این اثر از روزهای ابتدایی جنگ سوریه گفته و نقش ایرانیهای معمولی در این جنگ. روزهای تاریک، مانند جلد قبلی این کتاب، یک رمان در ژانر تریلر (امنیتی) است که سعی کرده بیشترین حس و حال واقعگرایانه را با جزئیات تاریخی و نظامی از اتفاقات آن روز سوریه به مخاطب خود ارائه بدهد.
اَثریا
کتاب « اَثریا» نوشته نیما اکبرخانی، داستانی درباره مدافعان حرم و مربوط به جنگ سوریه با گروهک داعش است.سوریه از سال ۲۰۱۱ (۱۳۸۹) درگیر جنگهای داخلی با تکفیریها بود و حضور رزمندگان مختلف از سوریه، پاکستان، افغانستان، ایران و حزبالله لبنان خاطرات زیادی از این دوران به جای گذاشت. رمان اَثریا نخستین اثر داستانی نیما اکبرخانی، نمایهای از همین دوران است که از زبان مدافعان حرم نقل شده است. اثریا داستانی متفاوتتر از رمانهای جنگی دیگر دارد؛ زیرا هم در سبک نگارش آن از خشکی و سیاهی جنگ خبری نیست و هم نویسنده با طنزی لطیف و دلبرانه، خواننده را میخکوب کرده و تا انتها همراه خود میکشاند. کتاب اثریا پر از روایتهایی است که در منطقهای از سوریه به همین نام رخ میدهد. البته ویژگی داستان اینجاست که مخاطب از همان ابتدا وسط جنگ پرتاب نمیشود، بلکه با زندگی معمولی و روزمرگیها و دیالوگهای بین شخصیتها درگیر میشود و به معنای واقعی امنیت را حس میکند. بعد ناگهان خودش را با چشمانی اشکبار در میدان جنگ میبیند و همقدم با شخصیتها رویاروی تکفیریها درمیآید؛ با همان هیجان و با همان لحظات سخت.
عزرائیل: کهنه سرباز
کتاب «عزرائیل: کهنه سرباز» نوشته نیما اکبرخانی، اثری در ژانر علمیتخیلی و فانتزی است که جلد اول یک مجموعه رمان محسوب میشود و ماجراهای آن، روایت حمیدرضا هدایتی، سرگرد سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران و علی علیزاده، قاتلی مرموز است که رد پایش همه جا دیده میشود، اما هیچ راهی برای اثبات آن و یافتنش نیست. این دو بیآنکه بخواهند، درگیر مبارزهای بزرگ میشوند که جغرافیایش از تهران در شرق تا نیکوزیای قبرس در غرب است. داستان عزرائیل از ماجرای قتل یک گروه موادمخدر در تهران و چند سرباز نیروی قدس سپاه در دوحه شروع میشود و با یک ماجرای هیجانی به ترکیه و شمال سوریه میرود.رمان نیما اکبرخانی تنها محدود به اتفاقات هیجانانگیز نمیشود. این رمان سراغ پشت پرده اتفاقات مهمی میرود. رمان «عزرائیل: کهنه سرباز» نقبی به اتفاقات 40 سال گذشته ایران هم میزند و داستان را به گروهک تروریستی منافقین و سالهای جنگ میکشاند. درد اصلی جلد اول رمان عزرائیل،پیدا کردن قاتل و قاتلان احتمالی نیست. درد اصلی این رمان خیانت است! خیانتی که هیچکس باورش نمیکند. نیما اکبرخانی در رمانش با دقتی مثالزدنی از جزئیات این ماجرا پرده برمیدارد و با قلمی روان، 2داستان موازی را پیش میبرد. انتشارات کتابستان معرفت، رمان« عزرائیل: کهنه سرباز» را در ۲۹۶صفحه چاپ و منتشر کرده است.