• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
شنبه 30 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 192192
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/mwMGR
+
-

یک روستایی در «بِرادوی تهران»

خاطراتی از ستاره‌های سینما تا دوبلورها و سیاهی‌لشکرها در کتاب «نقش یک رؤیا»

کتاب ماه
یک روستایی در «بِرادوی تهران»

ندا زندی

ایوب شهبازی برای تماشاگران عادی سینما اسم ناشناخته‌ای است اما کسانی که خاطرات او را خوانده‌اند، خوب می‌دانند او چه خاطرات ناب و جذابی از سینمای سال‌های دور و ستاره‌ها و ماجراهایش دارد. شهبازی روستازاده‌ای است خودساخته و سختکوش که در 9سالگی در حول و حوش سال 1339، پس از مرگ پدرش، با مادرش به تهران می‌آید و مفتون سینما می‌شود و به دفاتر فیلمسازی راه می‌یابد و با بزرگان سینما نشست و برخاست می‌کند. جلد اول خاطرات شهبازی با عنوان «یک روستایی در لاله‌زار» نخستین بار در سال 1391منتشر شد و حسابی بین علاقه‌مندان به لاله‌زار قدیم و سینماهایش گل کرد. شهبازی در سال 1394بخش‌های دیگری از خاطراتش را درباره آن دوران با عنوان «حکایت مردان خاکستری» به روی کاغذ آورد. شهبازی مدرسه نرفته و خواندن و نوشتن را خودش یاد گرفته و طبیعتا کتاب‌هایش خالی از ایراد نبودند.

اما چندی پیش نشر «فرهنگ معاصر» این دو کتاب را در قالب یک کتاب با عنوان «نقش یک رؤیا؛ خاطرات سینمایی ایوب شهبازی» با ویراستاری حمیدرضا امیدی سرور با افزوده‌های تازه و ویرایش بهتر منتشر و حلاوت خواندن خاطرات شهبازی را دوچندان کرد. به همین مناسبت با امیدی سرور که خودش سال‌ها درباره سینما قلم زده، درباره این کتاب و اهمیت آن صحبت کرده‌ایم.


ایوب شهبازی کیست و چرا خاطراتش مهم است؟
خاطرات ستاره‌ها یا چهره‌های سطح بالای سینمای ایران زیاد منتشر شده، اما در این کتاب یک نفر از پایین‌ترین سطح سینمای فارسی، درست از متن آن، به سینمای ایران پرداخته است. به همین‌خاطر با تصویری متفاوت با دیگر کتاب‌ها روبه‌رو هستیم. بنابراین، بیشتر از خود فرد، خاستگاه و زاویه دید اوست که به کتاب اهمیت می‌دهد.

شهبازی در سینما با چه کسانی همکاری کرده و از چه کسانی خاطره می‌گوید؟
راوی خاطرات به‌دلیل همان خاستگاه هم با آدم‌های طراز اول برخورد داشته و هم با خیل عوامل تولید در دل سینمای فارسی که کمتر به آنها توجه شده، بنابراین هم از فردین، بهروز وثوقی، نصرت‌الله وحدت و ایرج قادری یادشده و هم از افرادی چون غلام ژاپنی، حسن فردین، اکبر و دیگر سیاهی‌لشکرهای فراموش‌شده سینمای ایران. دوبلورها همانند چنگیز جلیلوند، عطاالله کاملی و... نیز در این کتاب حضوری پررنگ دارند.

از خاطرات شهبازی چه چیزهایی درباره سینمای قبل از انقلاب دستگیرمان می‌شود؟
هم شاهد جایگاه و اهمیت سینما به‌عنوان اصلی‌ترین تفریح عامه مردم هستیم و هم از تصویر پرزرق و برق سینما و ستاره‌هایش آشنایی‌زدایی شده است. به‌طور خلاصه، تصویری واقع‌گرایانه از آن سینما پیش‌روی خواننده قرار گرفته است.

با کتاب شهبازی به کجاها سفر می‌کنیم؟
این کتاب از یک منظر مهم سفری است نوستالژیک به جغرافیایی که مسعود کیمیایی از آن به‌عنوان «بِرادوی تهران» یاد کرده، یعنی همان لاله‌زار. اما در این کتاب در کنار وصف سینماهایی مثل رکس، ایران، متروپل، کریستال و تئاترهایی مثل نصر، پارس و جامعه باربد و همچنین تعدادی از کافه‌های خاص هنرمندان، به‌طور مفصل به کوچه ملی، کوچه برلن یا پاتوق سیاهی‌لشکرها در ارباب‌جمشید پرداخته شده است. همچنین، به بسیاری از مکان‌های معروف همچون ساختمان پلاسکو، ساختمان آلومینیوم، فروشگاه فردوسی و... نیز اشاره شده است.

موضوعات غیرسینمایی هم در کتاب مطرح شده مثل بانوی سرخ‌پوش میدان فردوسی. از این دست موضوعات و ماجراها چقدر در کتاب یافت می‌شود؟
در کنار سینما، کتاب شرح صادقانه یک زندگی است، بنابراین گوشه‌هایی از اتفاقات مهم غیرسینمایی نیز مورد اشاره قرار گرفته، همانند ماجرای 15خرداد 1342و آتش زدن زورخانه شعبان جعفری، ماجرای مرگ تختی، روزهای پرشور انقلاب و... .

به‌عنوان ویراستار چه نقشی در این کتاب داشتید؟
سعی من این بود که کتاب با مخاطبانی تازه و جدی ارتباط برقرار کند. این کتاب پیش از این با ویرایش فرد دیگری در 2 جلد منتشر شده بود. ناشر جدید قصد داشت آن را با سروشکل دیگری منتشر کند، نقش ویراستار کتاب دقیقا به اندازه‌ تفاوت‌هایی است که نسخه جدید و قدیم با یکدیگر دارند!

چند خاطره از کتاب

روزی که فریدون ثقفی پیش همکاران از سواددار شدن من گفت، تاجی احمدی و عزت‌الله مقبلی به نمایندگی از دیگر همکارانشان در استودیو الوند برای تشویق، مرا همراه خودشان به خیابان شاه (جمهوری) بردند و از فروشگاهی جنب سینما سهیلا (ارم)، یک‌دست کت‌وشلوار و یک‌جفت کفش به انتخاب خودم برایم خریدند. از شدت خوشحالی همیشه روزشماری می‌کردم هرچه زودتر یک روز تعطیل پیش بیاید تا بتوانم از آن لباس‌ها و کفش چرمی دست‌دوز استفاده کنم. (صفحه 167)


با عجله و شتاب کارهای استودیو [دوبله فوکس قرن بیستم] را انجام دادم و درها را نیز قفل کردم. غافل از اینکه عطاءالله کاملی ـ مدیر دوبلاژ ـ داخل اتاق پشت میز گویندگان مشغول بررسی کلاکت و جمع‌آوری تکست‌های روی میز دوبلاژ است. به این ترتیب ناخواسته دو شب و یک روز او را تشنه و گرسنه، بدون اینکه حتی به دستشویی دسترسی داشته باشد، در اتاق دوبلاژ حبس کردم. تنها این متانت و بزرگواری کاملی بود که با نادیده گرفتن این اتفاق، درس اخلاقی ارزشمندی به من داد. (صفحه‌های 184ـ183)


یکی از آرزوهای فردین این بود که از قالب همیشگی خود بیرون بیاید و در فیلم‌های متفاوت و مطرح نیز بازی کند. او بر این باور بود که وقتی با کارگردان‌های خوب و خبره کار کنی، بازی‌ات فراتر از تیپ‌ات خواهد شد، اما این تهیه‌کننده‌های سودجو بودند که می‌خواستند با استفاده از نام فردین و با یک قصه تکراری و کلیشه شده، با هزینه پایین و گیشه تضمین شده، به سود بالایی برسند. بنابراین فردین را راحت نمی‌گذاشتند و چنان دستمزدهای بالایی به او پیشنهاد می‌کردند که از هزینه تولید خود فیلم بالاتر بود. (صفحه 294)


 

این خبر را به اشتراک بگذارید