ما از فضای خالی میترسیم
نگاهی به مفهوم و اسمگذاریهای فضای سفید
تورج صابریوند:
عینالقضات همدانی شرح میدهد که حکیمی چیزی بر کاغذ مینویسد و طفلی که نوشتن نمیدانسته میپرسد: «به چه کار بیهودهای مشغولی؟ اگر کاغذ باید سیاه شود پس همهجای آن را سیاه کن و اگر کاغذ باید سفید باشد پس همه آن را سفید بگذار».
1- در دیزاین و معماری، به فضایی که به عمد خالی گذاشته شود فضای سفید میگویند. فضاهای به عمد خالی که میشد با طرح و نقش و نوشته پُر یا تزیین شوند اما به عمد، خالی گذاشته میشدند اسمی نداشتند تا حوالی سال۱۸۴۰ میلادی که چاپچیهای اروپایی به آنها گفتند White Space که میشود فضای سفید؛ البته گاهی این فضاها را Negative Space و Empathy Space در معنای فضای منفی یا فضای خالی هم نامیدهاند؛ اما هیچ کدامشان توضیح دقیقی نیستند. فضاهای از عمد خالی الزاما سفید نیستند. سفید، رنگ است چنان چون سبز و آبی و سرخ. این خطای اسمگذاری چاپچیهای اروپایی بود که فکر میکردند فضایی که چاپ ندارد فضای سفید است، درحالیکه آن فضا، خالی بود نه فضای سفید. کمااینکه اگر چند صفحه در کتاب به رنگ قرمز و مشکی باشد فضای خالی است نه فضای سفید.
بین سفیدبودن و خالیبودن فرق است. نباید همه فضاهای خالی را به فضای سفید تقلیل داد؛ مشخصا در معماری. ممکن است فضایی از یک پارک یا گوشهای از شهر را بیآنکه مبله شود یا حجم و مجسمهای گذاشته شود خالی بگذاریم؛ آن فضا، فضای خالی است نه فضای سفید.
Negative Space یا فضای منفی هم نمیتواند کلمه درستی برای این مفهوم باشد. در برابر فضای منفی، نمیتوان فضای مثبت را تعریف کرد؛ به عنوان مثال نمیتوان گفت نوشتههایی که در صفحهای چاپ شده فضای مثبت هستند و فضاهایی که نوشته ندارند فضای منفی. فضای منفی، بار معنایی منفی دارد درحالیکه فضاهای خالی به اندازه همان فضاهای مثبت، مهم هستند. اگر فضاهای منفی نباشند فضاهای مثبت نه دیده میشوند، نه خوانده میشوند و نه اساسا میتوانند وجود داشته باشند.
2- اما در شهر و در معماری، باورداشتن به سطحی از ضرورت فضای خالی بحث و جدل چندانی ندارد. آنکه خطاطیها را با تذهیب پرمیکرد هم اندک فضایی را خالی میگذاشت تا نوشتهها خوانده شود. معلوم است که در معماری هم، وجود فضاهای خالی چه در شهرسازی و چه در معماری بناها ضروری است تا در آنها بتوان اینسو و آنسو رفت، بتوان نشست و بتوان چیزی گذاشت. اما در شهرهای بدساختهشده قرن فعلی به سطح دیگری از فضاهای خالی نیاز است. تمام فضاهای خالی در شهرهای بدساخته، برنامهریزیشده هستند؛ از پیش معلوم کردهاند که کجا باید بنشینیم، از کجا برویم و کجا بایستیم و در هیچ فضایی هیچ تردیدی نداریم. این، شهر را شبیه فلوچارتی میکند که آدمها فقط از مسیرهایی پیشبینیشده تبعیت میکنند. چنین شهری نه جای درنگی میگذارد و نه جای تفکری و نه هیچ اجازه دیگری به آنها میدهد؛ همه فضاها دستور میدهند که چه کنند؛ بروند، بایستند، سریع بروند، سرعتشان را کم کنند. هیچ جایی آنها را آزاد و رها نمیگذارد که خودشان فکر کنند، تصمیم بگیرند و درنگ کنند که در این لحظه چه میخواهند بکنند. کاربری همه فضاها مشخص شده یا برای بهدستآوردن منفعتی مالی به فروش رفته است. این شهر، آدمها را خسته میکند و اجازه تجربه جدیدی را به آنها نمیدهد. خاطره جدیدی هم خلق نمیشود.
اما فضای خالی چیزی چون تنفس است؛ جایی برای اینکه هیچ کار نکنی، هیچ کارکردی نداشته باشی، از فلوچارت بیرون بیایی و هیچ نکنی؛ شبیه اینکه در انتهای پاراگرافی در وسط سطر نقطهای بگذاری و باقی سطر را خالی رها کنی و به پاراگراف بعدی بروی. سطری که تا نیمه خالی مانده فضای خالی تنفس برای مخاطب است. در شهر هم این فضاهای خالی را نیاز داریم.
3- اما ما از فضای خالی میترسیم. عادت کردهایم که همهجا را پر کنیم. میترسیم یک طبقه از یک قفسه خالی بماند. از صندلیهای خالی سالنها میترسیم. از گلدانهای خالی میترسیم. فضاهای سبز پارکها نمیتواند یک فضای خالی بزرگ چمنکاریشده باشد. حتما باید حجمی، گلدانی در اندازه ساختمانی یا کودکی در اندازه گودزیلا یا تابلوی نصیحتی یا بالاخره چیزی، حتی شده زشت و بدترکیب و بیربط بگذاریم. کافی نیست که یک میدان، یک میدان باشد که تردد دایرهای را ممکن کند. میدان، هرقدر کوچک یا بزرگ، باید چیزی در مرکزش بگذاریم. میترسیم جایی در شهر به حال خود رها باشد. دیکتاتورهای مقتدر هم از فضاهای خالی میترسند و ترجیح میدهند به جای آن مال بسازند. «گزی پارک» استانبول جای ترسناکی برای حکومت وقت است.
4- شاید ما از تفسیری که دیگران میکنند میترسیم. فضاهای خالی تفسیر به فقدان میشوند یا بهکار نکردن. گمان نمیبریم که اینجا یک فضای خالی «دیزاین» کردهاند یا فکر کردهاند و تصمیم گرفتهاند که اگر اینجا یک فضای خالی باشد چشم و فکر آدم احساس آسودگی و آرامی میکند. فکر میکنیم اگر جایی خالی باشد دلیل این است که آدمهایی یا حوصله کارکردن نداشتهاند یا به ایدهای نرسیدهاند. پس ترجیح میدهیم به جای متهم شدن به کمکاری و بیفکری به ضعیف کارکردن متهم شویم. بهتر است بگویند چیزی که ساختهاید یا چیدهاید زشت و بدترکیب است تا اینکه بگویند هیچ کاری نکردهاید که گفتهاند: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل». این تفسیرها، ما را به پرکردن فضاها ملزم کرده و محیط زندگیمان را خفهکنندهتر کرده است.
آیا در فرهنگ و میراث گذشته جای خالیای وجود داشته؟ در گذشته ما، فضاهای خالی ارزشمند نبودهاند و ما هم نسل به نسل اهمیت دادن به آن را یاد نگرفتهایم.
نقاشان و معماران و گچبرها و دیگران هرگاه فضایی را خالی میدیدند به هر شکلی که میتوانستند پرش میکردند؛ کج بالای خانهها را، دیوار مسجدها را، رو و توی لباسها را؛ حتی فاصله خالی سطرهای خطاطیها را با تذهیبهای پرجزئیاتی پر میکردند. خطاطی میگفت این ضمه و کسرهها را برای خوانایی نگذاشتهام آنها بهخاطر ترکیببندی بهتر کار آوردهام؛ منظورش همان پرکردن فضاهای خالی بود. غربیها هم که امروز به اهمیت فضاهای خالی پیبردهاند در سنتهای قدیمیشان به فضاهای خالی در معنای امروزیاش توجهی نداشتهاند.
چنانکه میبینیم معماری دوران باروک و گوتیک هم پر از تزئینات و ریزهکاری است اما به تبع نیازهای انسان امروزی مینیمال شدهاند. آنها هم تازه یاد گرفتهاند و توانستهاند فضاهای خالی را بفهمند و بهکار گیرند. البته کار مردم آسیای جنوب شرقی در جهان امروز سادهتر است، زیرا در گذشته هم شاعرانشان مثنوی هفتاد مَن نمیگفتند. شاعرانشان هایکو مینوشتند و خطاطهایشان آن هایکوهای سهبندی را تذهیب نمیکردند. پرچمشان هم یکی، یک دایره دارد و یکی دیگر، یک ستاره. حتی کلمهای دارند که آن را به این شکل مینویسند: (間) و Ma خواند میشود. معنای Ma در زمان، مکث و در معماری، شکاف و Gap است. اما در فارسی و احتمالا در انگلیسی، کلمه مناسبی برای فضای خالی گذاشتهشده نداریم که بار معنایی مثبت یا حتی خنثی داشته باشد، شاید به همین علت توضیح ارزشمندبودن فضاهای خالی اینچنین سخت است.
حکیم ماجرای عینالقضات همدانی هم نتوانسته بود به آن طفل پرسشگر هیچ پاسخ قانعکنندهای بدهد.