پای صحبتهای همسر شهید جامعه کارگری، عبدالحسین برونسی
کارگری که سردار شد
چه در روزهای جنگ تحمیلی و چه در سالهای خفقان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کارگران نقش مهمی ایفا کردند. گرچه درآمد چندانی نداشتند و حتی نان شب و زندگی آنها وابسته به درآمد روزانهشان بود اما وقتی صحبت از دفاع از دین و میهن شد، مردانه ایستادگی کردند. از همان روزهای نخست حمله رژیم بعث عراق به ایران، دسته دسته به جبههها اعزام شدند و سنگرها را پر کردند و عده زیادی هم در این راه به شهادت رسیدند. یکی از شهدای شاخص جامعه کارگری شهید عبدالحسین برونسی است؛ روستازادهای عارف مسلک که نامش در شمار شجاعترین فرماندهان دفاعمقدس قرار دارد. اوستا بنّای کمسوادی که به فرموده مقام معظم رهبری به اوج رسید و نخبه شد.
فرمانده گردان خطشکن
شهید برونسی، سال ۱۳۲۱ در روستایی از توابع شهرستان تربتحیدریه متولد شد. با شروع مبارزات انقلاب او که رنج و محرومیت را در روستا تجربه کرده بود، به یکی از افراد مورد اطمینان روحانی انقلابی و مبارز آیتالله خامنهای تبدیل شد. در درسهای ایشان شرکت کرد و دروس طلبگی را فراگرفت. عبدالحسین برونسی، چندین بار از سوی ساواک دستگیر و شکنجه شد و بارها خانهاش مورد هجوم و بازرسی مأموران ساواک قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب بهصورت افتخاری به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. با آغاز درگیریهای کردستان به پاوه رفت و با شروع جنگ تحمیلی در شمار نخستین کسانی بود که خود را به جبهههای نبرد رساند. او در عملیات فتحالمبین بهعنوان فرمانده گردان خطشکن، مرکز فرماندهی عراقیها را منهدم کرد و از ناحیه کمر مجروح شد. برونسی از ناحیه دست، گردن و شکم جراحات سختی را متحمل شد اما هر بار، عزمش برای رفتن به جبهه محکمتر میشد. او در عملیات متعددی ازجمله بیتالمقدس، رمضان، مسلم ابنعقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک و... بهعنوان فرمانده گردان خطشکن حضور داشت. با شروع عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ بهعنوان معاونت تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) در تمامی مراحل عملیات شرکت داشت و گردانهای خطشکن را رهبری میکرد و در عملیاتهای خیبر، میمک و بدر نیز بهعنوان فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) حضور داشت.
بنایی میکرد و روزی حلال میآورد
معصومه سبکخیز، همسر شهید از برونسی میگوید: «همسرم به روزی حلال خیلی حساس بود. اوایل ازدواجمان وقتی کشاورز بود بحث تقسیم اراضی بین کشاورزان پیش آمد. قبول نکرد و با آنکه در شرایط مالی بدی بودیم، حتی گندم و آرد آن زمینها را قبول نکرد و گفت، باید روزی حلال به خانوادهام بدهم. برای پیدا کردن کار به مشهد آمدیم. اول در یک سبزیفروشی کار کرد، اما گفت در این مغازه، سبزیها را در آب میزنند تا وزنش سنگینتر شود. از آنجا درآمد. بعد در یک لبنیاتی کار کرد، اما از آنجا هم درآمد. یک روز صبح بیل و مترش را برداشت ورفت سرگذر. آخر شب آمد و برای فرزندمان ابوالحسن که ۷ ماهه بود و برای من کلی خرید کرده بود. همسرم گفت: «از صبح تا الان کارکردم و عرق ریختم و این روزی حلال است. بخورید و نوش جانتان.» از فردا رفت سر همان کار بنایی و صاحبکار از همسرم بسیار راضی بود و تا مدتها نگهشداشت تا برایش کار کند. بعدها معمار شد و خانههای زیادی در منطقه چهنو ساخت و انقلاب که شد بعد از ماجراهای مختلف به سپاه رفت، ولی 2سال اول حقوقی نداشت. او ظهرها تا آخر شب بنایی میکرد تا هزینههای زندگی را تأمین کند.
پول حج را به سپاه برگرداند
شهید برونسی بهدلیل دلاوریهایش به سفر روحانی حج مشرف شد اما هزینهای را که توسط سپاه برای اعزامش خرج شده بود به سپاه برگرداند. حجتالاسلام رضایی از همرزمان شهید دراین باره میگوید: «این خاطره مربوط به سال ۱۳۶۲ و یک سال پیش از شهادت شهید عبدالحسین برونسی است. سفر حج تشویقی بود از طرف امامخمینی(ره) بهدلیل رشادت در عملیاتها و جبهه. شهید برونسی معتقد بود باید پول بیتالمال را بپردازد و به همین علت پول سفر را بعد از بازگشت از حج، با فروش تلویزیونی که از مکه آورده بود پرداخت.» در همین سفر یکی از دوستانش در خاطراتش از سفر حج میگوید: «در سفر حج دیدم چندین کفن خریده است. پرسیدم این همه کفن را برای چه کسانی خریدهای؟ او هم یکی یکی اسم برد اما اسم خودش را نگفت.» گفتم: «پس برای خودت چی حاجی؟» گفت: «مگر من میخواهم به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم؟ لباس رزم من کفن من است.» همینطور هم شد. او ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در هورالعظیم با لباس رزمش درحالیکه فرماندهی تیپ ۱۸ جواد الائمه(ع) را برعهدهداشت، شهید شد و پیکرش ۲۷ سال بعد تفحص شد و به وطن برگشت. شهید برونسی، عارف مسلک بوده و با خوابی که دیده بود شهادت خود را پیشبینی کرده بود.