• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 18 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 191133
+
-

پای صحبت‌های خانواده شهید حمیدرضا الداغی

غیرتمندی از دیار سربداران

غیرتمندی از دیار سربداران

شهید حمیدرضا الداغی که به شهید غیرت ایران معروف شده، 2هفته پیش در جریان تلاش برای رفع مزاحمت برای دو دختر نوجوان بر اثر ضربات متعدد چاقو از سوی مهاجمان به شهادت رسید. شرایط روحی خانواده این شهید به‌گونه‌ای نیست که خیلی بخواهیم آنها را به حرف بکشیم و از ویژگی‌های حمیدرضا بپرسیم. از دور و نزدیک مهمان به خانه‌شان می‌آید و از طرفی تقریبا هر روز گزارشگر و خبرنگار از صدا و سیما گرفته تا رسانه‌های مختلف سراغ‌شان می‌آیند تا یاد این شهید را زنده نگه دارند.

خدا دعوتش کرد
با آنکه داغ دیده‌اند و حال و روز خوبی ندارند، اما برای گفت‌وگو با روزنامه همشهری، وقت می‌گذارند و از حمید و روحیات اخلاقی‌اش برایمان تلفنی توضیح می‌دهند. شاهنده گرامی، مادر شهید معلم بازنشسته است. این را خودش نگفت از صحبت‌های سنجیده که می‌کند و از فرزندانی که بزرگ کرده حدس می‌زنیم که مادر، زنی تأثیرگذار است. مادر معلمی که انسان ساخت. خودش می‌گوید: «من به کسانی که از پسرم می‌پرسند و می‌نویسند می‌گویم که خواهش می‌کنم از پسر من بت درست نکنید. هر آنچه واقعیت دارد از او بنویسید. پسرم یک فرد عادی بود با دغدغه‌های روزمره. اتفاقا زیبا اینجاست که یک پسر عادی از این سرزمین به وقت بزنگاه بی‌تفاوت نمانده و از جان خود گذشته است. کار هر کسی نیست بی‌تفاوت‌نبودن به درد دیگران. من همیشه ورد زبانم این بود که الهی عاقبت به‌خیر شوی و خدارا شکر چنین شد. ۵‌سال است که همسرم را از دست داده‌ام و حمید مثل پروانه دور من می‌گشت. تمام کارهای من را انجام می‌داد. اصلا نمی‌گذاشت من یا خواهر و برادرش جای خالی پدر‌شان را حس کنیم. از همه نظر حواسش به ما بود. همه مادرها از بچه‌هایشان تعریف می‌کنند اما واقعیت این است که روحیه فداکاری و قلب بزرگ حمید را همه تعریف می‌کنند. خدا دعوتش کرد و خدا خواست. از تمام مسئولان انتظامی و دادستانی درخواست دارم که عاملان پرپر‌شدن پسرم را به اشد مجازات محکوم کنند. اجازه ندهند چنین افرادی در جامعه برای دیگران تهدید و نا‌امنی ایجاد کنند. پسر من که پرپر شد اما نگذارید سایر جوان‌ها پرپر شوند. من زبان مردم هستم و درد مردم را می‌گویم. نگذارید چنین آدم‌هایی راحت برای دیگران خطرآفرین  باشند.»

مثل پدر برای خانواده بـود
احسان الداغی، برادر شهید که به عنوان مشاور حقوقی در شهرداری مشهد مشغول به‌کار است از برادرش برایمان می‌گوید: «حمیدرضا اخلاق‌های خاصی داشت؛ جدی بود اما در عین حال مهربان. بعد فوت پدرم یکسره کنار مادرم بود و من خیالم راحت بود که او حواسش به همه‌‌چیز هست. مادرم زانو درد شدید دارد. حمیدرضا که در طبقه پایین خانه مادرم زندگی می‌کرد برای او همه کارهایی می‌کرد که بعضا خیلی از مردها انجام نمی‌دهند. مثلا جاروبرقی می‌کشید، حیاط آب و جارو می‌کرد و... .» حمیدرضا یک خواهر و برادر کوچک‌تر از خود داشت و بعد از پدرش تمام تلاشش را کرد تا آنها جای خالی پدر را احساس نکنند.

قدردان محبت مردم هستیم

مادر از حال و روز تنها دختر شهید می‌گوید: «نوه‌ام این روزها حال و روز خوبی ندارد. همه می‌خواهند با  او مصاحبه کنند اما واقعا برای او سخت است. در سن خیلی کمی، پدر و رفیق صمیمی‌اش را از دست داده و شوکه است. از تلویزیون آمده‌اند برای مصاحبه و هنوز هم نتوانسته‌اند او را راضی به صحبت کنند. جا دارد از همه مردم تشکر ‌کنم. همه برایش پدر و مادر بودند. خیلی‌ها برایش خواهری و برادری کردند. شما اینجا نیستید ببینید سبزوار و خانه ما چه خبر است. اصلا خیلی از مهمان‌ها را نمی‌شناسیم. از دور و نزدیک آمده‌اند. همین امروز از مشهد به من زنگ زدند و وقت گرفتند. پرسیدم آقا شما کی هستید که می‌خواهید بیایید؟ گفت من یک کاسب در مشهد هستم که باید برای عرض تسلیت و ادای احترام به خانواده شهید خدمت برسم. گفتم خدمت از ما. قدم‌تان روی چشم. مردم آگاهند. می‌فهمند. قدر زحمت کسی که چنین کرده می‌دانند و محبت می‌کنند.

کارهایش او را عاقبت به‌خیر کرد
برادر شهید الداغی به نکته‌ای اشاره کرده و می‌گوید: «من شخصا موافق این موضوع نیستم که وقتی کسی فوت می‌کند، خانواده فرد فقط از کارهای خوب او می‌گویند و بزرگش می‌کنند. اما درباره حمیدرضا این ما نیستم که درباره‌اش حرف می‌زنیم. بعد از شهادتش ده‌ها نفر آمدند و از کارهای خیر پنهانی او خبر دادند. مثلا همین چند ساعت پیش یک آقای لوله‌کشی برای عرض تسلیت به خانه ما آمد و گفت چند وقت پیش حمیدرضا سراغم آمد و گفت برو خانه فلان پیرزن و لوله شکسته خانه‌اش را تعمیر کن. هر چه هزینه‌اش شد از خودم بگیر. حمیدرضا سرمایه‌دار نبود وضع مالی چندان تعریف‌کردنی هم نداشت اما دلش بزرگ بود. معمولی بود. ریز‌به‌ریز این کارها بود که برادرم را
 عاقبت به‌خیر کرد.»

توجه خاص حمید به محیط‌زیست
احسان الداغی در ادامه به نکته جالبی از زندگی برادرش اشاره کرده و می‌گوید: «حمیدرضا دفتر مهندسی نقشه‌کشی داشت. حساسیت‌های خاصی داشت که شاید خیلی از ما به آن توجه نداریم. حتی به حیوانات هم حساس بود و کسی پیش او اجازه نداشت حیوانی را آزار دهد. از دیگر حساسیت‌های برادرم توجه به محیط‌زیست بود. شاید برای‌تان جالب باشد که حمیدرضا به حدی به آلودگی محیط‌زیست حساس بود که شاید تعجب کنید. وقتی به او می‌گفتیم چرا ماشین نمی‌خری؟ می‌گفت خودروی آلوده‌کننده سوار نمی‌شوم. وقتی پولم رسید ماشین هیبریدی می‌خرم که کمترین آلودگی را برای هوا داشته باشم. تعارف که نداریم، این حرف برادرم از نظر خیلی از ما خنده‌دار و عجیب به‌نظر می‌رسد. این اندازه حساسیت در جامعه کنونی ما منطقی نیست. اما کسانی که حمیدرضا را می‌شناسند می‌دانند که این رفتار‌ها از او بعید نبود. »

عاملان این جنایت را محاکمه کنید

خانواده الداغی نهایت مجازات برای عاملان کشته‌شدن این جوان با‌غیرت را خواهان هستند. برادرش می‌گوید:‌‌ «خانواده ما و بالطبع بسیاری از مردم ایران برای عاملان شهادت برادرم تقاضای اشد مجازات را داریم و اینگونه است که آرام می‌گیریم. البته ناگفته نماند اگر حمیدرضا بر اثر این حادثه مجروح می‌شد و از دنیا نمی‌رفت بی‌شک رضایت می‌داد، این حرفی است که همه فامیل و دوست و آشنا متفق‌القول به آن ایمان دارند که حمید اهل گذشت بود. اما حادثه‌ای که برای برادرم افتاد به‌نظرم سلاخی بود. او با کسی دعوا نداشت. برای دفاع از کسی که احساس می‌کرد جانش در خطر است پیشقدم شده بود. اگر سر دعوای دو‌طرف این اتفاق می‌افتاد ما حتما رضایت می‌دادیم. از این موارد در زندگی خیلی‌ها پیش آمده اما اینها نامردی کردند. از پشت زدند، از جلو زدند؛ قلب و روده و طحال  را چاقو زدند چه خبر است مگر؟ برادرم ورزشکار بود و تنومند. هر کسی این فیلم را می‌بیند می‌گوید اگر دست خالی بودند و چاقویی درکار نبود حمیدرضا حریف‌شان می‌شد.»

دادخواهی مظلوم، خط قرمز او
متأسفانه در حال حاضر در جامعه میان برخی افراد یک بی‌تفاوتی پیش آمده است و در اتفاقات مختلف می‌گویند به من چه ربطی دارد. حتی در این حادثه جالب اینجاست زمانی که می‌خواهد به سمت این اراذل برود، یک رهگذر که سن جا افتاده‌ای دارد به حمیدرضا می‌گوید که نرو چه‌کار داری؟ بعد که حمیدرضا می‌رود و زخمی می‌شود باز همان فرد مسن به برادرم به حالت طعنه می‌گوید حالا خوب شد که رفتی و حمیدرضا می‌گوید من فکر کردم دختر توست که رفتم. این گفت‌وگوی آخر از برادرم با آن مرد مسن را یک رهگذر در مراسم خاکسپاری بر سر مزارش تعریف کرد و البته فیلم کامل هم تا حدی موید همین گفت‌وگوی کوتاه است. همیشه به دور از شعارزدگی می‌گفت تا وقتی من زنده‌ام اجازه نخواهم داد به مظلومی ظلم شود. دادخواهی برای مظلوم خط قرمزش بود.»

برای او شایعه درست کردند

او در پایان می‌گوید: «گروه‌های زیادی بعد  از فوت برادرم سراغ ما آمدند و قصد داشتند شهادت او را مصادره به مطلوب و کوچک کنند. من قاطعانه به هر کسی که آمدند مکرر گفتم کاری که حمیدرضا کرد را کوچک نکنید یک واقعیت بزرگ است. تمام مکاتب هدف‌شان ساخت انسان به‌معنای واقعی آن است. اگر غیر از این باشد بیراهه رفتند. برخی رسانه‌های خارجی فرصت دست‌شان افتاده بود و می‌گفتند که این با ما بود و.... این چه حرفی است می‌زنند. اگر با شما بود چرا به‌خود اجازه دادید گوشی همسرش را هک کنید و تمام عکس‌های شخصی‌شان را منتشر کنید. چطور به‌خودتان اجازه دادید عکس‌های ناموس این انسان که جانش را فدا کرده و هنوز در سردخانه است را پخش کنید. البته این موضوع را از پلیس فتا پیگیر هستیم. خلاصه می‌گوییم که برادرم فقط انسانیت کرد. ۳۰ ثانیه فیلم گواه همه‌‌چیز است و هر کسی آن را نگاه کند متوجه می‌شود که نیتی جز رفع خطر برای همنوع نداشته. هیچ ربطی هم ندارد که کسی بخواهد بگوید حمیدرضا موافق آن سوی آبی‌هاست و برای او شایعه درست کنند. یک انسان بود و هر مکتبی با هر ایدئولوژی‌ای می‌خواهد که در انتها چنین آدمی را درست کند.»





 

این خبر را به اشتراک بگذارید